عطا محامدتبریز - بی بی سی ، ۲۲ بهمن امسال، در حالی جمهوری اسلامی وارد ۴۴ سالگی خود میشود که در پنج ماه گذشته فراگیرترین اعتراضات علیه خود را شاهد بوده است. عدهای معتقدند آنچه در این مدت در خیابان جاری بود اعتراضات صرف نبود و «اسمش شده انقلاب». بسیاری نیز معتقدند که با این اتفاقات چیزی در ایران عوض شده و جامعه دیگر به قبل از شهریور ۱۴۰۱ برنمیگردد. آنها بر این باورند که تغییری جدی در اندیشه و آگاهی جامعه به وجود آمده است.
اما به دلیل سانسور حاکم بر روزنامههای ایران، چنین نظراتی به در رسانههای داخل کشور بازتاب پیدا نمیکنند. در دوران حکومت محمدرضا شاه نیز برای سالیان دراز، وضع بر همین منوال بود و صحبت از تغییر یا تحلیل آزادانه شرایط سیاسی-اجتماعی کشور ممکن نبود.
تا اینکه سرانجام با اوج گرفتن اعتراضهای سال ۵۷، و دو اعتصاب گسترده روزنامهنگاران، حکومت از فشار سانسور مطبوعات کاست و فرصتی فراهم شد تا روزنامهنگاران و صاحبنظران درباره آنچه در کشور در حال رخ دادن بود، مطالبی منتشر کنند.
در این مطالب، نه تنها «انقلاب» مردم ایران علیه نظام شاهنشاهی واکاوی میشد، بلکه حتی درباره نظام سیاسی بعدی و مشخصا پیشنهاد اسلامگرایان برای تاسیس یک «جمهوری اسلامی» نیز تبادل نظر میشد و موافق و مخالف مطالبی منتشر میکردند.
«بوی انقلاب میآید»
حس تغییر و یا لزوم تغییر در سیاست کشور، سالها پیش از انقلاب اسلامی، در میان برخی از مردم ایران پدید آمده بود. عدهای آغاز حس تغییر را سال ۴۲ دانسته و آن را در مقدمه قانون اساسی هم نوشتند. گروهی ندای انقلاب را در شعر فروغ فرخزاد دیده بودند که در همان سال خواب دیده بود که «کسی میآید». اما هر چه چرخ زمان پیشتر دوید، این احساس میان افراد بیشتری فراگیر شد و واقعه میدان ژاله و سینما رکس، شاید، همه چیز را به مسیر بی بازگشتی برد.
در این مسیر بود که یادداشتها و شعرهای بسیاری به قلم در آمد که بگوید نظام سیاسی ایران در حال تغییر است و «انقلاب» نزدیک.
در ۲۳ دیماه ۱۳۵۷ در روزنامه آیندگان، مطلبی با عنوان «پدر رفتنی است» چاپ شده بود. در این متن کوتاه که «پیشکش به بچههای ژاله» نوشته شده بود، وعده داده میشود که پدر هرچقدر هم «الواط» و «بیناموس» باشد، هرچقدر هم خفه کند بالاخره یک روز او میرود و فرزند ترس خود را کنار میگذارد.
متن میگوید که با رفتن پدر همه چیز عوض میشود حتی شیرینیفروشها، معلمها و گلفروشها هم کار خود را بهتر انجام میدهند و «همه اهل محل با محبت» میشوند.
برای عدهای رفتن پدر/شاه روزهای «خوب» بود. «روزهای غلبه حق بر باطل» روزهایی که در آن، «روشنائی در کمین است تا طلوع کند». روزهایی که برخی معتقد بودند «در آینده نه چندان دور سرلوحه تاریخ معاصر» ایران خواهد بود. روزهایی که تاریخ ۲۵۰۰ ساله کشور را دگرگون خواهد کرد.
حسین مهری در مجله تهران مصور خبر از آن میداد که تحولی در جامعه روی داده است. وی میگفت «تحول مثل یک مشیت میآید. نمیخواهی بیاید اما میآید. نمیخواهی تو را ببرد، اما میبرد». تحولی که او از آن سخن میگفت «انقلاب» بود. مهری در مقاله «یادداشتی منقلب در باب انقلاب»، انقلاب را جایگزینی ارزشها و نهادهای نو با همتایان کهنه میدانست و آن را راهی برای آزادی میشمرد. وی امید داشت که انقلاب ایران جدا از یک طبقه بوده، فراگیر و عمیق باشد چرا که از نظر مهری، «انقلاب زایمان پیش رس تاریخ را مامایی میکند».
انقلاب موضوعی بود که مسعود بهنود نیز آن را به حرکت سیل آسای مردم تشبیه میکرد و معتقد بود کسی نمیتواند در مقابل آن بایستد. او این را یک واقعیت میدانست، امری که نباید به جنگ آن رفت.
منوچهر هزارخوانی، نویسنده و مترجم چپ، در ۲۳ دی از فراهم شدن شرایط انقلاب در ایران خبر میداد. او در یادداشتی با عنوان «شکوفههای یک دموکراسی اصیل» میگوید: «هنگامی که یک انقلاب بارور میشود، هنگامی که نیروهای دربند یا نهفته خلق آزاد میشوند، هنگامی که استعدادها و قابلیتهای سرکوب شده مجال زندگی و رشد مییابند، آنچه در شرایط عادی و جاری شگفتی و اعجاب تلقی میشود به پدیدههای کاملا طبیعی و قابل درک مبدل میشوند».
هزارخوانی هم میگفت در ایران انقلابی پدید آمده و هم امیدوار بود که به دلیل تشکیل نهادهای مردمی، «شکوفههای دموکراسی اصیل در آینده به ثمر خواهد رسید». او در لحظه تاریخیای که ایستاده بود، امکان پاگیری پهلوی را نامحتمل میدانست و امر ممکن را یک دموکراسی میدانست که از درون این انقلاب بر میخواست.
صدای پای دیکتاتوری
اما از همان روزها، نقدها و مخالفتها با «جمهوری اسلامی» نیز در مطبوعات ایران بازتاب پیدا کرد. این در حالی بود که نه تنها هنوز به شکل قانونی و رسمی، نظام سیاسی شاهنشاهی ایران سرنگون نشده بود، بلکه هنوز آیتالله خمینی در فرانسه زندگی میکرد.
در روز ۲۵ دیماه، یعنی دو روز بعد از این که منوچهر هزارخوانی از امید خود برای تاسیس دموکراسی گفته بود، این مصطفی رحیمی بود که مقاله مشهور «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟» را در روزنامه آیندگان منتشر کرد و خطاب به آیت الله خمینی گفت که این انقلاب، انقلاب همه مردم ایران است نه یک تفکر خاص که بعد از این حکمفرما باشد. او همچنین استدلال کرد که «جمهوری اسلامی، یعنی حاکمیت متعلق به روحانیان باشد».
رحیمی، معتقد بود که جمهوری اسلامی یک عبارت متناقض است و تاکید داشت که یک نظام جمهوری نباید هیچ قیدی بپذیرد. او نگران از این بود که چنین حکومتی به خاطر حضور فقیهان و باورهای مستتر در آن بر اساس رجوع به متون گذشته بخواهد مسائل روز انسانها را پاسخ دهد.
رحیمی برای قوام استدلالهای خود دست به مثالهای شخصی نیز زد و خطاب به خمینی گفت که او در طول تبعید «حکومت اسلامی را برای اقامت انتخاب نکرد». نگرانی رحیمی از ایجاد نشدن دموکراسی و پا نگرفتن جمهوریت بود و برای این هم تفکر دموکراتیک و هم نهاد دموکراتیک را مهم میدانست به خاطر همین هم به خمینی تذکر داد که «شخصیت شما نمیتواند در اصلاح نهادها غیردموکراتیک معجزی بکند».
وی به واسطه این نقدها در تلاش بود که نگرانی خود را از عبارت جمهوری اسلامی که آن روزها، مدتی بود که به شعاری در خیابانها بدل شده بود ابراز داشته و از کسی که داعیه دار این شعار و رویکرد بود بخواهد که از این ایده برگردد، چرا که این مسیر بار دیگر جامعه ایران را به سمت استبدادی نو میبرد.
مصطفی رحیمی تنها کسی نبود که این نگرانی را با خود حمل میکرد. منوچهر میثاقی نیز دغدغههایی شبیه به وی داشت. او در مقالهای که برای مجله تهران مصور نوشته بود، پیش بینی میکرد که در جمهوری اسلامی، بر اساس «اصول صدر اسلام» و منابعی که از آن استخراج میشود مسائل کشور حل شود.
دغدغه دیگر او این بود که به خاطر تسلط بر این متون، «قشری خاص» مزیت سیاسی بیابند. میثاقی میگفت در این شرایط تحرکات اجتماعی به مرور در جامعه به واسطه تسلط ایدههای اسلامی «تفکر واقعی» را از میان میبرد و کنترل عدهای بر روی نهادها مطلق میشود و امور با توجه به نوع اندیشه حاکم، نه به درست و نادرست که طیفبندیای علمی است، بلکه به خوب و بد که مقولههایی فردی است تقلیل مییابد.
وی همچنین از ثابت بودن گروه تصمیم گیر ابراز نگرانی میکرد و میگفت این وضعیت میتواند همه چیز را «به تدریج جزو حقوق مطلق این گروه» در آورد. اینگونه توزیع قدرت نیز غیر دموکراتیک شده، فساد گسترش یافته و جمهوریت از بین رود.
این پیش بینیهای او در روزی که چنین نظامی پا نگرفته بود، در کنار آنچه مهدی بهار در مجله فردوسی با رجوع به کتاب «ولایت فقیه» آیت الله خمینی از آینده احتمالی جمهوری اسلامی نوشته بود را شاید بتوان جزو دقیقترین پیشبینیها به حساب آورد.
حسین مهری اما از جای دیگری بوی استبداد را میشنید، از شعار «حزب فقط حزب الله»، او میگفت: «نهضت کنونی، بسی از شالودههای شرارت را لرزانده است و بیش از همه باید شالوده پرستش بت را که آن سفاک نهاد، میلرزاند. سفاک میخواست نامی جز نام او بر زبانها جاری نشود.»
در مقاله حسین مهری آمده است: «نهضت علیه یک سفاک برپا نشد، علیه سفاکی برپا شد، قیام، قیام یک تن برای به زیر آوردن تن دیگر صورت نگرفت، قیام، قیام یک رهبر نبود، قیام خلقها بود، حزب فقط حزب الله نیست، قیام قیام ناآگاهی نبود، قیام آگاهی بود، این قیام آزادی بود، برای آن نبود که مظروف عوض شود و قالبها همان بماند که بود.»
او نگران از این بود که بار دیگر استبدادی که پهلوی به واسطه متمرکز کردن قدرت و ایجاد تک حزبی به وجود آورد، به فضای سیاسی کشور بازگردد.
دیکتاتوری سیاسی، تنها نگرانی نبود
نگرانی تنها در گروه مخالف ایده جمهوری اسلامی نبود، بلکه حتی در دل خود این جریان هم نگرانیهایی دیده میشد.
در اواخر دیماه سیروس علینژاد، خبرنگار، در مجله تهران مصور در مقالهای با عنوان «هراس از اختناق» میگوید در خیابان اعلامیهای از گروههای اسلامی دیده است که در آن نوشته شده بود:
«۱-از هرگونه برخورد خشونت آمیز و غیراصولی با کسانی که دارای عقیده مخالف عقیده شما هستند جداً بپرهیزید
۲- منطق موثرترین سلاح در برخورد با عقاید مخالف است، مخالفان عقیده خود را با منطق کوبنده خلع سلاح کنید
۳- اگر با مطالب نوشته شده در یک اعلامیه موافق نیستید، نکات غلط موجود آن را در یک صفحه کاغذ نوشته و در کنار اعلامیه مزبور بچسبانید
۴- به سخنها گوش دهید و از بهترین آنها پیروی کنید».
این اعلامیه نشان میداد که نگرانی از ایجاد خشونت میان مردم در برخی از گروههای اسلامگرا وجود داشته است. با این حال در فضای شهری آن روزها کمتر شعار و اعلامیهای بود که نشان از تساهل داشته باشد.
اگرچه صدای زنان در فضای انقلاب چندان در رسانهها بازتاب نداشت، با این حال «زنان مبارز» نسبت به آینده وضعیت زنان ابراز نگرانی کردند (۲۵ دی ۱۳۵۷).
آنها هشدار دادند:
- «در برخی از شهرها دیده شده است که گروهی ناآگاه، زنان و دختران بی چادر را تهدید به آتش زدن، چاقوکشی و اسیدپاشی کردهاند. حتی تا آنجا از جریان انقلاب بزرگ ملت ایران بدور ماندهاند که علت و ریشه انقلاب را مسئله آزادی زنان و راه به ثمر رسیدن آن را در چادر به سر کردن زنان میدانند.»
این بیانیه خبر از آن میداد که در برخی شهرها در دیوارها اعلامیههایی چسباندهاند که میگوید از رفت و آمد زنان بیچادر جلوگیری خواهند کرد. اگرچه نویسندگان بیانیه باور نمیکردند که چنین تصمیمی درون نظام سیاسی آینده گرفته شود و صرفا هشدار میدادند، اما کمتر از ۲ ماه بعد بود که برخی از نگرانیهایشان لباس واقعیت پوشید.
این نگرانیها در حالی مطرح میشد و بر قدرت مردم تاکید میگردید که آیت الله نوری در روزنامه آیندگان درباره کیفیت جمهوری اسلامی متنی نگاشته و گفته بود:«کسانی که بُعد اسلامی نهضت را قبول ندارند، چه چپها چه سیاسیون، به وسیله مردم طرد خواهند شد» و «وطن پرستی که یک نوع شرک است و میهن را با خدا شریک میسازد در مکتب توحیدی جایی ندارد».
سکولاریسم دوران پهلوی دیگر کافی نیست، مجید محمدی
مربی استقلال چاقو خورد