زیتون - عبدالکریم سروش
غوغاییان در اعتراض به سخنان اخیر من (دربارهی مدعیان رهبری خیزش اخیر و همچنین نامهی مهم آقای میرحسین موسوی) دو اتهام را به من وارد کردهاند که اکنون میکوشم تا به آن دو تهمت شبههناک پاسخ گویم. اولی اتهام زنستیزی و دومی اتهام تعطیل دانشگاهها و تصفیهی استادان در سالهای آغازین انقلاب. البته سخنان من برای ناسزاگویانی نیست که فضای رسانهای را پر کرده اند بلکه برای عاقلان و منصفان است.
همینجا قبل از ورود به پاسخ سوالات فوق نکتهای را باید بگویم که البته بر اهل نظر پوشیده نیست. و آن اینکه سخنان من در خصوص بیانیهی آقای میرحسین موسوی حاوی نکات مهمی از جراحی عمیق نظام گرفته تا تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید و بسیار مسایل مهم دیگر، همه در غبار غوغایی زیر بیرق «زنستیزی» پنهان و مدفون شد. از همینرو، دعوت من از همهی مخاطبان نکتهسنج و منصف این است که به همهی آن نکات عطف توجه کنند و محتوای فربه آن را در موضوعی فرعی و حاشیهای خلاصه و فروکاسته نکنند.
یکم. من عملِ نامحترمِ شخص محترمی را نکوهش کردهام و آشکارا آن کار را ناشایسته دانستهام و اکنون هم سیاستورزی ایشان را به خاطر آن کار، بیآینده میبینم و یقین دارم که جامعه ایران چنین کسی را با چنین کارنامهای به دایره سیاست راه نخواهد داد. و لذا ناصحانه و پدرانه به مصلحت ایشان میدانم که دامن از سیاست برچینند و همچنان یک هنرپیشهی محبوب باقی بمانند و حافظوار به ایشان میگویم:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاکنهاد/ بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
سخنی بیغرض از بندهی مخلص بشنو / ای که منظور بزرگان حقیقتبینی
و البته اختیار و انتخاب با ایشان است.
دوم. سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایشنهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاریست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند (از جمله عامهی دینداران که نیم بیشتر عقلای جهان را میسازند و نیز بسیاری از علمای اخلاق) و لذا در تقبیح عمل خانم فراهانی (نه شخص خانم گلشیفته فراهانی) کاری غیر عقلایی و خردناپسند صورت نگرفته است. و البته خود نیک میدانم که عقلایی هم هستند که آن کار را نکوهش نمیکنند. من از دستهی اولم و بیمی و باکی از اظهار رای عقلایی خود ندارم، چنانکه آن دیگران ندارند. حجم ناسزاهایی که ناسزاگویان روانهی صاحب این قلم کردند کمیتی فزون از فلک دارد و پر پیداست که میخواهند با این حرکاتِ قبیح، حرکت قبیح دیگری را بپوشانند، غافل از اینکه «خون به خون شستن محال آمد محال».
سوم. اما حدیث زنستیزی. مبالغهی مستعاری که لقلقهی زبان برخی کسان شده است. اولاً نقد و نکوهش ستیزهکردن نیست. ثانیاً من به گواهی سخنرانیهای عدیدهای که داشتهام، از حامیان خیزش مبارک «زن، زندگی ، آزادی» و از کهنهمبارزان علیه استبداد دینی بودهام. ثالثاً فرض کنید من با خانم فراهانی به خاطر عملی مذموم ستیزه کردهام (که نکردهام). آیا این زنستیزی است؟ یعنی با همهی زنان ستیزیدهام؟ با جنسِ زن ستیزیدهام؟ این چه منطقی است؟ پس شما هم که سخن مرا نکوهش میکنید، مرد ستیزید چون من مرد هستم، بلکه انسانستیزید چون من انسانم.
کسانی که قصهی زنستیزی را مطرح میکنند چون خود به قبح آن عریانی واقفند، میخواهند درشتی آن را و درستی سخن مرا با این نسبتهای سست بپوشانند.
چهارم. میگویند برهنهشدن حق خانم فراهانی و انتخاب او بوده است. بلی، انتخاب ایشان بوده ولی هر انتخابی درست و عقلایی نیست. حسن انتخاب داریم و سوء انتخاب و ایشان متاسفانه در اینجا دچار سوء انتخاب شده است (به اتفاق کثیری از عقلا). همچنین گرچه برهنهشدن حق ایشان بوده، برهنهنشدن هم حق ایشان بوده است. حالا چرا این یکی را انتخاب کرده نه آن یکی را برمیگردد به سوء انتخاب ایشان.
نیز می گویند آن کار به خودش مربوط است و کسی حقِ داوری ندارد. این هم سخن نادرستی است. ایشان کاری علنی و در معرض انظار عموم کرده است، نه اینکه در خلوت برهنه شده باشد. ولذا عامهی مردم هم حق داوری در باب کار ایشان دارند. آنها هم که عمل او را میپسندند داوری میکنند. اینان که بر طبل زنستیزی میکوبند، از قضا ذهنیتی جنسیتی دارند و همه چیز را میخواهند به آن ربط دهند و از آن بیاویزند و با دیگران در آویزند. این جدل سفسطی راه به جایی نمیبرد. بعضیها هم چنان که از نوشتههایشان بر میآید بغضی و عداوتی با دیانت و اسلامیت دارند و عقدهگشایی میکنند. اینان بهتر است به در و دیوار نزنند و به یمین و یسار نروند و سخن خود را بیپرده و بیپروا بر زبان بیاورند. اما چون میدانند که در میان مسلمانان جایی برای این اسلامستیزان نیست، مقصد باطل خود را در لفافهی نسبتها و افتراهای گوناگون پنهان نگاه میدارند.
اما قصهی کهنهی انقلاب فرهنگی و تصفیه و اخراج استادان؛ من خستهام ز گفتن و خلق از شنیدنش!
کانادا خانه امن قاتلان جمهوری اسلامی
سروش و بدن هنرپیشهای که عرصه «ستیز» شد