انقلاب ملی ایران رفتهرفته خصلت بینالمللی یافته است که یکی از اساسیترین فاکتورهای پیروزی هر انقلابی است. برجستهتر شدن چنین خصلتی، جغرافیای سیاسی ما را به کلی دگرگون کرده و سیاست را در مسیر اصلی خود قرار داده است. سیر تکاملی انقلاب ملی با پدیدار شدن حلقه مفقوده جنبش مردم، که به یک «باید» تبدیل شده بود، بنیان و تکیهگاه نظری و عملی مطمئنی برای نظم بخشیدن به اعتراضات و اعتصابات در راه بوجود خواهد آورد و با رفع محدودیتهای محیطی، مشکلات موجود، و چالشهای احتمالی، تصمیمگیریهای راهبردی به کانون اصلی سیاست وارد میشوند که دورنمای موفقیت اهداف جمعی را بیشتر و معادلات را به سود مردم تغییر خواهد داد.
جامعه ما در مسیر دگرگونیهای بنیادین در حرکت است؛ دگرگونیهایی که بر گذار پارادایمی دلالت دارد. در متن این دگرگونی، مزایای «خرد جمعی» و سودمندی «مشارکت گروهی» ترکیب شدهاند که نتیجه آن افزایش اراده مردمی برای درهم شکستن انحصار دستگاه حاکم است تا مردم به قلمرو قدرت خود در لایههای میانی و پایینی جامعه پی ببرد.
کمپین «من وکالت میدهم» باید از این منظر و در چهارچوب صورت بندیهای نوین اجتماعی در نظر گرفته شود؛ شکل و نوع جدیدی از کنشگری برپایه جمع محوری و پیدایی فاعلیتهای پیشرو که بسترساز بازآفرینی امر سیاسی شدهاند. بدون چنین نگرشی، درک این جابجاییهای پارادایمی ممکن نمیشود.
اکنون میتوان با رهایی از مفهوم انتزاعی و دردسرساز برخی از مفاهیم سیاسی و عبور از برداشتهای حزبی، فرعی و یکجانبه، به معیاری تازه از روش شناسی دست یابیم تا از طریق آن،
ساحت سیاستورزی، متغیرهای ذهنی و رویدادهای بی ثبات کننده را بهتر درک کنیم تا جریان اندیشیدن بکار افتد.
کمپین «من وکالت میدهم» را باید تبادل استدلالی شهروندان به عنوان روشی برای آماده سازی اجتماعی و زدودن انگارههای دست و پا گیر به منظور اتخاذ تصمیمات راهبردی سیاسی در جامعه دانست که بیان به روزتری از نمایندگی سیاسی است. «دموکراسی مشارکتی» هم چیز دیگری نیست. شکلهای مشارکت سیاسی تغییر کرده و متنوع تر شده است. قالبهای مشارکتی جدید فرصتهای بیشتری را برای مشارکت و تصمیم گیری شهروندان فراهم کرده است که مکمل رویههای سنتی و «دموکراسی نمایندگی»، مانند مشارکت در احزاب سیاسی یا شرکت در انتخابات است.
پیوستن به کمپین «من وکالت میدهم» نه به معنی «ختم شدن» به کسی یا «حل شدن» در کسی، بلکه بیشتر گشوده شدن به سوی دیگری است که آغازی نو برای همگان به همراه دارد.
واکنش مردم به این کمپین، اراده آنها برای تغییرات سیاسی و توانایی رو به رشدشان برای برقراری ارتباط و افزایش سطح فرصتهای مشارکت را نشان میدهد. آنها نیاز روزافزون جنبش به کارآمدی سیاستها برای رویارویی و به چالش گرفتن مستقیم تر رژیم متزلزل اسلامی را تشخیص دادهاند و افراد اثرگذار، چه سیاسی، ورزشی، یا هنری را، به وظیفه و مسئولیت ملی خود در این مبارزه مشترک وادار به هماهنگی و توانمندسازی کنشهای جمعی میکنند.
چنین شیوههای مشارکتی نه تنها شفافیت تصمیم گیری را روشن میسازد، بلکه تعادل و تفاهم استدلالی را پرورش میدهد تا قابلیت ردیابی و انتقال تصمیمات سیاسی بوجود آید.
این افق تازه که ترکیبی از «نیازهای درونی» و «اجبارهای برونی» است، درک دقیقتری از ساختار انقلابی جامعه را امکانپذیر ساخته است، و جهان را، از دریچه چشمان «آینده سازان» ایران زمین به دید همگان گذاشته است که پنجره تازهای به روی تأثیرگذاران قلمرو ملی گشوده است تا با دوری از مشکلات ناشی از معیارهای عینی و عناصر ذهنی، پاسخ درخوری به فرصتهای بدست آمده سیاسی و برجسته کردن اندیشه جایگزینی دهند.
در زمانی که میدان سیاست به مکان دشمنی ورزیدن تبدیل گشته و به جای منطق سیاست، نظرات بیپایه و تحلیلهای آب دوغ خیاری در نظام گفتگوهای سیاسی حاکم و رایج است و عرصه به روی ورود امکانهای دیگر مسدود میگردد، رویکرد مردم به امر سیاسی «بازیگر محور» میشود که سازگاری بیشتری با واقعیتهای جامعه دارد و میتواند برای رسیدن به اهداف، بهتر با چالشهای موجود هم ساز گردد تا عملیاتی سازی استراتژیها در مسیرهای تعیین شده ممکن گردد.
اکنون حمایت یک چهره ورزشی و هنری با ارزش تر و برای جامعه معتبرتر است تا سازمانهای رنگارنگ سیاسی که بدون در نظر گرفتن زمان و مکان و با تقاضاهای نامربوطشان، زمین سیاست را آنچنان مین گذاری میکنند که دشواریها بر روی هم تلنبار گردد.
در آشفته بازار شرکتهای سهامی تک نفره و فامیلی و قومی که نام سازمانهای سیاسی بر خود گذاشتهاند و از زاویه سلبی به سیاست مینگرند و با آویزان شدن از گفتمانهای ضد امپریالیستی و پهلوی ستیزی، هنوز درگیر صداقت ایدئولوژیک خود و بتازگی دوباره در پی حقانیت انقلاب «شکوهمند» اسلامی هستند، طبیعی است که رویکرد «حزب محوری» در میان مردم و جوانان جایی نداشته باشد.
این سازمانها که هنوز از حد کلیات فراتر نرفتهاند و کماکان بر سر پرچم ملی اختلاف دارند، فرسنگها از واقعیتها و تحولات جامعه فاصله دارند و برخلاف تصورشان، نماینده سیاسی مردم نیستند. برای آنها هنوز اولویت نخست و الهام بخش برای کنش سیاسی، مبارزه با پادشاهی است تا گذار از رژیم نکبت اسلامی. اکنون که کمپین «من وکالت میدهم» ماسکهای دروغین دفاع از حقوق بشر و دموکراسی و عدالت اجتماعی را از چهرههای این حضرات به کناری زده است، بهتر میتوان منشأ و انگیزه رفتارهای سیاسیشان را درک کرد.
چنین ذهنیتهای پرخاشگری که در یک سرگشتگی و بی عملی روزگار را سپری میکنند و حزب سیاسی را، نه بعنوان موتور توسعه سیاست و جامعه، بلکه همچون جرثقیلی برای دشمنی و به حاشیه راندن دیگران در نظر میگیرند، ره به جایی نخواهند برد و در ایران آینده جایی نخواهند داشت. اگر آنها مشتریهای دائمی «دو» شبکه تلویریونی لندنی نبودند اصلاً دیده نمیشدند و به حساب نمیآمدند.
کسانی که پس از چهار ماه با خودستایی در «مناسک» اتحادسازی، آن هم با چاشنی زیربنا و روبنا و پشت درهای بسته، موفق به کمترین همگرایی میان خودشان نشدهاند، اکنون با گشاده دستی و بخشش از کیسه خلیفه، اصل تمامیت ارضی ایران را به کناری نهادهاند و عملاً تجزیه کشور را در دستور کار خود قرار دادهاند تا با تقسیم غنائم به ائتلافهای «سریشمی» خود دست یابند.
این حضرات بهتر است هشدار وریا غفوری، دلاور کرد ایرانی، به اینفانتینو، رئیس فیفا در خصوص استفاده از نام جعلی «خلیج فارس» را بار دیگر در نظر آورند تا بدانند با چه مردمی سر و کار دارند.
روند هر انقلابی همواره تحت تأثیر ویژگیهای آن جامعه و تصور مردم از رفتار و عملکرد نیروهای سیاسی مخالف نظم موجود تعیین میگردد. کمپین «من وکالت میدهم» هم براساس شرایط و نیاز جامعه شکل گرفته است. در برپایی آن، متغیرهای گوناگونی نقش دارند که برای پیشبرد مبارزه و پیروزی انقلاب از اهمیت بیشتری برخوردار هستند.
درک دقیق مردم از وجود مرجع تاثیرگذار در روند انقلاب، این فرصت را فراهم کرده که نقش عوامل ساختاری و معنا دهنده، سازش بیشتری میان قشرهای اجتماعی بوجود آورد تا محیط عملیاتی گسترش یابد و به روند سرنگونی رژیم شتابی عمیق بخشد.
با کمپین «من وکالت میدهم» یک محیط رهبری نیز بوجود آمده است که به برجستهتر شدن «رهبر مردم محور» دامن میزند. رهبری که از سوی مردم، برای مردم و در خدمت مردم انتخاب میشود تا برای امری مشترک و گذار از مسیر سنگلاخ پیش رو، دستیابی به اهداف هموار گردد. چنین رهبری محصول تعامل میان مردم، بازیگران سیاسی و محیط رهبری است که مسیر کشف مهرههای همساز و ممکل را هموار میکند تا با افزایش قدرت اجرایی آنها، هماهنگیهای لازم بوجود آید.
کسانی که با تمرکز روی معیارهای اختلاف انگیز دریچه ذهن خود را برای مشاهده رویدادهای جاری کشور بستهاند، هرگز موفق به آسیب رساندن به همبستگى ملی و مشارکت عمومى نخواهند شد. ما از این گردنه حساس تاریخی گذر خواهیم کرد، نخستین ملت تاریخی جهان از گردنه هایی بسیار دشوارتر و دشمنانی بمراتب قدرتمندتر از دلالان سیاسی کنونی عبور کرده است.
اکنون که به مرحله دوگانه ایران گرایان و ایرانستیزان وارد شدهایم، هم مرزبندیهای سیاسی شفافتر و روشنتر گشته و هم همبستگیها و جداییهای تازهای از راه خواهند رسید. در پایان این نبرد تنها یکی از دو اردوگاه باقی خواهد ماند. آنان که «رو به میهن» دارند، بی گمان پیروز خواهند بود.
از هم رکابی و نزدیکی مجدد ارتجاع بی اعتبار سرخ و سیاه باید استقبال کرد. جمهوری اسلامی تنها به زباله دان تاریخ انداخته نخواهد شد. چپگرایان اسلامگرا و ایرانستیزان همراهش خواهند بود.