مقدماً یادآور می شوم که می بایست با پدیده ترجمان کتاب از زبان لاتین یا هر زبان اروپایی دیگر به فارسی و صحت و سقم آنها احتیاط کرد. چونکه مسئله می تواند به تحریف بار معنایی و مفهومی آنها بیانجامد و "تا ثریا می رود دیوار کج".دو نمونه در اینجا می آورم تا معلوم شود از چه دارم سخن می گویم. مترجمان و کسانی که کتاب یونانی "ادیسه" و "ایلیاد" را به زبان فارسی تنظیم و تدوین نمودند در آن، واژه "دیوان" را به جای "خدایان" ترجمه کرده و یونانیان باستان را در ستیز با دیوان معرفی می کنند در حالیکه نه با دیوان که با خدایان در ستیز دائم بودند. و مترجم کتاب هانا آرنت واژه انگلیسی" banality of evi" که معنی اش "روزمره" یا "متعارف" یا "معمولی" هست را "ابتذال" ترجمه می کند و به کتاب، عنوان "ابتذال شّر" می دهد. وقتی بنای ترجمه کتاب به جای واژه "خدایان"، به غلط (به عمد یا سهو بودن اش را نمی دانیم) "دیوان" یا "banality" که یعنی روزمره یا معمولی، به "ابتذال" استوار شود، کتاب از محتوا تهی می گردد و نمی تواند مورد اعتماد واقع شود. در ملاحظات به واژه ها و بکارگیری آنها باید احتیاط کرد. این مقدمه را بیان کردم تا برسم به توضیح در باره "سیاست ابتذال و ابتذال سیاست" که عنوان مقاله آقای کاظم کردوانی می باشد.
پیش از هر چیز باید بگویم که سرتیتر مقاله منتشره آقای کردوانی در سایت زمانه،" ابتذالِ سیاست، سیاستِ ابتذال" عنوان گرفته و سپس در زیر آن گفتاری بدین شکل و مضمون مسطور شده است:
"کاظم کردوانی -کسی که هیچ نقشی در حنبش به پاخاسته نداشته و در جریان پشتیبانی بزرگ خارج کشور نیز نه از بانیان بوده است نه از سازماندهندگان بهیکباره به میدان آمد و «مرجع» شد. اکنون گمان میکند از طرف مردم وکیل است".
آیا جای شک باقی می ماند که این عبارت منحصراً گزینه ای از مقاله نویسنده آن است؟ البته این بی دقتی سایت زمانه را آقای کردوانی در یک یاداشت خطاب بمن تفهیم و تصحیح نمودند. اما اصل مطلب که می خواهم بدان بپردازم اینست. از تیتر مقاله می آغازم.
باید معنای صحیح "ابتذال" را دانست و سپس انطباق یا عدم انطباق آن را در وضعیت معین سنجید. هر با هوده اگر بیهوده جلوه داده شود ابتذال رخ می دهد. یا چیز با ارزش را بی ارزش جلوه دادن ابتذال است. هوده ی سیاست در نزد ایرانیان چیست که آقای کردوانی بیهودگی آن را در "ابتذال" کشف می کنند؟ آنگاه که سخن از "سیاست ابتذال" باشد آنوقت باید سیاست "غیر ابتذال" را نشان داد. در صورت معلوم کردن "سیاست غیر ابتذال" می توان به وجود "سیاست ابتذال" پی بُرد. اثبات وجود هر چیز را با ضد آن باید تعریف و توضیح کرد. وقتی بار مثبت واژه "دموکرات" معلوم باشد آنگاه می توان بار منفی واژه "دیکتاتوری" را کشف کرد. بعبارت دیگر، با آغاز حضور مستحکم جامعه دموکراتیک، معنای جامعه دیکتاتوری یا استبدادی کشف می گردد.
بنابراین آنچه محدود به حوزه سیاست در نزد ما ایرانیان می شود "سیاست معمولی" یا "سیاست روزمره" یا "متعارف" است. به دلیل اینکه ما تدوین اندیشه سیاسی نداریم تا آن را ملاک سنجش در حوزه سیاست قرار دهیم. بعنوان مثال، "سیاست اصلاح طلبی" را در نظر آریم؛ هر فرد یا گروه مبتنی بر زاویه دید ایدئولوژیکی خود از اصلاحات برداشتی دارد و آن را ملاک صحیح ارزیابی خود می داند. هیچکدام از این ملاک های مرسوم در نزد ما را نمی توان برایش ارزشهای "ابتذال" در نظر گرفت چونکه آنوقت باید "غیر ابتذال"اش را نشان داد. می توان گفت آنچه در نزد ما مرسوم و معمول است "فرقه گرایی" است چونکه فرقه گرایی بر همه گروها صادق است در حالیکه منظور آقای کردوانی از "سیاست ابتذال"، اثر گذاریِ مواضع خاص سیاسی در نزد گروه خاص هست که بر "سیاست ابتذال" می افزاید. اگر منظورشان از "سیاست ابتذال" شامل همگان می شده آنوقت موضوع شکل و محتوای دیگر می گرفت و قابل بحث می بود. درست مانند فرقه گرایی رواج یافته در نزد ما.
آقای کاظم کردوانی در مقاله با عنوان "سیاست ابتذال، ابتذال سیاست" از "بیماری سیاست" سخن می گویند که منظورشان در علتِ فقدان یا بقول ایشان "غیبت" اندیشه سیاسی، نهفته است. و نیز تأکید می کنند که "طبیبنمایان این بیماری (و نه پزشکان دلسوز و وطنخواه) هم چیزی جز افزودن بر این بیماری و طولانی کردن عمر آن نکرده و نمیکنند". وقتی گفته شود "طبیب نمایان" که بر "بیماری سیاست" می افزایند فوراً این در ذهن متبادر می شود که حتماً غیر "طبیب نمایان" هم بایست عرصه وجود داشته باشند که خیرخواه این "بیمار" هستند. اما این طبیبان و "طبیب نمایان" چه کسانی اند؟ ایشان فردی را معرفی می کنند که با طرح "من وکالت می دهم"، "از سوی چند تلویزیون به میدان آمد" و «مرجع»(!) شد، خودخوانده؛ و خواهان «وکالت»! پس در اینجا طبیب نما مشخص شد چه کسی است. کسی است که خود را "مرجع" دانسته و "خودخوانده" هم هست. مصاحبه کننده تلویزیون از مسئولیت رضاپهلوی و نقش او از وی می پرسد، رضا پهلوی پاسخ می دهد هر نقشی که باید بر عهده بگیرم ابتدا باید از مردم "وکالت" داشته باشم(نقل به معنی). این سخن مراجعه به نوعی رأی گرفتن از مردم در باره مقبولیت یا عدم مقبولیت نیست؟ آقای کردوانی جای طبیبان و ناطبیبان را اشتباه گرفتید. و "خودخوانده" کسانی اند که به جای نیرو گذاشتن در سرنگونی این نظام تئولوژیک، "انقلابی مهسایی" را به سطح "جنبش" فرو می کشند و نوع "جمهوری مهسایی" تعیین می کنند تا "جمهوریت نظام" تقویت و تحکیم یابد. بعید بنظر می آید آقای کردوانی ندانند که سودای کشاندن "جریان انقلابی" به سطح "جنبش" معنایش چیزی نیست جز تقویت در جهت "جمهوریت" نظام تئولوژیک.
آقای کردوانی از "طبیب نمایان"ی سخن می گویند که بر بیماری حوزه سیاست می افزایند و برای نشان دادن این "طبیب نمایان" مستقیم می رسند به نقش رضا پهلوی که خود را "مرجع" و "خود خوانده" دانسته و با بستن چنین القابی به ایشان، تفرقه"اندازی را نتیجه می گیرند!!بنابراین شما پای یک جریان سیاسی را بعنوان "طبیب نما و تفرقه" انداز به میان کشیدید اما در مورد فرقه گرایی حاکم بر دستگاه ذهنی جریانات دیگر که عامل اصلی تفرقه اند چیزی نگفتید! اگر شما پای این جریان خاص سیاسی را به میان نمی کشیدید و موضوع "ابتذال سیاست" و "بیماری سیاست" و "طبیب نمایان" را در سطح کلان آن ارزیابی می کردید و اگر می توانستید چنین ابتذال"ی را مستدل سازید حتماً قضاوت و سنجش شما بی طرفانه می بود و من هم حتماً بدان می پیوستم اما دریغ از روشنفکر و نویسنده ای که خطای دیدش وی را به سوی جانبداری سیاسی می کشاند و نه تشریح سخنش در خصوص "سیاست ابتذال".
شما آقای کردوانی، گروهی اندک که داعیه سلطنت دارند و روش تفرقه افکنانه شان قطعاً نمی تواند هدایت شده از سوی " سربازان گمنام امام زمان" نباشد و رضا پهلوی به کرات از آنها "اعلام برائت" کرده و آنها را از خود طرد شده می داند، را مستمسک قرار می دهید تا از تفرقه اندازی فرقه گرایانه حاکم بر دستگاه ذهنی گروهای سیاسی که همبستگی ملی را در جمهوری خواهی انحصاری خود بی یال و دم و اشکم می کنند فاکتور بگیرید!! آقای کاظم کردوانی از شما می پرسم آیا از نظر شما رویدادهای اخیر ایران، "انقلاب مهسایی" است یا "جنبش مهسایی"؟ و اگر پاسختان "انقلاب مهسایی" است پس چگونه دست تفرقه اندازان که این انقلاب را به سطح "جنبش" تقلیل می دهند تا آن را در قالب "جمهوری مهسایی" به قربانگاه "جمهوریت نظام"می برند، را رو نمی کنید؟ چگونه شما بر روی اصلاح طلبان دینی مورد حمایت شبه سکولارها که بیش از دو دهه مانع حضور نیروی سیاسی سکولار شده و مسبب بیشترین و بزرگترین تفرقه در میان ایرانیان بوده اند و همچنان تحت عنوان "جمهوریت" نظام مشغول تفرقه اندازی اند چشم تان را بسته اید اما چهارتا آدم بی پرنسیب و لمپن که در پشت سلطنت طلبی سنگر گرفته و در مقابل خیزش انقلابی اخیر رنگ باخته اند و کمترین تأثیر در آن ندارند را برجسته می کنید؟ اتفاقاً اینها خوب دست تفرقه افکنانه جمهوری خواهان سکت را خوانده و دارند بر این ضعف شان یکه سازی می کنند.
آقای کردوانی در خاتمه ی مقاله شان آورده "تا از این دنیایِ «ابتذالِ سیاست، سیاستِ ابتذال» رها نشویم از چنین پیآمدهایی خلاصی نخواهیم داشت!" اما من "دنیای ابتذال سیاست، سیاست ابتذال" را در فرم دیگر یعنی "سیاست متعارف" یا سیاست روزمره" می بینم که منجر به فقدان تولید اندیشه های سیاسی شده و باعث و بانی فرقه گرایی حاکم بر گروهای سیاسی می باشد.