خب. این روزها مُد شده است که هر تازه از راه رسیده ی انقلابی شده ای، اول از همه برای جدا نماندن از قافله ی انقلابیون مدرن، دو تا توو سرِ پنجاه و هفتی ها و پدران جاهل می زند بعد به درک و شعور جوانان امروز می پردازد که آری! این نسل جدید دیگر گول کسی را نمی خورَد و چشم بسته دنبال کسی راه نمی افتد و امکان ندارد بساط سال ۵۷ با وجود این نسل آگاه و دانا تکرار شود!
جالب اینجاست که بخشی از پنجاه و هفتی های خود کم بین، با این جوانان بی خبر از گذشته همصدا می شوند و دو تا هم خودشان توو سرِ خودشان می کوبند که «ما گند زدیم!»
البته بسیاری به این حرف من اعتراض خواهند کرد و مرا زیر بار رگبار شماتت و عنایات خود قرار خواهند داد ولی با قاطعیت و بر اساس آن چه همین امروز به چشم شاهد هستم عرض می کنم که نود و خرده ای درصد از جوانانی که امروز پدران جاهل پنجاه و هفتی خود را به سیخ می کشند، اگر «با اطلاعات همان روزها، و نه اطلاعات امروزی» در سال ۵۷ در دنیا بودند، به انقلابیون مخالف نظام شاهنشاهی می پیوستند و خمینی را روی سر شان حلوا حلوا می کردند!
متاسفانه یا خوشبختانه، بازگشت به گذشته امکان پذیر نیست و هر کسی می تواند با این حرف من مخالفت کند و بگوید خیر! ما مثل شما ابله نبودیم که در مقابل نظام پیشین قرار بگیریم و خودمان را به این روز بیندازیم!
و دقیقا باز این نکته مطرح می شود که «خودتان را به کدام «روز» بیندازید؟!»
روزی که هیچکس نمی داند چه روزی خواهد بود و چگونه خواهد بود؟
مگر امروز که هم شما و هم ما در مقابل حکومت نکبت ایستاده ایم می دانیم که فردا و «روز» چهل سال بعدی ها چگونه خواهد شد؟
مثلا به جای این حکومت، حکومتی شبیه به طالبان بر سر کار نخواهد آمد که حکومت فعلی در مقابل اش مثل سوییس به نظر برسد؟
یا کشور تکه پاره نخواهد شد و وسعت کشور «ایران» به ۷۷،۶۰۰ کیلومتر مربع معادل مساحت کویر های ایران تقلیل پیدا نخواهد کرد؟
ما سال ۵۷ معیار نداشتیم. مقیاس نداشتیم. همان طور که امروز نسبت به آینده نداریم.
مقیاس امروز ما همین چیزهایی ست که امروز می بینیم.
چیزهای همان روز هم، که در آن روزگار هم اصلا دیده نمی شد چون نه اینترنت بود، نه فضای مجازی، نه تلویزیون های ماهواره ای، نه کتاب ها و نشریات الکترونیکی. دو تا روزنامه ی عصر بود، هف هش تا مجله فرهنگی و هنری، دو سه تا رادیوی بیگانه با برنامه های چهل دقیقه ای که دو سوم آن هم در اثر فش فش و خش خش شنیده نمی شد.
آزادی در کشورهای دیگر. آزادی بیان. آزادی اندیشه. و صد البته در کنار آزادی ها صدها مشکل و فلاکت جهانی. آن هم به صورت شنیده و نه دیده.
ما در آن سال به دنبال ایده آل هایی بودیم که امروز هم دست نیافتنی ست. در غرب متمدن هم دست نیافتنی ست.
و سخن را کوتاه کنیم.
وقتی خمینی و دار و دسته اش بر سر کار آمدند، اولین نشانگان سرکوب و پسرفت را که دیدیم، یعنی از همان اواخر سال ۵۷ و اوایل ۵۸ چه کسانی در مقابل خمینی و سگ های درنده اش جانانه ایستادند؟
مثلا حجاب که از روز اول اجباری نشد. یک سال طول کشید تا حجاب را به تدریج در جامعه اجباری کنند. ما در نوروز سال ۵۸ در تلویزیون رقص رو حوضی زن هم داشتیم. فیلم زنان بی حجاب هم داشتیم. وقتی آمدند حجاب زورکی را تحمیل کنند که ها در مقابل وحشی های حکومت که زبان شان نسبت به امروز صد بار دراز تر بود چون انقلاب شان تازه پیروز شده بود و کشور به گند کشیده نشده بود ایستادند؟ تظاهرات کردند؟ کتک خوردند؟ وسط شان نارنجک منفجر کردند؟
مادران پنجاه و هفتی! پدران پنجاه و هفتی!
ما در آن زمان، در مقابل آدمخوارانی ایستادیم که آدمخواران امروزی در مقابل شان هیچ هستند!
آن زمان ما را با چنگ و دندان و گلوله ژ۳ می دریدند، امروز با کارد و چنگال و تفنگ ساچمه ای!
و همین امروز، دهه ی هزار و چهار صدی ها ببینند دنبال کی ها به عنوان رهبران شان به راه می افتند و برای کی ها سینه چاک می دهند!
ببینند که خودشان حاضر نیستند حتی یک کلمه در نقد ملایم کسانی که آن ها را به رهبری به سمت آینده ی روشن هدایت می کنند بشنوند!
بد نیست وقتی از پنجاه و هفتی ها حرف می زنیم دستکم بدانیم که از که ها حرف می زنیم!
بخشی از آن ها در خاوران های تهران و نقاط مختلف ایران با بدن های پاره پاره در اثر شکنجه زیر خاک خفته اند.
بخشی از آن ها با بدن هایی که هنوز اثرات شلاق بر آن ها هویداست موی شان را در زندان های مخوف حکومت نکبت سفید کرده اند.
آری. بد نیست خودِ امروزمان را در سیمای دیروز آن ها ببینیم....
چرا؟ نامه گلرخ ابراهیمی ایرایی از داخل زندان اوین