گذار از جمهوری اسلامی... مدیریت گذار... وکالت برای گذار...
اصطلاح "گذار"، در چند دهۀ گذشته، در برابر شعار "سرنگونی" نهاده شده است. این برابرنهاد، بیان مرزبندی قاطع و اصولی اپوزیسیون رفرمیست جمهوری اسلامی با " سرنگونی" و با انقلاب به بهانۀ مخالفت با خشونت بوده است. سالیان دراز برخی طرفداران سرنگونی رژیم ، و از جمله خود من، وقت خود را برای بحث بیهوده با این جماعت در باره خشونت و رابطه آن با سرنگونی و انقلاب و بخصوص برای رد این ادعای رذیلانه شان که گویا سرنگونی طلبان و انقلابیون اند که خشونت را به دولت تحمیل می کنند، تلف کرده ایم؛ اما در حقیقت، ترس آن ها از خشونت نبوده و خشونت دولتی را موجه و بخصوص برای سرکوب انقلاب، لازم دانسته اند . دشمنی آن ها با سرنگونی و انقلاب، نه برای پرهیز از خشونت بلکه ترس از زیر و رو شدن نظم سیاسی، اقتصاد و اجتماعی موجود بوده است و برای جلوگیری از آن هم هر شکل و اندازه ای از خشونت دولتی را مشروع و موجه دانسته اند.
سقف تحول خواهی حداکثری اپوزیسیون های رفرمیست، مرمت قانون اساسی و الغای ولایت فقیه، کنار رفتن آخوند از اداره کشور، بازگشت بورژوازی مطرود و مغضوب بر سر سفرۀ اقتصاد کشور؛ و عادی سازی روابط دیپلماتیک با دولت های غربی بویژه با آمریکا و بازار آزاد سرمایه بین المللی بوده و هست. این تغییر و تحولات می بایست با حفظ اساس دولت بورژوائی، یعنی دستگاه قانون گذاری و قضائی و اداری و نظامی و انتظامی و تنها با جابجائی های پرسنلی و مدیریت اداری ضروری برای دست به دست شدن ماشین دولتی صورت بگیرند ( رجوع کنید به برنامه ها و پلاتفرم های رسمی و مستند نحله های گوناگون این طیف از اصلاح طلبان بیرون از رژیم). این شیوه تغییر و تحول را " گذار" نام داده اند که مرز آن با سرنگونی و انقلاب روشن باشد. " گذار از جمهوری اسلامی" از لحاظ خط مشی، یعنی دست به دست شدن قدرت سیاسی و اقتصادی با دور زدن سرنگونی و ممانعت از قیام انقلابی توده ای.
اپوزیسیون رفرمیست جمهوری اسلامی، در دهه های گذشته این استراتژی خود را برحسب چرخش بادِ معدۀ رژیم، در دوره رفسنجانی در قالب استحاله طلبی، در دوره خاتمی در قالب اصلاح طلبی، در دورۀ "یا حسین میرحسین"، در قالب اصلاح طلبی ی ملقب به " ساختار شکن" دنبال کرده است.
جنبش 88 موسوم به جنبش سبز، برای این طیف رفرمیست، برهۀ برزخی بیم و امید بود. امید به اصلاحاتی در رژیم زیر فشار از پائین، و بیم از همین پائین که رادیکالیسم اش در اواخر جنبش 88 شبح انقلاب را در افق ظاهر می کرد. قیام دی ماه 1396 نشان داد که ترس شان بیجا نبوده است. به فکر افتادند که برای مهار توده و پیشگیری از انقلاب و سرنگونی، باید تدبیری اندیشید. این بود که در فاصلۀ دی 96 و آستانه آبان 98 عده ای از جمله حسن شریعتمداری، شهریار آهی، محسن سازگارا، عبدالله مهتدی و دیگران " شورای مدیریت گذار" را تأسیس کردند. قصد ام مکث روی این نهاد بخصوص نیست، بر احساس ضرورت "مدیریت" گذار اشاره دارم تا جا به جائی قدرت بدون تکان های بزرگ صورت بگیرد، درست مثل مدیریت اسباب کشی که اثاث و ظرف و ظروف، سالم و بی شکستگی و خسارت و بدون دزدی بسته بندها و باربرها و راننده ها به مقصد صاحبان شان برسند! حالا که تغییرات از بالا ناممکن شده و جنبش توده ای علیرغم میل ما اجتناب ناپذیر است، مدیریت اش کنیم تا " باران به سیل تبدیل نشود"!
و اما سلطنت طلبان و قضیۀ وکالت برای " گذار"!
سلطنت باختگان برخلاف جمهوری خواهانِ رفرمیست، در پی اصلاح رژیم حاضر و سهیم شدن در قدرت و ثروت نبوده اند، آن ها نه سهیم شدن بلکه " سهم شیر" را می خواسته اند( *)
هدف شان بازگشت نظام سرنگون شده در انقلاب 57 و شعارشان این بوده است که " ایران را پس میگیریم"! به این دلیل، آن ها برخلاف رفرمیست ها سرنگونی خواه بوده اند اما به چه شکل و طریقی؟ نه ابداً با یک انقلاب توده ای که سوار کردن سلطنت بر گرده اش آسان نمی نمود، بلکه به یکی از سه شیوۀ های شناخته شده نظیر "انقلاب مخملی"، کودتای نظامی، و یا تهاجم جنگی آمریکا. علیرغم همۀ اختلافاتی که میان سلطنت طلبان و جمهوریخواهان رفرمیست در رابطه با شکل نظام سیاسی و سهم خواهی از آیندۀ جمهوری اسلامی وجود دارد، آن ها در اصولی اساسی اشتراکاتی غیر قابل بحث دارند از جمله: حراست از نظم طبقاتی و تقدس مالکیت خصوصی بر وسائل تولید؛ دشمنی با کمونیسم و سوسیالیسم؛ تکیه بر دین برای توجیه نابرابری ها و تبعیضات و ترویج خرافات و فرهنگ توکل و تسلیم میان مردم؛ تمامیت ارضی؛ ناسیونالیسم تک ملیتی ایرانی و تک زبانی فارسی... و درست برای دفاع از این اصول پایه ای غیر قابل بحث مشترک شان است که در یک اصل راهبردی هم اشتراک بی برو برگرد دارند: مخالفت با انقلاب، که می تواند و ممکن است نظامات موجود را شخم بزند و همه این اصول و مقدسات و ساختارهای باستانی، فئودالی و مدرن بورژوائی را زیر و زَبَر کند! سلطنت طلبان، مخالف انقلاب ولی طرفدار سرنگونی اند منتها مدیریت شده از بالا و از بیرون.
تا پیش از جنبش انقلابی اخیر، رضا پهلوی با مشی توصیۀ " مبارزۀ مدنی" در داخل و جلب فشارهای اقتصادی و سیاسی از جانب امپریالیست ها پیش می رفت. او در عین حال در مصاحبه هائی با صراحت اعلام می کرد که در فردای جمهوری اسلامی، امنیت و نظم را با " همین نیروهای مسلح، با همین ارتش و همین سپاه و همین بسیج" حفظ خواهد کرد و به این ترتیب به آنان چشمک می زد.
اما جنبش انقلابی اخیر خود را بر رفرمیست ها و سلطنت طلب ها تحمیل کرد و در عملِ انجام شده قرارشان داد. البته آن ها به جنبش ها و قیام های مردم وقتی که علیرغم میل شان رخ بدهند، همچون وسیلۀ بی ثبات کردن رژیم نگاه می کنند به شرطی که بتوانند کنترل و هدایت شان را در اختیار بگیرند؛ به قیام هائی خوشامد می گویند که موجودیت رژیم را به خطر بیاندازند و نه آیندۀ خودشان را. جنبش انقلابی اخیر، بسیاری سناریو ها و از جمله سناریوی رضا پهلوی مبنی تشدید " مبارزه مدنی" در نتیجۀ افزایش فشارهای ناشی از تحریم ها و ایجاد یک جبهه متحد سیاسی از بالا حول شخص وی و جا انداختن شعار " رضا شاه روحت شاد" در پائین و شکاف در نیروهای مسلح به طرفداری از او را بهم ریخت. همه ضد انقلابی ها یک شبه طرفدار شعار مه آلود و قابل تعبیر و تفسیر " زن زندگی ازادی" شدند و تا جائی که در توان شان بود تلاش کردند آن را بر سر دست بلند کنند و آن را به میل خود معنی کنند و جهت دهند اما شیمی این جنبش با چنین جریاناتی میل ترکیبی نداشت و ناکام شان گذاشت.
سلطنت طلبان می خواستند با کودتای رسانه ای و دوپینگ پرچم پادشاهی در تظاهرات دیگران در خارج از کشور، پرچمداری جنبش در داخل را به دست آورند و با این شگرد، از یک سو پنانسیل سرنگون ساز آن را در اختیار بگیرند، از سوئی نیروهای مسلح رژیم را به بی طرفی یا حتا ابراز وفاداری نسبت به شاهزاده جلب کنند، و با یک چنین سرمایه ای داخلی، حمایت دولت های غربی از بازگشت رضا پهلوی ( نسخه بدل گوادولوپ) را تضمین کنند. چنین نقشه ای نقش بر آب شد.
کمپین " وکالت" به شازده "برای گذار به ایران آزاد و آباد"، حاصل دفع شدن از سوی جنبش انقلابی از یک سو، و سر نگرفتن طرح " اول اتحاد" احزاب سیاسی حول محوریت " نمادین" رضا پهلوی از سوی دیگر است. حالا که روشن شده جنبش انقلابی برای شازده تره خورد نکرده و اعتباری برایش قائل نشده و حنای اتحاد حزبی حول نماد همایونی نیز جواب نگرفته است، از اعتبار و محبوبیت مشاهیر ورزشی و هنری و غیره برای شازده اعتبار عاریتی به وام می گیرند، مشاهیری که البته با این کار، اعتبار خود را به قمار می گذارند. سلطنت طلبان با این کمپین، می خواهند به شیوه ای شبه کودتائی از طریق یک رفراندم " هشتکی" از بالای سر جنبش و توده های مردم، و با استارت سلبریتی ها، او را سخنگو و نمایندۀ جنبشی که دست رد بر سینه اش زده است جا بزنند، درست به همان شیوه ای که در خارج از کشور پرچم هایشان را وارد تظاهرات دیگران می کنند و عکس و فیلم می گیرند تا کارزارهای حمایتی دیگران را به نام خود تبلیغ کنند. سراسر تقلب و فریبکاری. برای آن ها مهم نیست که جنبش چنین سخنگو و نماینده ای را قبول ندارد، برای آن ها مهم و کافی است که دولت های غربی او را همچون نماینده و وکیل جنبش قبول کنند. برای شاهزاده هم مثل پدر و پدر بزرگ اش، خارجی ها تعیین کننده اند، آن ها هستند که باید بیاورند و ببرند؛ باید نظر آن ها را جلب کرد؛ باید به آن ها جوابگو بود. استراتژهای نابغۀ سلطنت طلب به خیال خود با این کمپین، به یک تیر دو نشان می زنند: یکی توی دهن این جنبش می زنند و برایش رهبر تعیین می کنند، و دوم، بطور ضمنی رفراندم بعد از جمهوری اسلامی را برای تعیین شکل نظام سیاسی زمینه سازی روانی می کنند!!
اما وکالت دهندگان، برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی به شازده رضا وکالت نمی دهند، چون می دانند که او نیرو و جربزه و عرضه ای برای این کار ندارد. برای بعد از سرنگونی به دست انقلابیون است که به شازده وکالت می دهند تا:
انقلابیونی را که جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند کرد، همانطور که خود اش گفته است، " با تکیه بر همین نیروهای ارتش ، همین سپاه و همین بسیج" ، از خیابان ها جمع و نظم را در جامعه برقرار کند؛
رفراندم " سلطنت یا جمهوری اسلامی؟" را برگزار کند؛
صف دارا و ندار را عایق بندی و تقدس حق مالکیت و مشروعیت ثروت اندوزی را تضمین کند؛
کُرد و ترک و بلوچ و عرب و لر و ترکمن مخالف فاشیسم تک ملیتی و تک زبانی فارس را با شمشیر ناسیونالیسم ایرانی " تمامیت ارضی" و به اتهام تجزیه طلبی، سر جایشان بنشاند؛
منکرات در جمهوری اسلامی را حلال و مجاز اعلام کند؛
آبروی به قول پدر اش "اسلام روز اول" و اعتبار روحانیت را به آن برگرداند و اتحاد چند هزار سالۀ مذهب با سلطنت را برای حراست از نظم طبقاتی جامعه احیا کند و خلاصه، "آزادی و آبادی " را برای طبقات و اقشاری که یا با انقلاب 57 ساقط شده و یا پسمانده خور سفرۀ جمهوری اسلامی بوده اند، تأمین کند. این وکالت دهندگان کسانی اند که جرأت آمدن به خیابان و وسیله ای برای سرنگون کردن رژیم ندارند، و در عین حال از انقلاب زنان فمینیست رادیکال، جوانان خواهان آیندۀ خودساخته، ملت های خواهان به رسمیت شناخته شدن هویت اتنیکی و خود مدیریتی سیاسی و اقتصادی، کارگران ضد سرمایه داری، مدافعان آزادی های بی قید و شرط سیاسی و مخالفان ویران سازی طبیعت، که می تواند راه را برای تغییرات ریشه ای در ساختارها و نظامات سیاسی،اقتصادی، اجتماعی جامعه باز کند، هراسان اند. آن ها از جنبش انقلابی ترسیده اند و به شازده پهلوی وکالت می دهند آن ها را همچون موسی به سلامت از میان شط انقلاب به ایران آزاد و آباد شان "گذار" دهد.
این یک کارزار واقعاً زار و نزاری است که سرانجامی نخواهد داشت و هنوز به راه نیافتاده از درون مظنون به راه اندازی به دست خود رژیم شده است!
باری، این ورشکستگی اما، مشکل فقدان رهبری انقلابی و استراتژی کلان و افق شفاف و پلاتفرم با مطالبات روشن و تعریف شدۀ انقلابی جنبش را حل نمی کند. همۀ این تلاش های ارتجاعی ضد انقلابیون برای سواری گرفتن از جنبش، در اساس، ناشی از همین خلأ بزرگ است که آن ها می کوشند از آن بهره برداری کرده پُر اش کنند. انقلابیون باید بجای ورود به بازی انتخاباتی مسخرۀ وکالت می دهم یا نمی دهم، روی ضعف ها و کمبودهای جنبش انقلابی خم شوند.
(* ) شیری همراه گرگی و روباهی یک گاو وحشی و یک بزِ کوهی و یک خرگوش شکار کردند . شیر به گرگ دستور داد تا تقسیم کند . گرگ گفت : سهم هر کس به نسبت جثه اش. گاوِ سهمِ شیر باشد؛بزِ کوهی سهمِ خودم و خرگوش سهمِ روباه. شیر برآشفت، پنجه بر فرق گرگ کوفت و مغز اش را متلاشی کرد. سپس رو به روباه گفت : تو تقسیم کن ! روباه گفت : قبلۀ عالم، گاوِ سهم چاشت حضرت سلطان است و آن بز، سهم ناهار، و آن خرگوش که سبک است سهم شامِ سلطان. شیر راضی از تقسیم او پرسید: بارک الله روباه، این تقسیم سهم را از که آموخته ای؟ روباه نعش گرگ زیر پای شیر را نشان داد و گفت: از او قبلۀ عالم!
حکومت دینی محمد در مدینه، احد قربانی دهناری
دزدی از یک شهربند یکلاقبا، اکبر کرمی