متاسفانه بحث "من وکالت میدهم"، "من وکالت نمیدهم"خواسته یا نخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه تلاش برای شکل دادن به یک اتحاد گسترده در خارج از کشور جهت مبارزه با جمهوری اسلامی و حمایت از مبارزان داخلی را تحت الشعاع قرار داده است.
پیش کشیدن و برجسته کردن کمپین من به آقای رضا پهلوی وکالت میدهم یا نمیدهم خلل جدی در شکل گیری این اتحاد بوجود آورده است.
زمانی که سرکوب خیزش انقلابی، بگیر ببندهای حکومتی واعدام انقلابیون توسط جمهوری اسلامی شدت گرفته است. زمانی که بالا بردن روحیه مبارزان درون کشوروتلاش برای جلب حمایت جهانی ازخیزش انقلابی جوانان ایران مهم ترین وظیفه احزاب، جریانهای سیاسی وکنشگران خارج از کشور است. زمانی که بیشترین اقبال عمومی میلیونها ایرانی مهاجر برای مشارکت وگرفتن نقشی موثر وتاثیر گذار، هم رائی و همکاری با یک دیگر در اوج خود میباشد و میتواند نطفه یک مرکزیت قدرتمند سازمان دهی شده وقابل اتکا را در ارتباط وحمایت از مبارزان داخل بوجود آورد.
جریانها وافرادی تلاش میکنند مانع از پاگیری وتشکیل چنین مرکزیت قدرتمندی گردند. قشقرق، هیاهو برای کمپین رای میدهم ورای نمیدهم. دقیقا برای کسانی که مترصد چنین فرصتی بودند. این فرصت را بوجود آورد تا با پیش کشیدن امر وکالت! مسئله صغارت و خام اندیشی رای دهندگان عملا مبارزه متشکل برای ایجاد یک مرکز قدرت، حمایت شده از طرف میلیونها ایرانی مشتاق رهائی وطن را دچار سکته کنند.
تلاش در پیشبرد و برپائی یک مرکزیت تاثیرگذار در خارج از کشور را دچار تشتت وتاخیر سازند. هدفی که متاسفانه یکی از محورهای اصلی تلاش آقای فرخ نگهدار در دامن زدن به همین امر و ایجاد خلل و شبهه در دل جمهوری خواهان و افراد مستقل خواستار اتحاد فراگیر و مرکزیت یافتن ایرانیان در خارج از کشور میباشد.
دریغا! پاکیزگی اخلاق از بین رفته و رسیدن به هدفهای سیاسی به هر قیمت و اتهام زنی رایج. تنها چیزی است که در این پلمیکهای سیاسی مطرح میشود. عمل کردی که که ماحصل آن ایجاد فضای بدبینی و دودلی و عدم اعتماد در بین مردم علی الخصوص مبارزان خیابان میباشد.
تمام تلاشها بجای حرکت در جهت ایجاد یک فضای آرام ودموکراتیک، جهت یک اتحاد فراگیر از نیروهای خواهان مبارزه با جمهوری اسلامی. معطوف به خواباندن مچ یکدیگر گردیده است. معطوف به زیر سوال بردن اتحاد با یکدیگر و کم رنگ کردن نقش نیروهای جمع شده با گرایشهای آزادی خواهانه در جنبش خارج از کشور.
هدفی که از مجاری مختلف با قدرت تمام دنبال میشود. در این میان نقش آقای فرخ نگهدار در بر خورد با شخص رضا پهلوی و تلاش برای پا نگرفتن یک تشکل متحد و مطرح در خارج از کشور بسیار برجسته و مغرضانه است. قضاوتی مبتنی بر نیت خوانی و دادن آدرسهای نادرستی که وجود خارجی ندارند.
"برخی در خارج کشور یا سرخود دولت موقت تشکیل دادهاند و برای تشکیل آن مثل آقای پهلوی فراخوان دادهاند. برخی آمادگی خود را برای مدیریت پروسه گذار اعلام کردهاند. من تمام کسانی که برای معتبر کردن نوعی رهبری در خارج از کشور تلاش میکنند، کسانی که فکر میکنند این کار میتواند گرهی از کار مردم و مشکلات کشور بگشاید، را خطاب قرار میدهم و میگویم تشکیل رهبری در خارج کشور راه عاقلانه و واقع بینانه نیست. نه کنترل آن روند در دست ما خواهد بود و نه میتواند مورد اعتماد و حمایت اکثریت جامعه معترض قرار گیرد."*
ایشان با نسبت دادن چنین اتهامی به معتقدان اتحاد با آقای رضا پهلوی و نسبت دادن تکیه آنها به نیروهای خارجی یرای تغیر. اتهامی سخت ناجوانمردانه به بسیار جانهای آزاد، جمهوری خواه و مستقل که در این جبهه قرار دارند وارد میسازند.
زمینه برای طرح نقطه نظرات خودرا فراهم کرده. مینویسند برعکس افرادی که تکیه بر دولتهای خارجی دارند. ایشان مرکز ثقل این تحول را نیروهای درون کشور میدانند. چنین برخورد تخریب گرانه ودور از انصاف انسان را به این فکر و سوال میرساند که هدف ایشان از زدن و برجسته چنین اتهامی چیست؟
سوالی که بلافاصله جواب خود را در همان راه کار دائمی آقای نگهدار پیدا میکند. حفظ حکومت اسلامی و اعتقاد به تغییر رفتار آن.
حال که خامنهای به منفور ترین شخصیت تاریخ ایران بدل شده و تمام وجاهت خود از دست داده و دیگر جائی برای نامه نوشتن آقای نگهدار به او باقی نمانده است. آقای نگهدار در ظاهر به کسانی که هنوز امید به تغییر رفتار این حکومت دارند توصیه میکند. دست ازحمایت و امید خود ازحکومت بکشند. چرا که تاسال نود شش میتوانست جواب بدهد. حال تاریخش گذشته است. پس بهتر است به فکر چارهای دیگر بود. اما در عمل برای گذار مسالمت آمیز خود باز دست به دامان همان حاکمیت میزنند.
این جان کلام آقای نگهدار است. بعد از کلی به این در و آن در زدن، تخریب کردن چهره کسانی که مثل ایشان فکر نمیکنند! کسانی که به زعم ایشان بی خبر از امکان عقب نشینی حکومت وتن دادن آن بعد از چهل و چهار سال کشتار و نشان دادن ماهیت جنایتکارانه قادر به چرخش در استای دمکراسی هست را درک نمیکنند.
کسانی که امکان هیچ نوع تغییر و مصالحه در این رژیم به نفع معترضان خیابان ودست کشیدن از قوانین قرون وسطائی را نمی بینند. ایشان سخن از تغییر رفتار حکومت، آغاز یک روند مسالمت آمبز برای گذار به آزادی و دموکراسی با وجود همین حکومت بمیان میکشند.
"برای این که گذار از حکومت ولایی به استقرار دموکراسی بیانجامد باید روند گذار دموکراتیک، مسالمت آمیز و بدون مداخله خارجی باشد..... کسانی که قبلا در حکومت مسئولیت داشته و اکنون جزو منتقدان درونی محسوب میشوند، میتوانند رابط بین حکومت و نمایندگان مردم باشند. این اشخاص خودشان موقعیت نمایندگی ندارند و اکثریت معترضان صدای آنها را پژواک صدای خود نمیدانند. آنها تنها میتوانند نقش تسهیل گر گفتگو میان حکومت و نمایندگان اپوزیسیون را عهده دار شوند."*
چه باید گفت ویا نوشت بر این تفکر که هرگز نمیتواند دل از جمهوری اسلامی، خامنهای، اطرافیان او واصلاح طلبان بر دارد. تفکری که چشم برعمل کرد مسئولین قبلی حکومت که اکثریت آنها در تمام جنایتهای جمهوری اسلامی شرکت داشته ودر برابر هیچ سرکوب حکومتی اعتراضی نداشتهاند، میبندد آنها را افرادی صالح برای گفتگو میان نمایندگان اپوزیسیون با حکومتی که به زعم ایشان رهبر آن از سال نودشش قادر به جوابگوئی نیست تلقی میکند.
سیاستی سخت مخرب که از یک سو سمت اصلی مبارزه را به سوی مقابله با حکومت فرضی آقای رضا پهلوی سوق میدهد. از سوی دیگر تنها راه درست رسیدن به آزادی و دمکراسی را "ّبخوان خوابانیدن خیزش انقلابی" را بمیان کشیدن پای حکومتیان از اصلاح طلب تا اعتدالی، حتی اصول گرا به میدان ودل بستن به نتیجه کار آن هامی داند.
مهم تر تلاش میکند مانع از شکل گیری یک مرکز متحد از نیروهائی با گرایشهای مختلف که خواهان قرار گرفتن در یک جبهه متحد خارج از کشور باشند گردد!
این جان کلام آقای نگهداراست برای رسیدن به دمکراسی و آزادی از طریق مسالمت آمیز. راهی جز کنار آمدن با حکومت اسلامی نیست!
الباقی کشیدن پای زندانیان سیاسی به میدان به عنوان رهبران واقعی جنبش (البته گزینشی مانند آقای تاج زاده که مورد تاکید ایشان است.) زندانیانی که هیچ امیدی به رهائی وگرفتن نقش جدی بدون سرنگونی حکومت اسلامی برای آنها متصور نیست. تعارفی بیش تلقی نمیشود. زندانیان عزیز شدهای که هیچگاه بیانیه چهارده نفر از برجسته ترین آنها در ارتباط با سرنگونی جمهوری اسلامی مورد حتی یک سطر تمجید و تکریم آقای نگهدار قرار نگرفتند.
ابوالفضل محققی
سخن یک جمهوریخواه یا جمهوریخواهان، آرمان مستوفی