در قسمت اول گفته شد که مشکلات جامعه ایران قبل از انقلاب و بخصوص بعد از انقلاب ۵۷ روی هم انباشته و از روی بی عقلی کار درستی بر روی آنها صورت نگرفته و احساسکور مذهبی بدون یاور عقلی در ذهن و روح مردم همه چیز را با دروغ سرهمبندی به خورد مردم فقیر می داده است، مشکلات پیچیده و یک سر آنها در ذهن و روح آخوندهای فاسد و مذهب افراطی آنها، سر دیگر آن در ذهن و روح مردم عقب مانده و سر سوم آنها در گرو بافت جامعه و محیط زیست و خرابی های آنها و سر چهارم در دست اربابان مفتخور غارتگر خارجی بوده و هست که چندین قرن این ملت را می چاپند، در نتیجه مردم بی عقل، متوهم، منزوی، مسخ شده و فقیر و درمانده شدند. در ۴۴سال بعد از انقلاب ۵۷ موضوعات و واقعیات اجتماعی و محیط زیست ناقص، کند و ضد و نقیض رشد می کرده اند. این تضادهای رشدیابنده برای مردم یک جنگ، یک بحران روانی و ذهنی، یک بحران اجتماعی، یک بحران محیط زیست آفریده و می آفرینند و افراد در رابطه با هم آنها را تشدید می کرده اند.
محیط اجتماعی و محیط زیست در مرحله ای که بیش از حد خراب و طاقت فرسا شده بودند پیش مادرمان زمین به این وضعیت شکایت کردند. مادرمان زمین به مردم گفت، فرزندان عزیزم ! آهای ایرانیها! معلوم هست که چه کار می کنید؟ آخوند جماعت نفهم با شما مردم ایران اینطوری که برخورد می کند نه فقط دودش در چشم همه شما می رود، بلکه قانون طبیعت من و نیروی جاذبه ام را هم به هم می ریزد؟ مردم گفتند ما چرا، ما که خیلی خوب هستیم؟ کره زمین مادرمان با عصبانیت گفت، چرا شما بی عقلها همه جوری به آخوندها کمک کرده و می کنید که تا این عقب افتاده ها بر گرده شما سوار باشند؟ فراموش کرده اید که شما و محیط اجتماعی، محیط زیست و من مادرتان در رابطه با هم رشد می کنیم؟ پس بنابراین هر طور خوب یا بد شما با این محیط ها برخورد کنید متقابلا این محیط ها هم خوب یا بد با شما آدمها برخورد می کنند . اگر شما مردم و محیط اجتماعی و محیط زیست در رابطه با هم از رشد متضاد همدیگر بکاهید، در این صورت جامعه و محیط زیست رشدیابنده و پیشرفت می کنند. آثار پیشرفت آنها را در علوم طبیعی و علوم انسانی، در صنعت، اقتصاد، سیاست، فرهنگ ، قانون, حقوق فردی و جمعی و غیره می بینید. در غیر این صورت دشمنی و تضاد بین شما مردم و این محیط ها رشد کرده و نهایتا با هم به بن بست می رسید و از جنگ، کشتار، قحطی و خرابی و ویرانی محیط اجتماع و محیط زیست سر در می آورید. شما مردم فقیر بی سواد بی عقل بیشتر تنبیه می شوید که اجازه داده اید که این مذهبی های افراطی و این آخوندهای پلید شیطان صفت عقلتان را در صندوقچه ذهن و روح خاکستری شما زندانی کنند.
من شما فرزندانم را دوست دارم و رشد همه جانبه شما مردم تابع رشد من است. مگر نمی بینید که من نسلهای جدید را از نسلهای قبلی رشدیابنده تر می آفرینم؟ مگر نمی بینید که هر چه علم جلوتر می رود پیشرفته تر و با خودش صنعت جدید تر و کامل تری را بوجود می آورد؟ به همین نسبت اجتماع و محیط زیست باید نو شوند. عقل، احساس، ذهن،روح شما عزیزان فردی و جمعی باید نو شوند و با واقعیات این محیط ها سازگاری داشته باشند، چون همه ما تابع قانون فیزیک هستیم. همه ما با هم و در رابطه با هم رشد داریم و طبق قانون فیزیک روی رشد همدیگر تاثیر می گذاریم، پس بنابراین همه چیز و همه کس باید طبق قانون فیزیک رشد رو به جلو داشته باشند. شما فرزندانم ۸۵ میلیون آدم هر کدام از شما صد و یا هزار تا تجارب و شناختهای تلخ و بحرانی از زمان شاه و از زمان رژیم منفور ولایت فقه دارید.این تجارب و شناختهای تلخ میلیونی شما را یاری می دهند که همدیگر را پس از چند قرن بهتر بفهمید و با هم بهتر عمل کنید. شرطش این است که با هم مشورت کرده و بدانید کجا ها از عقل و کجاها از احساس و کجاها از هردو درست و بجا استفاده کنید. این تجارب و شناختهای تلخ در چگونگی شناختن و نوع برخورد شما با واقعیات اجتماعی و محیط زیست عقل و احساس شما را یاری می دهند. بدین طریق از هر نو چیز کهنه و افراطی از جمله مذهب افراطی، ناسیونالیست افراطی، کمونیست افراطی، قومگرایی افراطی و هر چیز افراطی دیگری فاصله می گیرید تا ذهن و روح خاکستری چند قرنه شما عزیزانم از توهمزایی، دشمن تراشی، دروغگویی به خود و دیگران، توجیه گرایی، فریبکاری، شیطان صفتی و پلیدی پاک شود تا در ذهن و روح خودتان عقل سلیم و احساس سالم پیدا بکنید. این یعنی شما کم کم دارید الفبای آزادی و دموکراسی را می فهمید و لمس می کنید و آن را در ذهن، روح، عقل، احساس و جسم خودتان می رویانید و متناسب با رشد خودتان همه جانبه الفبای آزادی و دموکراسی را رشد می دهید که متناسب با رشد خودتان، رشد اجتماع و محیط زیست و رشد من مادرتان زمین است.
رشد بیداری جامعه با تمام سختی های پر فراز و نشیب
کو گوش شنوا؟ ۴۴سال طول کشید که تا مردم مسخ شده و فریب خورده ایران بفهمند که مادرشان کره زمین چه می گوید، تازه فهمیدند که ای داد و بیداد چه بلایی آخوندها بر سر این مردم و بر سر این مملکت و محیط زیست آن آورده اند . در چنین بحران ۴۴ ساله منجلاب مذهبی ولایت فقیه عده ای توان تحمل فشار های مختلف از نا ملایمات را نداشته و به بیماریهای ذهنی، روحی و جسمی گرفتار و هزار بلا سر خود آورده اند. عده ای در زندانها زیر شکنجه مردند و عده ای اعدام شدند. اما بودند افرادی که از زندگی و سرنوشت شوم این عزیزان از دست رفته درس گرفته و توانسته اند با ناملایمات زندگی و تاثیرات مخرب آنها بجنگند و دوام آورند. خودشان را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی آبدیده کردند. تجارب و شناختهای تلخ زمان شاه و زمان ولایت فقیه خیلی به آنها کمک کردند.
امروزه پس از ۴۴ سال این مردم پس از تلفات سنگین جانی و مالی می دانند که اولا رشد آنها در رابطه با محیط اجتماعی و محیط زیست و مادرشان کره زمین است. دوم در برخورد با این محیط ها باید از تجارب و شناختهای چند دهه همدیگر استفاده و تاثیرات درست عقلی و احساسی روی این محیط ها بگذارند تا این محیط ها هم تاثیرات درستی روی رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی این مردم بگذارند. سوم امروزه مردم می دانند که انقلاب مذهبی آخوندیسم ۵۷ از روی نادانی و شست و شوی مغزی بوده و در صدد بر آمده اند که با همدیگر و آگاهانه خودشان را با کمک هم اصلاح کنند. چهارم تجارب و شناختهای تلخ این چند ساله فلاکت مذهبی آخوندی را به مردم شناساندند و مردم فلاکتها را با پوست و استخوان خود لمس کرده و مداوم آنها را با ذهن، روح، عقل، احساس و جسم خودشان سبک و سنگین کرده. پنجم در نبرد با فلاکت منجلاب مذهبی و تاثیرات مخرب این فلاکت، مردم چگونگی رشد خودشان را با این کنش و واکنشهای متضاد رنگ و وارنگ مخرب مذهبی تنظیم کرده اند که کمتر ضربه ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی از آنها بخورند. شناختها و تجارب این مردم بیشتر و آنها در برابر این ناملایمات بیشتر دوام آوردند.به همین نسبت ظرفیت روحی، ذهنی، عقلی، احساسی و جسمی آنها قوی تر شد. ششم به همین نسبت برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بهتر و مردم بر شناختها و تجارب قبلی خود، تجارب و شناختهای نو و بهتری افزوده و با این جو بحرانزای۴۴ ساله بهتر مبارزه کرده و می کنند که یک سر این بحران درذهن و روح خود مردم و سر دیگر در ذهن و روح آخوند لجن و مذهب افراطی و سر سوم در اجتماع و محیط زیست خراب و سر چهارم این بحران در دست اربابان مفتخور خارجی است . هفتم امروزه تجارب و شناختهای تلخ زمان شاه و زمان آخوندیسم به این مردم یاد دادند که چرا و چگونه از آخوند، مذهب افراطی، ناسیونالیست های افراطی، کمونیستهای افراطی و از اربابان شرق و غرب ضربه خورده اند. نگارنده با هیچ مذهب ، ناسیونالیست، قومگرایی و کمونیست مخالفتی ندارم اگر افراطگرایی خودشان را کنار بگذارند.
در این مبارزات با آخوند و لجن مذهبی بعضی نقطه ضعفها و نقطه قوتهای ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی این مردم در سطح های مختلف برایشان روشن تر شده و مردم متقابلا نقطه ضعفها و نقطه قوتهای رژیم منفور را هم سنجیدند . به همین نست مردم بین کهنه و نو، بین بد و بدتر، بین خوب و خوب تر ، بین بی ارزش و با ارزش قدرت تشخیص بهتر و بیشتری پیدا کرده اند، پس بنابراین پس از ۴۴ سال مبارزه با رژیم آخوندی بر اثر تجربه و شناخت و بر اثر تمرین و تکرار هر اتفاق کوچک و بزرگ چه خوب و چه بد از طرف هر کس و از طرف هر رخداد اجتماعی و محیط زیست برای این مردم ناگهانی و غیره منتظره نیست و راههای چگونه برخورد کردن با آنها را یاد گرفته اند، هر چند هنوز در بعضی زمینه ها ضعیف هستند. مردم امروز ایران آگاه تر، کمتر متوهم، کمتر ذهنگرا، کمتر بی عقل، کمتر دشمن تراش، کمتر ضد خود و ضد همنوع خود و کمتر افراطی . به همین نسبت افراد فعال تر، پویاتر، جویاتر و از چیزهای کهنه و راکد فاصله گرفته و به چیزهای نو و با ارزش بیشتر گرایش پیدا کرده اند، بخصوص نوجوانان و جوانان. امروزه افراد مسن تر هم از نظر فهم و شعور نسبت به گذشته های خودشان تا حدود زیادی فاصله گرفته و تغییرات نو و رو به جلو پیدا کرده اند. به همین خاطر از رکود و درجا زدن ذهنی و روحی قشر خاکستری جامعه مدام کاسته شده و می شود. شناختها و تجارب فرد و افراد در رابطه با هم زیاد تر شده و از تضادهای رشدیابنده همدیگر کاسته اند. فرد و افراد نه فقط با خود، بلکه متقابلا با همدیگر بیشتر آشتی کرده و می کنند. تضاد این مردم با اجتماع و محیط زیست کمتر و این محیط ها را از خودشان می دانند و بهتر واقعیات این محیط ها را درک می کنند، چون همانطور که مادرمان زمین گفت رشد مردم در گرو رشد این محیط ها و کره زمین و نیروی جاذبه اش می باشد. به مرور این مردم از نظر ذهنی و روحی کمتر گرفتار احساسکور مذهبی، قومگرایی، ناسیونالیستی و کمونیستی افراطی کهنه و قدیمی می باشند و به همین نسبت کمتر افراطی و مثل گذشته عقل آنها در صندوقچه ذهن آنها چندان زندانی نیست. هر چند احساسکور مطلقگرای خدای مذهبی آخوندی مدام داد و فریادش به آسمان بلند است که شما مردم به چه حقی عقلگرا شده اید. عقل کفر است و عاقل کافر و ریختن خونش واجب. اما مردم، حتی با زندان و شکنجه و اعدام دیگر فریب نمی خورند . مردم واقع بین تر و تا حدود زیادی از دشمنی با هم کاسته و به هم نزدیک و دشمن واقعی، یعنی آخوند را بیشتر شناخته و کم کم با رژیم منفور لجن تصفیه و تسویه حساب کرده و از صف رژیم منفور جدا و به صف مردم بر علیه رژیم منفور آخوندی می پیوندند. بطور خلاصه در این جنگهای سرنوشت ساز مردم با رژیم منفور مذهبی آخوندیسم، کسانی برنده اند که اولا مادرمان کره زمین به آنها پشت نکند. دوم این افراد مردمی با پشتگرمی و تکیه به مادرمان زمین با رژیم منفور عقب افتاده مذهبی افراطی آتش به اختیار که مادرمان به آن پشت کرده است بجنگند. برای مردم تلفات دارد. اما تلفات آن از قحطی، میلیونها کشته، میلیونها آواره و جنگ و تجزیه ایران به مراتب کمتر است. خوشبختانه مردم این را فهمیده اند. سوم مردم برای دوام خودشان و پیروز شدن بر رژیم منفور آخوندی باید با هم بیشتر متحد و حساب شده از تضادهای خود با هم کاسته و با کار تشکیلاتی درست بر جنگ و بر تضادهای خود با رژیم منفور آخوندی بیفزایند، چون رژیم آخوندیآتش به اختیار و هیچ منطق و گذشتی سرش نمی شود. چهارم هر روز اتحاد و همبستگی مردم بیشتر و از تضادهای خودشان با همدیگر و با اجتماع و محیط زیست می کاهند . رشد ما با این محیط ها هماهنگ تر و نیروی جاذبه روی ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما تاثیرات مثبت تر و ما با اجتماع خود و با محیط زیست و مادرمان کره زمین و نیروی جاذبه اش بیشتر آشتی می کنیم. مادرمان زمین و ما مردم ایران به آخوند افراطی و مذهب افراطی پشت می کنیم. مردم در این نبردهای ۴۴ساله با احساسکور مذهبی افراطی آخوندیسم توانسته اند که احساسکور در ذهن و روح خودشان را تا حدودی از زیر سلطه احساسکور مذهبی آخوندی خارج کنند، در نتیجه این مردم تا آن حدی که می توانند عقل خود را از صندوقچه ذهن و روح خود آزاد کرده و با کمک عقل احساسکور در ذهن و روح خودشان را اصلاح و سالم تر کرده اند و از توهم، انزوا، ترس، محافظه کاری بی جای قشر خاکستری ذهن و روح خود کاسته اند. پس از شکست احساسکور مذهبی آخوندی و فرستادن آن به قعر تاریخ این طریق راه حلهای درست برای برخورد با محیط اجتماعی و محیط زیست باید ادامه پیدا کنند. اما در هر زمان این مردم به راحتی نمی توانند از کنار مشکلات پیچیده رد شوند. باید ما مردم نسبت به خودمان بیشتر جنبشی برخوردکنیم و کمتر شورشی، یعنی باید نسبت به هم انتقاد پذیر، دوراندیش، تعامل پذیر،انعطاف پذیر، تحمل و تأمل همدیگر را داشته باشیم، نسبت به هم ملاحظه و مراعات داشته و منطقی و قانونمدار باشیم. مواقعی اگر لازم شد باید در حد مناسب و حساب شده با خودمان شورشی، سفت تر و قاطع تر برخورد کنیم. در برابر دشمنی که شمشیر را از رو بسته است، مثل جمهوری اسلامی آتش به اختیار باید با کار تشکیلاتی و حساب شده شورشی و قاطع برخورد کرد. اما همیشه در حالتهای جنبشی و شورشی برخورد کردن احتیاج به عقل و احساس و کار تشکیلاتی داریم که در قسمت سوم آنها را شرح خواهم داد. موفق باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما
اکبر دهقانی ناژوانی
مطلب بعدی...
راز اتحاد آنها و اینها، اسدالله علیمحمدی
راز اتحاد آنها و اینها، اسدالله علیمحمدی