«در اینجا حرف بر سر این است که آقای رضا پهلوی، که عمری را در آروزی جا پای پدر و پدر بزرگ گذاشتن و به «دیکتاتور سوم پهلوی» تبدیل شدن گذرانده اند و اتاق فکرشان، انبوهی از این کوششها از جمله ایجاد مجلس شورای ملی و ققنوس و فرشگرد و پیمان نوین و... دست زده اند، چرا این بار نیز خود را در مقام «آیت الله" ای تاجدار قرار داده است تا با موج مراجع کنندگان مقلد، در زیر نام "وکالت دادن" لباس مرجع تقلید را بر تن کرده تا بتواند به قدرتهای خارجی مراجعه و برای مقلدانش فتوا صادر کند؟»
زمانیکه قتل مظلومانه مهسا، دختر ایران، جرقه انقلاب ۴۰۱ را رقم زد، پهلویستها برای اینکه از قافله عقب نمانند، با استفاده از سونامی رسانه های وابسته و بکار گیری زبان فریب سخن از "وحدت" زدند و اینکه در مقابل دشمن مشترک باید وحدت کرد. در پاسخ و در مقاله ای با عنوان:
«وحدت؟! مگر در انقلاب، با ضد انقلاب - پهلوی طلب - می شود وحدت کرد؟» (1) سخن از این گفتم که رضا شاه و پسرش، با کمک قدرتهای خارجی، دو بار بر ضد انقلاب مشروطه و قانون اساسی ناشی از آن دست به کودتا زدند که نتیجه آن انقلاب بهمن شد. چرا که در تمامی انقلابات اجتماعی در جهان همیشه مسبب اصلی انقلاب، استبداد و دیکتاتوری است که انقلاب بر علیه آن انجام می شود و کوشش سلطنت طلبها در اینکه به مردم بقبولانند که بی بی سی انقلاب کرد و آمریکا از قدرت شاه به وحشت افتاده بود و در گوادالوپ تصمیم به تغییر او گرفتند، برای پوشاندن این واقعیت است که:
«این شاه بود که خمینی را به ایران آورد.» (2)
و اینکه انقلاب ۴۰۱ مانند دیگر جنبشهای اجتماعی در جهان در بستر تاریخی و سیاسی خود انجام می شود و بنا بر این هیچ انقلابی «یتیم» و «حرامزاده» نیست و اینکه چگونه ممکن است انقلاب مترقی رو به جلوی ۴۰۱ با ضد انقلاب رو به عقب و ارتجاعی پهلوی ها وحدت کند؟ کوشش بر این بود که گفته شود:
دشمن دشمن من لزوما دوست من نیست و اینکه وحدت بر پایه اصول و ارزشهاست که انجام می شود و نه دشمن مشترک و اینکه نگاهی به تاریخ جنبشها در جهان می گوید که هر گاه دشمن مشترک سبب ساز "وحدت" شد نتیجه آن هیچ نبوده است جز جنگهای مخرب و فرساینده داخلی و ویرانی کشورها. از مخربترین نمونه های آن را در چین و در دهه های اول و میانی قرن بیستم می بینیم که رهبران سیاسی و جنگ سالاران با تکیه بر قدرتهای خارجی، قدرت را اصل دانستن و اینگونه بر اصل راهنمای:«دشمن دشمن من دوست من است.» چین را به میدان جنگ قدرتهای خارجی تبدیل کردند و کشور را ویران. نمونه آخر آن را در سوریه دیدیم که بر اصل باور به وحدت همه نیروها بر ضد دیکتاتوری اسد، نه تنها، نیروهای دموکرات و مردم از صحنه رانده شدند و جنگ سالاران وابسته میدان دار، بلکه سوریه را به میدان جنگهای رقابت قدرتهای خارجی تبدیل کردند و در آخر کار، ارتجاعی ترین سازمان، داعش، پرچمش را بر خرابه های سوریه بر افراشت و اینگونه قصاب دمشق را به قهرمان دفاع از تمامیت ارضی سوریه تبدیل کرد.
بنا بر این زمانی که شعار: «مرگ بر ستمگر/چه شاه باشه چه رهبر» در ایران سراسری شد و اینگونه برنامه "وحدت" سلطنت طلبها با مشکلی جدی روبرو شد ناگهان در بی بی سی که در راستای سیاست دولت انگستان، سالهاست به رسانه اصلاح طلبها تبدیل شده بود، با سه جوان مصاحبه کرد تا بگویند که: این شعار، شعاری "تفرقه انگیز" است.! عجبا، یعنی ستمگری فقط از نوع مذهبی آن مطرود است و اگر شامل نوع سلطنتی آنهم شود، به عنصری تفرقه انگیز تبدیل می شود. بنا بر این، مخالفت سلطنت طلبان با نفس ستم نیست، بلکه به نوع مذهبی آن می باشد.
به همین علت ساعت دو و نیم صبح از خواب بیدار شده و مقاله ای را با عنوان: «بی بی سی و تغییر سیاست انگستان از اصلاح طلبی به طرف سلطنت» (3 ) چرا که از آغاز معلوم بود که ترجیح اول دولت انگستان، حمایت از اصلاح طلبان است و برنامه «ب» آنها، حمایت از دیکتاتوری سلطنتی در ایران و حال از آنجا که دولت انگستان به این نتیجه رسیده است که شکست اصلاح طلبی کامل است و مردم از اصلاح طلبی عبور کرده اند، حال برای جلوگیری از استقرار مردمسالاری درون زا، برنامه «ب» خود را به برنامه «الف» تبدیل کرده است.
اینگونه بود که از طریق پمپاژ رسانه های وابسته بر ضد این شعار و سانسور آن و اینکه الان زمان «وحدت» است، شعار استراتژیک «مرگ بر ستمگر/چه شاه باشه چه رهبر» به جای اینکه شعار مکمل و ایجابی خود که در راستای جنبشهای ۱۳۰ ساله ایرانیان و هدف استراتژیک «جمهوری شهروندان ایران» خود را بیابد، تا اینگونه بخش بسیار وسیع تری از جامعه ملی که در راستای چنین شعاری، آینده ای آزاد و مستقل و مردمسالاری را برای خود و وطن می بیند وارد صحنه شود، کم رنگ و کم رنگ تر شد.
مقایسه پویایی شگفت انگیز جنبش در بلوچستان و و پر رنگ تر کردن و متنوع کردن آن مانند: «ملت ما بیداره/از شاه و شیخ بیزاره» در مقایسه با عقب رفت آن در دیگرمناطق بما می گوید این نه تنها یکی از دلایل اصلی ریزش جنبش انقلابی از درون شده است، بلکه، نبود شعار مکمل آن سبب ایجاد خلائی شد که سلطنت طلبان با به راه انداختن طرح "وکالت دادن" به آقای رضا پهلوی، سعی در پر کردن آن کرده اند و اینگونه نشان دادند که سخن گفتن از «وحدت کلمه" تاکتیک و فریبی بیش نبوده است.
حال به این نمی پردازم که طرح "وکالت دادن" که در واقع زبان مدرن «بیعت کردن» و «لبیک گفتن» را آقای احسان کرمی که عمری را در رسانه های استبداد حاکم گذرانده و تازه چند ماهی است که از ایران خارج و به شغل شریف در رسانه وابسته منو تو با بودجه پنهان، مشغول شده است، عرضه کرده اند. و نیز اینکه آیا این طرح سپاه پاسداران است که از طریق ایشان به آقای رضا پهلوی عرضه شده است یا ابتکار خود ایشان است را باید منتظر ماند و دید.
در اینجا حرف بر سر این است که آقای رضا پهلوی، که عمری را در آروزی جا پای پدر و پدر بزرگ گذاشتن و به «دیکتاتور سوم پهلوی» تبدیل شدن گذرانده اند و اتاق فکرشان، انبوهی از این کوششها از جمله ایجاد مجلس شورای ملی و ققنوس و فرشگرد و پیمان نوین و... دست زده اند، چرا این بار نیز خود را در مقام «آیت الله" ای تاجدار قرار داده است تا با موج مراجع کنندگان مقلد، در زیر نام "وکالت دادن" لباس مرجع تقلید را بر تن کرده تا بتواند به قدرتهای خارجی مراجعه و برای مقلدانش فتوا صادر کند؟
آنهم وکالت دادنی که به قول یکی از بزرگان ادب وطن:
«وکالتی بدون وضوح محتوی.. یعنی چک سفید با امضا»
آقای رضا پهلوی خود در این رابطه گفته بودند که وکالت گرفتن را در رابطه با مراجعه به قدرتهای خارجی نیاز دارند و اینکه اگر آنها بگونید که شما کیستید و چه مشروعیتی دارید بگویند که «اینهمه لشکر آمده/به عشق رهبر آمده» و طومار بیعت کردنها و لبیک گفتن های سلبریتی هایی که حضور فراست سیاسی خود و «مدرنیسم صلواتی» و فرهنگ آزادی خود را با کوشش در «مرجع تراشی» خود ثابت کردند به آنها نشان دهند.
البته می دانیم که در دموکراسی ها، وکالت دادن در شکل انتخاب رئیس جمهور و نخست وزیر و مجلس همیشه در محیطی آزاد انجام و کسانی که نامزد می باشند از قبل برنامه های خود را مدون کرده و به مردم عرضه می کنند تا آنها، این برنامه ها را با دیگر برنامه های دیگر نامزدان مقایسه کرده و بهترین را انتخاب کنند. در حالیکه آقای رضا پهلوی نه تنها چنین کاری را انجام نداده است. بلکه هیچکدام از این شرایط در حال حاضر و در وضعیت ایران وجود ندارد. بنا بر این وکالت دادن در چنین وضعیتی هیچ نیست جز کلاه شرعی برای رهبر تراشی و چلبی سازی و دیکتاتوری پهلوی سوم برای وطن.
در هر حال، سوال این است که جنبش در ایران در حال انجام است و اینکه چرا ایشان بدون درس گرفتن از فجایع افغانستان و عراق و سوریه و لیبی، کوشش دارند تا پای قدرتهای خارجی را به میان بکشانند؟ آیا علت جز این می تواند باشد که نبود شعارهای باز گشت به عقب و بسود سلطنت بار دیگر به ایشان نشان داد که انقلاب ۴۰۱ رو به جلو دارد و اینگونه حاکمیت را از شاه و شیخ سلب و به صاحبان اصلی آن، مردم، بر گرداند. نتیجه اینکه ایشان تنها راه بر تخت طاووس نشستن را از طریق حمله نظامی بوطن جستجو می کنند و تانکهای آمریکایی و بروی کشته های ایرانی پا گذاشتن.
ولی گفته بودم که آقای رضا پهلوی و تیم ایشان با اینکار دست خود را رو کردند و نشان دادند که در ورای دستکش حریر سخن از آزادی و دموکراسی زدن، مشت آهنین دیکتاتوری وجود دارد که هیچ هدفی جز تبدیل شدن به «دیکتاتور سوم پهلوی» ندارند.
اینگونه، سره از نا سره جدا شد و فضای ابهامی که بنا بر مثل فرانسوی ها، همیشه در آن گرگی پنهان است، بر طرف شد و گرگ، خود را به تمامه به نمایش گذاشت. تظاهرات آخر هفته در کشورهای غربی و جدا کردن صف سلطنت طلبان از دیگر ایرانیان و شعارهایی مانند: «وکیلشون پهلویه/ هفت جدشون اجنبیه» (4) و نیز تظاهرات زاهدان که به زبان وجدان ملی ایرانیان (5) تبدیل شده است نشان داد که انقلاب ۴۰۱ رو به جلو دارد. از آغاز هم معلوم بود که نقش اصلی چماقداران سلطنت طلب در خارج از کشور که همیشه که بروش پیراهن قهوه ای های هیتلری و چماقداران حزب اللهی خمینی، کار اصلی اشان بهم زدن تظاهرات دیگر جریانهای سیاسی است و اینگونه تمرین سرکوبها و کشتارهای خونین فردا در وطن را کردن.
"علیا حضرت شهبانو یاسمن پهلوی" نیز از با پست کردن شعار:
«مرگ بر سه فاسد/ملا چپی مجاهد» لیست اول کسانی را که باید اعدام شود را هم اعلام کردند.
البته که جدا شدن خطها و جدایی جریان رو به جلو و مترقی جمهوری خواهان برای استقرار «جمهوری شهروندان ایران» از «رتجاع سلطنت» صفها را شفاف کرد و حال جامعه ملی ایران به وضوح کامل می بیند که انقلاب ۴۰۱ برای رسیدن به نتیجه و حاکمیت را از آن مردم کردن، باید از دو جریان ارتجاعی مذهبی (حاکم) و ارتجاعی سلطنتی ( در رویای حاکم شدن) عبور کند و عبور خواهد کرد.
آخر سخن، اظهار تاسف از کسانی لسا که با بازی وکالت دادن و امضای بی محل دادن نشان دادند که چقدر با فرهنگ مردمسالاری و ارزشهایی که مردمسالاری را ممکن می کند و حقوق انسان و حقوق شهروندی حقوق ملی بیگاه اند. اینها با چنین بیعت کردنی و لبیک گفتنی به کسی که خود را شاه قانونی ایران می داند و به همین علت هیچ حاضر نیست از قسمی که برای شاه شدن خورده بود تبری بجوید، نه تنها از صف انقلاب ۴۰۱ خارج شدند که در برابر آن قرار گرفتند.
آینده ایران را این ایرانیان هستند که تعیین می کنند و نه زد و بندها با قدرتهای خارجی که ظهور دموکراسی درون زا با منافع آنها در وطن و منطقه در رابطه تضاد است و به همین علت است که جریان مصدقی آزادی و استقلال و مردمسالاری را رسانه های وابسته بگونه ای سیستماتیک سانسور می کنند. در اینجاست که نقش ایرانیان، این معماران سرنوشت خود و وطن، برای شکستن جریانهای تو در توی سانسور، نقشی کلیدی می شود. زمانی که به این مسئولیت عمل شود، به نتیجه رساندن جنبشهای ۱۳۰ ساله ایرانیان با استقرار جمهوری شهروندان ایران، محتوم می شود و آزادی و آبادی و استقلال و رشد و با مردمی آگاه به حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق طبیعت، در ایران زمین، متولد می شود.
(1)
https://news.gooya.com/2022/11/post-70000.php
(2)
https://news.gooya.com/2020/09/post-43540.php
(3)
https://www.akhbar-rooz.com/173754/1401/07/21/
(4)
https://www.instagram.com/p/Cnu6pMBKmVc/?hl=fr
(5)