محمدرضا شاه پهلوی در آخرین مصاحبه مفصلی که پیش از مرگ خود در کاخ قبه قاهره انجام داد نظرات خود را در مورد اوضاع آن روزگار با صراحت بیان کرده است (۱). این مصاحبه توسط سردبیر نشریه معتبر واشنگتن پست انجام شده و در ماه مه سال ۱۹۸۰ انتشار یافته است، یعنی در حدود دو ماه قبل از مرگ پادشاه. از جمله موضوعات مطرح شده در این مصاحبه دو ساعته، وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ میباشد. شاه با صراحت ادعا میکند که غرب و بخصوص ایالات متحده آمریکا و انگلستان و رسانههای آنها نقش مخربی در سرنگونی او بازی کردهاند.
او میگوید: "غرب خواستار استقرار همین رژیم اسلامی بود و شاید تصور میکرد که با حربه اسلام میتوان کمونیسم را مهار کرد". او از غرب میپرسد: "بسیار خوب، آیا به آنچه میخواستید دست یافتید؟ آیا خرسندید؟ آیا اکنون حقوق بشر در ایران رعایت میشود؟ ".
او به موضوع اقامت اولیه در مصر و عدم پرواز مستقیم به امریکا هم اشاره میکند و میگوید: "برخی میگفتند چرا باید به جایی بروم که چنین کاری با من کرده است؟ ".
در مصاحبهها و نوشتههای دیگری هم شاه عصبانیت خود را از سفر مخفیانه ژنرال هایزر به تهران آشکار میکند. رابرت هایزر که معاون فرمانده نیروهای ناتو در اروپا بود در دی ماه ۱۳۵۷ وارد ایران شد تا سران ارتش ایران را ترغیب و مجبور به همکاری با روحانیون و نزدیکان روح الله خمینی کند.
شاه بعدها این جملات را در خاطراتش نوشته است: "رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامهریزی میشد؛ امّا این سفر درهالهای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگاه داشته بودند. البته نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر میکردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند هنگام ورود به پایگاههای نظامیشان در ایران تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند". وی مدعی است: "در اوایل ژانویه با تعجب خبر شدم که چند روز است ژنرالهایزر در تهران به سر میبرد... ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود، در مقام معاون فرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و همیشه هم قبلاً تقاضای شرفیابیمیکرد".
در سال ۲۰۰۸ نشریه لس آنجلس تایمز در مقالهای به تشریح نقش دولت آمریکا در سقوط شاه پرداخت (۲). در این مقاله میخوانیم: " مدارکی که به تازگی از طبقه بندی خارج شدهاند نشان میدهند که در دهه هفتاد میلادی دولتهای نیکسون و فورد شرایطی ایجاد کردند که باعث بی ثباتی در ایران شدند و به سرنگونی رژیم شاه کمک کردند. ". علت اقدام دولت آمریکا نارضایتی آنها از نقش شاه در افزایش ناگهانی قیمت نفت بوده است. این مدارک نشان میدهند که هنری کسینجر، وزیر خارجه پیشین آمریکا، از مخالفان این سیاست بوده و به آنها هشدار داده است.
حال بیایید نگاهی به اوضاع داخلی ایران در همان سالها بیندازیم. در مرداد ماه سال ۱۳۵۳ تعداد زیادی از مطبوعات با سابقه را تعطیل کردند. مجله فکاهی توفیق را سه سال پیش از آن بسته بودند. جزییات این موضوع را دکتر علی بهزادی، سردبیر مجله سپید و سیاه، در "شبه خاطرات" خود شرح داده است (۳). چند ماه بعد هم کلیه احزاب سیاسی را منحل کردند تا حزب رستاخیز تاسیس شود و سیستم تک حزبی پیشرفتها را سرعت بخشد.
از مصاحبه بسیار مفصلی که در سوم آبان ماه ۱۳۵۵ دکتر امیر طاهری، سر دبیر وقت کیهان، با شاه انجام داده است میتوانیم ایران آن روزگار را از دریچه چشم پادشاه ببینیم (۴). این مصاحبه به مناسبت سالروز تولد پادشاه انجام شده است، یعنی آخرین جشن تولد مجللی که در ایران برگزار گردید.
میبینیم که در آن زمان، از نظر پادشاه کوچک ترین نگرانی از به قدرت رسیدن روحانیون وجود نداشته است. جالب است بدانیم که روحانیون انقلابی هم نظر کاملا مشابهی داشتهاند، یعنی همان کسانی که دو سال بعد بطور غیر منتظرهای به قدرت رسیدند و به سرعت حاکم مطلق شدند. عبدالله نوری که از مهرههای مورد علاقه روح الله خمینی بود و به مقامات بالایی هم رسید، این موضوع را به صراحت نوشته است. به نوشته او، در سال ۱۳۵۵ روح الله خمینی و اطرافیانش هیچ امیدی به دستیابی به قدرت نداشتهاند. در آن زمان آشنایی مردم کوچه و بازار ایران با خوانندگان، هنرپیشههای سینما، کشتی گیرها، فوتبالیستها خیلی بیشتر از روحانیون بود، بخصوص با روح الله خمینی که به صورت پیرمردی تبعیدی و فراموش شده در گوشهای از نجف زندگی میکرد.
در سال ۱۳۵۵ با انتقاد علنی جیمی کارتر از وضعیت حقوق بشر در ایران و گزارش رسانههای غربی در باره بد رفتاری ساواک با زندانیان سیاسی وضعیت جدیدی در مملکت ایجاد شد. برگزاری شبهای آزاد شعر در پاییز ۱۳۵۶ نشانهای بود از باز شدن فضای سیاسی کشور، جلسات شعر خوانی و سخنرانیهای انتقادی که در یک انجمن فرهنگی وابسته به سفارت آلمان غربی آن زمان برگزار گردید.
در سال ۱۳۵۷ وقتی که صدام حسین روح الله خمینی را از عراق اخراج کرد، فرانسه برایش فرش قرمز گسترد و بهترین امکانات را در اختیارش گذاشت. اطلاعیههای او از شبکه بی بی سی انگلستان پخش میشد و اعتصابات و تحصنها و اعتراضات سراسری شکل میگرفتند.
در حالیکه در پاریس نمایندگان دولت آمریکا بطور مخفیانه با اطرافیان خمینی، بخصوص دکتر ابراهیم یزدی، مذاکره میکردند، در تهران سفرای آمریکا و انگلستان از شاه در مورد تاریخ خروجش از کشور میپرسیدند.
ژنرال رابرت هایزر هم در سفر یک ماهه خود به تهران کنترل ارتش شاهنشاهی را آهسته آهسته به اطرافیان خمینی واگذار میکرد.
ابراهیم یزدی که تقریبا هر روزه با رسانهها گفتگو میکرد اصرار داشت که لهجه آمریکایی خود را برجسته تر کند و حتی کلمات زبان مادری را مثل خارجیها تلفظ کند. صادق قطب زاده هم سخنگوی دیگر خمینی بود، همان شخصی که در پرواز معروف ارفرانس از پاریس در کنارش نشسته بود. صادق قطب زاده خوش لباس هم با دوست دختر کانادایی خود ساکن پاریس بود و مشتری گرانترین رستورانهای شهر.
خمینی میگفت که سودای حکومت ندارد و به صورت طلبهای سالهای پایانی عمر خود را در قم سپری خواهد کرد. میگفت به آزادی بیان پایبند است و حتی کمونیستها هم اجازه فعالیت خواهند داشت.
وعدههای وسوسه کننده او، یعنی آب و برق و مسکن مجانی میلیونها ساده دل را شیفته او کرد. ادعا میکرد که هر ایرانی سهم نفت خود را بطور عادلانه دریافت خواهد کرد. میگفت که پس از سرنگونی شاه از ظلم و تبعیض خبری نخواهد بود.
و اینگونه بود که بیعتی میلیونی برای روح الله خمینی طراحی و اجرا گردید و همگی دیدیم که چه شد.
مهران رفیعی
پانوشتها:
۱-
https://www.washingtonpost.com/archive/politics/1980/05/27/shah-regrets-his-policy-of-surrender/5db2d433-812d-493c-a15f-0b323a858e97/
۲-
https://www.latimes.com/archives/la-xpm-2008-oct-17-fg-shah17-story.html
۳ -
https://www.goodreads.com/book/show/6709461
۴ -
https://www.youtube.com/watch?v=yNnqP-gHRNc