محمد پس از هجرت به مدینه امکان یافت آزادانه فعالیت کند. با سازش با هشت قبیله مدینه و به کمک مهاجرین و انصار حکومت تشکیل داد. با غارت کاروانها به قدرت اقتصادی دست یافت و با ترور مخالفان چون عصماء بنت مروان و ابو عفک که اشعاری در نقد محمد و اسلام سروده بود، به قدرت سیاسی دست یافت و سنت حکومت «النصر بالرعب» («پیروزی با وحشتپراکنی میسر میشود») را بنیان نهاد.
مسلمانان در مدینه بهجای کارکردن با یورش و غارت به کاروانهای اهل مکّه امرار معاش میکردند. محمد جنگ را بهنام جهاد توجیه کرد و کمک به خودش را کمک به خدا قلمداد کرد. «خدا کسانی را که یاری او کنند - بخوان محمد - یاری میکند که وی توانا و نیرومند است.» (قرآن سوره حج آیه ۴۰)
در سال دوم هجری، محمّد رهبری ۳۰۰ جهادگر را در یورشی به یک کاروان تجاری مکّه بر عهده گرفت. مسلمانان در بدر به کمین کاروان مکّه نشستند. کاروان مکّه با اطّلاع از نقشهی مسلمانان مسیرش را کج و از دست مسلمانان فرار کرد. مسلمانان از شنیدن خبر اینکه کاروان سالم به مکه رسید خشمگین شدند و جنگ درگرفت. مسلمانان در این جنگ پیروز شده و هفتاد اسیر نیز گرفتند. محمّد دستور کشتن دو شاعر را داد، آنهایی که به اندازهی کافی با نفوذ یا پولدار نبودند را مستقیماً آزاد کرد، و آزادی بقیهی اسیران متمول را مشروط به این کرد که خودشان را با ثروتی که دارند خریداری کرده و آزاد کنند. مسلمانان این پیروزی را تأییدی بر درستی ایمانشان دیدند. آیات فراوانی در قرآن در این زمان، در زمینهی توزیع غرامت جنگی و چگونگی اسیر کردن زن و کودک دیگران نازل شد.
در یثرب سه قبیله یهود بهنام بنی قرنقاع، بنی النضیر و بنی قریظه زندگی میکردند. این سه قبیله سختکوش و باسواد و به کشاورزی و تجارت مشغول بودند. زندگی مرفه داشتند. چندی پس از جنگ بدر محمّد دستور تبعید بنی قینقاع، یکی از سه قبیلهی اصلی یهودی در مدینه را داد.
در ماههای بعد از جنگ بدر محمّد رهبری سه جنگ علیه سه قبیله متّحد با مکّه و همچنین غارت یک کاروان مکّه، را بر عهده گرفت. ابوسفیان با سه هزار نفر به سمت مدینه یورش برد. محمّد نیروهای خود را به خارج از شهر، جایی که سپاه مکّه اردو زده بودند برد؛ جنگ احد درگرفت. مسلمانان شکست خوردند. اهل مکّه مسلمانان را تعقیب نکردند و به سوی مکّه با خبر پیروزی بازگشتند.
پس از جنگ احد، ابوسفیان برای حمله دیگری به مدینه آماده شد. او حمایت قبایل کوچنشین در شمال و شرق مدینه را جلب کرد. سیاست عمدهی محمّد در این دوران ایجاد پراکندگی در مخالفان و ترور بود. هر کسی را که برای اتحاد علیه مسلمانان میکوشید به قتل میرساند یا ترور میکرد. از آن میان کعب ابن اشرف، یکی از اعضای قبیله بنینظیر که اشعاری تهییجی سروده بود را به قتل رساند. یک سال پس از قتل کعب، محمّد قبیلهی بنینظیر را بزور از مدینه بیرون کرد.
ابوسفیان و قبیله بنی نظیر که از مدینه اخراج شده بودند آماده جنگ شدند. مسلمانان در جایی که خطر تاختن بر مدینه وجود داشت، خندق کندند که در آن زمان در عربستان ناشناخته بود. این جنگ به غزوه احزاب یا جنگ خندق معروف است.
در طول جنگ، قبیله یهودی بنی قریظه، واقع در جنوب مدینه، وارد مذاکراتی با نیروهای مکی شده بودند که علیه محمّد شورش کنند. اگرچه سپاه مکّه توانسته بود با گفتن اینکه محمّد بیشک در هم شکسته میشود، آنها را، به سمت خویش جذب کند، ولی آنها میل داشتند چند نفر از اهل مکه را در اختیار داشته باشند. مذاکرات آنها بهخاطر خرابکاریهای نفوذی[1] محمّد در سیر مذاکرات شکست خورد. پس از عقبنشینی احزاب، مسلمانان بنی قریظه را به خیانت متهم کرده و آنها را در قلعههایشان به مدت ۲۵ روز در محاصره گرفتند. قبیله سرانجام خودش را تسلیم کرد و مسلمانان تمامی مردان قبیله، را سر بریدند و زنان و بچهها را به بردگی گرفتند.
برای درک ترور و وحشتافکنی محمد به عملکرد او فکر کنید. در جنگ با بنی النضیر و بنی ثقیف نخلستان آنها را به آتش کشید. قبیله بنی قریظه حاضر شد مثل سایر قبیلههای یهود دارایی خود را گذاشته تا بین مسلمانان تقسیم شود و آنها سالم از مدینه خارج شوند. محمد قبول نکرد و برای شوکت اسلام و ترساندن دیگران حکم کرد تمام مردان بنی قریظه را گردن بزنند و زن و فرزند آنها را به بردگی بگیرند و تمام اموال آنها را بین جهادگران مسلمان تقسیم کنند. در بازار مدینه چندین گودال کندند و هفت صد مرد تسلیم شده و امان خواسته را یکی پس از دیگری گردن زدند.
محمد کینه ژرفی به شاعران و زنان مستقل و مبارز داشت. از عایشه نقل میکنند در این قتل عام، زن حسن القرظی تا هنگام مرگ پیش او نشسته بود. جرمش این بود که هنگام محاصره کوی بنی قریظه سنگی پرتاب کرده بود. عایشه میگوید تا کنون زنی بدین خوشرویی، خوشخویی و نیکنفسی ندیده بودم. هنگامی که نام او را بردند با گشادهرویی و لبانی پرخنده بهسوی قتلگاه رفت.
عایشه محمد را در غزوه بنیالمُصطَلَق همراهی کرد. وقتی که از جنگها بازمیگشتند عایشه از گروه جدا افتاد. مدتی بعد، صفوان بن معطل (یکی از سربازان محمد) او را در صحرا پیدا کرده، به مدینه بازگرداند. عدّهای ادعا کردند که عایشه و صفوان با هم زنا کردهاند. عدهای دیگر از عایشه دفاع کردند (البته نمی دانیم چه بر سر علم لدنی محمد آمد). محمد در بارهی شایعات با عایشه صحبت کرد. پس از مدتی، محمّد اعلام کرد که وحی دریافت کرد که در آن پاکی عایشه تصدیق شده و تهمت زنندگان را با ۸۰ ضربهی شلاق مجازات کرد. از آن پس دستور داد که اتهام زنا جهت اثبات احتیاج به وجود ۴ شاهد عینی دارد.
در سال ششم هجری قبل از صلح حدیبیه محمد مذاکرات با مکّه را شروع کرد و سرانجام پیمان صلحی به مدّت ۱۰ سال بین دو طرف منعقد شد. این پیمان پس از کمتر از دو سال با حمله محمد به مکه شکسته شد.
پس از امضاء معاهده حدیبیه، محمّد به واحه یهودیان خیبر یورش برد. با وجود مقاومت شجاعانه، یهودیان شکست خوردند و مسلمانان هفت قلعه و مزارع و درختهای نخل آنها را غارت کردند.
یکی از ویژگیهای قوانین محمد در دوران حکومت دینی او، استثناء بودن خود محمد از قوانینی بود که خودش وضع میکرد. موارد زیاد پیش آمد که وحی میآمد و محمد حقوقی ویژه مییافت. در واقع احکام او برای دیگران بود. محمد از حکم حداکثر چهار همسر دائم برای هر مرد مسلمان، استثناء شده و با ۱۳ زن ازدواج کرده بود و به مسلمانان افتخار داشتن ۱۳ اُمَّهاتُ الْمُؤمِنین (مادرانِ مؤمنان) بخشید: خدیجه دختر خویلد، سوده دختر زمعه، عایشه دختر ابوبکر، ام سلمه دختر ابوامیه، حفصه دختر عمر خطاب، زینب دختر خزیمه، زینب دختر جحش، جویریه دختر حارث، ریحانه دختر زید، رمله دختر ابوسفیان، صفیه دختر حیی، ماریه دختر شمعون، میمونه دختر حارث.
محمد بدون توجه به قانون منع ازدواج با زن فرزند خوانده خود، زینب دختر جحش همسر پسر خواندهاش زید بن حارثه یکی از زیباروترین زنان عرب ازدواج کرد.
محمد بدون توجه به قانون عِدّه که خود وضع کرده بود، در همان روزی که پدر و شوهر صفیه دختر حیی یکی زیباروترین زنان اسیر یهودی را کشته بود، با او همبستر شد.
محمد علاوه بر زنان عقدی و بردگان که حتی با داشتن شوهر بر مسلمانان حلال هستند، زنان هبه یا بخشیده همه داشت. چهار زن امّ شریک، میمونه، زینب و خوله زنان هبه پیامبر بودند.
محمد همهی این مزایا را با یک یا چند آیه توجیه میکرد. عایشه زنی مستقل و شجاع بود. او شجاعت و استقلال خود را در جنگ جمل نشان داد. یکی از معدود فرماندهان زن در جنگهای سدهی میانه به ویژه اعراب است. وقتی زنانی خود را به محمد هبه کردند، گفته بود، نمی دانم زنی که خویشتن را به مردی بخشیده باشد چه ارزشی دارد؟ وقتی آیههایی به محمد به نفع محمد نازل میشد به او میگفت: « ما أُرَى رَبَّكَ إلا يُسَارِعُ في هَوَاكَ.» (میبینم خدایت به انجام خواهشهای نفسانی تو شتاب دارد.)
تاریخ جهان، گرویدن هیچ طایفه، قوم، شهر یا کشوری را به اسلام نشان نمیدهد. همهی فتوحات محمد با خشونت باورنکردنی و هولناک بود. ترس و ترور ایجاد شده یکی از عوامل عمده پیشروی مسلمانان بود. در جنگ جلولاء (شهری نزدیک خانقین) بیش از صد هزار نفر را کشتند.[2] کم و بیش همهی وعدههای محمد تبلیغاتی بود و هیچ محتوی واقعی نداشت. از دین صلح بودن اسلام تا برابری بلال حبشی با سید قریشی.
حکومت محمد هیچ انگیزه معنوی نداشت، اصلیترین نیروی رانش آن غنیمت گرفتن، اسیر گرفتن، نعمات مادی از کاروانهای مکه تا ثروت سرزمینهای همسایه مثل شام، ایران، مصر و روم بود.
محمد عهدشکن، قانونگریز و مستبد بود و برای هر قانون شکنی خود، ادعای یک سوره یا آیه داشت.
هیچ سازوکاری برای اداره جامعه و تعویض مسالمتآمیز رهبران نداشت.
هیچ برنامهای برای کار، تولید و آبادانی نداشت، برای همین دائمن در فکر جنگ بود و جهاد را یکی از اصول دین اعلام کرد.
محمد نژادپرست بود و برای اعراب و به ویژه برای تبار خویش - قریش - و زبان خود - عربی - برتری قائل بود. تمام نیرو و خدعهی خود را برای ایجاد یک قوم واحد عرب زیر پرچم اسلام برای غارت جهان با شمیشر آخته بهکار گرفت. اعراب مسلمان پشت سنگر شریعت اسلامی سیادت، ثروت و برتری برای خود و نوکران سرسپرده خود یافتند.
ارزش انسان ذاتی و به خاطر جوهر انسانی اوست نه به باور مذهبی، عقیدتی یا سیاسی او. محمد از همان نخست ارزش انسان را باور به اسلام قرار داد. با این برخورد یک جنگ دائمی را علیه انسانیت، آزادی و تفکر بنیان نهاد.
گفتار، رفتار و اعمال محمد پر از تناقض است. تمام تلاشهای متلکمان، فقها و تاریخنویسان اسلامی و ضرب زدن مفاهیمی مثل آیات شیطانی، ناسخ و منسوخ، محکمات و متشابهات و شرح شان نزولها قادر به توجیه این تناقضات نیست.
حتی بین بسیاری از مسلمانان این پرسش وجود دارد که آیا الگوی دولتی که محمد در مدینه ایجاد کرد پس از مرگ او قابل تکرار است؟ آیا درست است که قدرت بیکران و ناپاسخگوی محمد که میگویند الهی بود را به انسانهای عادی و غیرمعصوم فرمانروایان معاصر سپرد؟[3]
علاوه بر این، هیچ توافقی بین مسلمانان در مورد اینکه الگوی مدینه به چه معناست و چگونه می توان آن را امروز به کار برد، وجود ندارد. از نظر اکثریت اهل سنت، حکومت پیامبر و خلفای راشدین، معتبرترین مدل نظریه قانون اساسی اسلامی است. جوامع شیعه از زمان علی، آخرین خلفای مدینه، الگوهای ایده آل خود را از امامت برحق، بسته به آموزه و تاریخ مربوط به خود (اعم از جعفری، اسماعیلی، زیدی و غیره) دارند. صدها برداشت از حکومت دینی محمد وجود دارد و هرکس بنا به منافع خود، دیگران را منحرف و برداشت خود را با پافشاری بر ضرورت توجیه میکند.[4]
احد قربانی دهناری
۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۷ ژانویه ۲۰۲۳
[1] محمد شخصی بهنام نعیم بن مسعود از قبیله بنی غطفان که پنهانی اسلام آورده بود را مامور ایجاد دودستگی بین یهودیان و قریش کرد. چون نعیم با هر دو طرف رابطه دوستانه داشت و هر دو طرف او را مخااف محمد میپنداشتند، به او بدگمان نشدند و ایجاد تفرقه با موفقیت صورت گرفت.
[2] حموی، یاقوت. معجم البلدان. به کوشش فردیناند ووستنفلد. ج ۲، ص ۱۰۷
[3] نگاه کنید:
Faruki, Kemal. 1971. The Evolution of Islamic Constitutional Theory and Practice from 610 to 1926. Karachi: National Publication House.
[4] نگاه کنید:
Arjomand, Said Amir. 1984. The Shadow of God and the Hidden Imam. Chicago: University of Chicago Press.
Daftary, Farhad. 1990. The Ismai'ilis: Their History and Doctrines. New York: Cambridge University Press.
"گذار" چه صیغه ایست، شهاب برهان