آخوندها و افراد افراطی حامی آنها برای خرابکاری و به فساد کشاندن جامعه استاد هستند. اما برای درست کردن کم میآورند، چون این افراد در ذهن و روح خود گرفتار احساسکور مذهبی هستند که هزار و چهارصد سال است که این احساسکور مذهبی افراطی کور شده و عقل این افراد مذهبی را ضعیف و در صندوقچه ذهن و روح این افراد افراطی مذهبی زندانی کرده. هر موقع این آخوندها و مذهبیهای افراطی از عقل کم میآورند به اربابان خارجی روی میآورند. چرا تا این حد نفهمی و کمبود؟، چون در قدیم علمی نبوده که عقل و احساس بشر در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست از این علم استفاده کنند، در نتیجه عقل و احساس ناقص و بشر برخورد درستی با این واقعیات نداشته و این واقعیات را خراب کرده. این واقعیات اجتماعی و محیط زیست که خراب شدهاند تاثیرات مخرب روی ذهن، روح، عقل، احساس و جسم افراد گذاشتهاند. این خرابیها بر روی ذهن، روح، عقل، احساس و جسم بشر و بر روی اجتماع و محیط زیست به مرور روی هم جمع و کهنه شدهاند و از توی آن پس از صدها سال مذهب افراطی بیرون آمده و بر ذهن و روح افراد مذهبی حکمفرما شده. احساسکور مذهبی دشمن عقل سلیم و احساس سالم بوده و میباشد. این احساسکور مذهبی زاینده و تقویت کننده رکود، عقبماندگی، انزوا، توهم، دروغ، توجیه گرایی و تقیه میباشد، البته ناسیونالیسم و قومگرایی و کمونیسم افراطی هم کم و بیش همین طور شکل گرفتهاند و همه در اندازههای مختلف ایدئولوژی هستند که به مرور ناتوان، بسته و افراطی شدهاند و افراد را افراطی و متوهم بار آوردهاند، به عبارت دیگر هر نو طرز فکر، ایده و ایدئولوژی از طرف فرد و افراد دارای رشد است.
اگر با تمام فراز و نشیب به طرف پیشرفت حرکت بکند تا زمانی که پیشرفت دارد رشد رو به جلو دارد، مثل نظام سرمایه داری که با تمام دنگ و فنگش هنوز رشد رو به جلو دارد. اما اگر رشد آن به هر دلیلی متوقف شد، هنوز رشد دارد، ولی رشد رو به عقب و رکود و نهایتا اگر به موقع ترمز زده نشود و اصلاح نشود سر از افراط مذهبی کهنه، ناسیونالیست کهنه، قومگرایی کهنه و کمونیسم کهنه در میآورد. خود هر ایده و ایدئولوژی که درجا میزند فرد و افراد باورمند به آن را نیز به رکود، انزوا، کهنه گرایی میکشاند. سن فرد و افراد هم که بالا میرود کهولت سن بیشتر به این وضعیت دامن میزند، مثال آقای میر حسین موسوی یکی از این افراد افراطی مذهبی است که طی ۴۴ سال عقبگرد به عقبگردی هزار و چهارصد سال پیش رسیده و در آنجا آخوندهای درجا زده را در منجلاب مذهبی شیعه پیدا کرده است که مثل خودش درجا زدهاند و چون مثل خود آنها بوده از آنها و خط امام آنها خوشش آمده (دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید) و در دیوانگی و در بی عقلی و خرابکاریها همدست آخوندها و جمهوری اسلامی شد. اما در رقابت با خامنهای عقب افتاد و در جهل مذهبی افراطی نتوانست به درجات عالی خداگونه مظهر جهل خامنهای برسد. خامنهای موسوی را در حصر خانگی نگه داشت و رفسنجانی را هم کشت که این دو به درجات عالیه خداگونه مذهبی لجن خودش نرسند. از یک طرف ذهن و روح منزوی و متوهم میر حسین گرفتار احساسکور مذهبی بود که با حصر خانگی توسط خامنهای محدودتر، منزویتر، متوهم تر شد. از طرفی دیگر فشار از بالا، از طرف سپاه پاسداران، اصولگرایان، اصلاح طلبان و اعتدالیون درمانده او را مجبور کردند که در برابر وضعیت بحرانی فعلی جامعه سکوت نکند. به او گفتند که چرا ساکتی، تو یعنی میر حسین خط امامی هستی. ما درماندهایم، هر آن ممکن است که مردم بیایند و ما را تکه پاره کنند. کاری بکن، حرفی بزن!. میر حسین بی چاره که سالیان سال در حصر خانگی و در حصر ذهنی و روحی خود درجا زده و متوهم شده بود. احساسکور مذهبی دجال در ذهن و روح او گفت؛ میر حسین جان میشنوی دارند صدایت میزنند. دوباره به تو احتیاج دارند. تو از نو مطرح شدی و به سر زبانها افتادی، همه در راه معجزه وار امام امت خمینی نگاهشان به تو است، پس چرا معطل هستی؟ عقل ضعیف در ذهن و روح میر حسین میخواست دخالت کند. احساسکور مذهبی زد توی سر عقل فضول و گفت خفه شو احمق! میر حسین شارج شده عقل را کنار زد. احساسکور مذهبی همه کاره در ذهن و روح میر حسین موسوی فرمان صادر و از میر حسین شارج شده خواست که برای نجات راه امام یک بیانیه رفراندمی و تغییر قانون اساسی بنویسد. عقل در ذهن و روح میر حسین پرسید به نفع کی، به نفع مردم؟ احساسکور مذهبی در جواب نه، خفه شو! فقط به نفع راه طلایی امام تا بالای سر مردم حکومت خداگونه و مطلقگرایانهاش پا برجا بماند. حصر خانگی چندین ساله و حصار ذهنی و روحی توسط احساسکور مذهبی ذهن و روح میر حسین را آنقدر از درون متوهم و خیالپرداز کردند که میر حسین حرف احساسکور مذهبی در ذهن و روح خود را به عنوان تنها راه نجات جدی گرفت. احساسکور مذهبی با شعف گفت ببین همه منتظر تو میرحسین و بیانیه تو هستند. میر حسین منزوی خوش باوری منقبض شدهاش مثل فنر باز شد وغرق در شادی خودش را در آئینه که احساس کور جلویش گرفته بود عقل کل پیدا کرد و گول زرق و برقهای احساسکور مذهبی در ذهن و روحش را خورد. فشار از بیرون را جدی گرفت که مثل اینکه دوباره ما داریم مطرح میشویم. انگار اصولگرایان، اصلاح طلبان و اعتدالیون درمانده دنبال نجات دهنده میگردند که به سراغ ما آمدهاند. آقای میر حسین موسوی متوهم بار دیگر هم به خودش دروغ گفته و هم به دیگران. کهای عزیز جون عقل کل شدی، چرا معطل میکنی؟ یک بیانیه مهم صادر کن. توهمش جرقهای زد و بیانیه خیلی گنده و معجزه واری صادر کرد.
دیوار کوتاه تر از میر حسین پیدا نکردی؟
این بیانیه که میرحسین در باره رفراندوم و تغییر قانون اساسی ارائه داده اگر محتوا داشته باشد باید که از طرف تشکلهای منسجمی که سالیان سال کار تشکیلاتی کردهاند بیرون داده شود. این تشکلهای منسجم و کار کشته وقتی صحبت از رفراندوم و تغییر قانون اساسی میکنند میفهمند که چه میخواهند و چه میگویند. همچنین امکانات، توانایی، نیرو و قدرت پیاده کردنش را دارند، چون با واقعیات اجتماعی و محیط زیست سر و کار داشته و در عمل ورزیده و آبدیده شدهاند. این تشکلها اگر واقعاً وجود داشته باشند وضعیت جامعه ایران و وضعیت جمهوری اسلامی را درست میسنجند و میدانند که با چه استاندارهای فکری و عملی و با چه شرایط خوب و بد سر و کار دارند. از طرفی دیگر هر تشکلی پخته میداند که در این جامعه تشکلهای دیگری هم هستند و آنها هم اگر از تشکل درستی برخوردار باشند برای این رفراندم و تغییر در قانون اساسی حرفی دارند. باید آنها هم با آن توافق کنند. اما متاسفانه ما ایرانیها هیچ کدام از این تشکلهای ورزیده و پخته را نداریم. اگر میداشتیم اربابان شرق و غرب، بخصوص اسرائیل و انگلیس و روسیه جمهوری اسلامی را به ما تحمیل نمیکردند که الآن انگشت کوچک جمهوری اسلامی، یعنی آقای میر حسین موسوی برای ما بخواهند بیانیه چند مادهای صادر کنند. آقای میر حسین موسوی زمانی از این حرفهای خیلی قشنگ میزنند که اولا جامعه ایران در بحران است و سگ صاحبش را نمیشناسد. دوم مردم ایران او و رژیم خط امامی آخوندیاش را قبول ندارند. سوم تشکلهای منسجم و اپوزیسیون ایرانی که حرفی برای گفتن داشته باشند به آن معنی وجود ندارند. چهارم خود آقای میر حسین موسوی نه فقط تشکیلات منسجم، قدرتمند کار کشته و ورزیدهای ندارد که اصولگرایان و سپاه پاسداران حرفش را پذیرا و از آن حساب ببرند، بلکه آقای میر حسین موسوی، حتی چهار تا آدم با سواد هم کنار خودش ندارد که لا اقل با آنها این موضوع را در میان بگذارد. پنجم خود آقای موسوی چندین سال در حبس خانگی بوده و هیچ نقش مثبتی در جریانهای داخلی کشور نداشته و اصلاح طلبان و اعتدالیون طرفدار او بیشتر به هرز رفته و بیشتر فرصت طلب و به اصولگرایان افراطی نزدیک تر شدهاند، چرا؟، چون منافع آنها با اصولگرایان یکی بوده و گرایشهای افراطگرایانه مذهبی داشتهاند و میبایستی با اصولگرایان این سیستم افراطی مذهبی که همه چیز به این افراد در قدرت و حکومت میرسانده را حفظ میکردند تا احساسکور مذهبی که در ذهن و روح آنها خداگونه حکومت میکند با غارت و کشتن مردم آرام بگیرد و تا حدودی کمبودهایش بر طرف شود. این قربانیان جان و مال خود را در راه رضای خدا (احساسکور مذهبی حاکم بر ذهن و روح آخوند) بدانند و بگویند راضیام به رضای تو. اما مردم دیگر امت نیستند و از تمام اصولگراها، سپاهیان، اصلاح طلبها و اعتدالیون و گرایشهای افراطی مذهبی این افراد زده و عبور کردهاند. این مردم به این مذهب افراطی و آخوندها و هر دیکتاتور دیگر پشت کردهاند، پس بنابراین آقای میر حسین موسوی! شما با کدام نیرو، با کدام جریان و تشکیلات سالم و قدرتمندی میخواهید جلوی افراطگرایی، زور، بی عدالتی و بی منطقی آخوندها و سپاه پاسداران را بگیرد و رژیم منفور آخوندی هم از شما بترسد و این بیانیه قدرتمند رفراندم و تغییر قانون اساسی شما آقای موسوی را با قدرت هر چه تمام تر به اجرا بگذارد. آقای میر حسین موسوی خامنهای به شما گفت که این بیانیه شما فقط برای حفظ احساسکور مذهبی خوب است و نه برای مردم. اما احساسکور مذهبی من از احساسکور مذهبی در ذهن و روح تو آقای میر حسین موسوی بالا تر، برحق تر و مقتدر تر است. احساسکور مذهبی در ذهن و روح من خامنهای خدا است و حرف اول را میزند و نه احساسکور در ذهن و روح تو. احساسکور مذهبی در ذهن و روح خامنهای از برخورد تند خامنهای با میر حسین خیلی خوشحال و راضی و خداگونه فرمان صادر کرد که تو خامنهای بنده بر حق من باید میر حسین موسوی را در حصر خانگی بیشتر محدود کنی و به این میر حسین حالی کنی که مواظب باشد که مثل رفسنجانی سرش را زیر آب نکنم، چون من خدای قادر متعال هستم و توی خامنهای از تمام بندگان به من نزدیک تر و برحق تری و هر کاری باید بکنی تا من خدا در ذهن و روح تو راضی شوم، حتی کشتن و غارت مردم. آقای میر حسین موسوی از من نگارنده بشنو! بیانیهای که صادر کردی اصلاح طلبان، اعتدالیون را به اصولگرایان بیشتر نزدیک کرد، چون آنها نمیخواهند که برای مردم کاری صورت بگیرد. بیانیه شما هم قدرت اجرایی ندارد که درست بخواهد برای مردم ثمرهای داشته باشد. خوشبختانه مردم در این ۴۴ سال شناختها و تجارب زیادی اندوخته و دیگر گول بی عقلهایی مثل شما متوهمان گرفتار احساسکور مذهبی را نمیخورند. شما با زور هم دیگر نمیتوانید خودتان و احساسکور مذهبی خودتان را به این مردم شریف تحمیل کنید.
رفراندم و تغییر قانون اساسی واقعی:
اما رفراندوم، تغییر قانون در جامعه خراب و ویران ایران زمانی میتواند شکل درستی به خود بگیرد که انقلابی در کار و مردم خودشان رژیم آخوندی را سرنگون بکنند. انقلابی در ایران نتیجه درستی میدهد که اولا خود مردم در آن همه جانبه فعال باشند. دوم روند رو به رشد انقلاب باید همراه با کار تشکیلاتی رو به رشد بین اقشار مختلف جامعه باشد و افراد جامعه را درست و به جا و به موقع رشد بدهد. سوم اگر ما مردم ایران میخواهیم یک انقلاب درستی داشته باشیم باید اولا تمرکز خودمان را بگذاریم روی مسائل داخلی ایران و زیاد روی کشورهای خارجی و حتی روی اپوزیسیون منفعل داخلی و خارجی زیاد حساب باز نکنیم و روی آنها متمرکز نشویم. چهارم حرکت جنبش در داخل ایران باید مسیر درست رشدیابنده خودش را با افراد خودش در رابطه با هم پیدا کند. پنجم برای چنین کاری باید از حالا در مسیر همین حرکت جنبش انقلابی مهسایی در رابطه با هم و با احتیاط بالا کار تشکیلاتی هستهای دو نفره، سه نفره و چند نفره خودمان را شکل داده و با کمک عقل و احساس همدیگر کار تشکیلاتی در این هستهها را رشد بدهیم، یعنی بدانیم کجا از عقل و کجا از احساس و کجا از هر دو در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست استفاده کنیم تا این جریانها و تشکلهای هستهای انقلابی بتوانند در دل واقعیات جامعه و محیط زیست درست تنظیم و هماهنگ با آنها رشد کنند. لازم به تذکر است که از احساس به جا و به موقع استفاده کردن همانا همان احساسی برخورد کردن معنی نمیدهد. احساسی برخورد کردن میتواند مثبت و یا منفی باشد و میتواند در بکار بردن چنین احساسی افراط شود، مثلا ترس بیش از حد از اتفاقی، یا از روی توهم و خیالپردازی خوشحالی کردن که اصطلاحا گفته میشود طرف خوشی زده زیر دلش. اما جمله «بایداز احساس به جا و به موقع استفاده کرد» معنی احساساتی شدن نمیدهد، این جمله، یعنی فرد و یا افراد آگاهانه میسنجند و تشخیص میدهند که در برخورد با یک موضوع مشخص مطرح شده باید به اندازه و حساب شده از احساس استفاده کرد. برای نمونه برخورد با بچهها باید هم احساسی باشد و هم عقلی، چون بچهها احتیاج دارند که احساس و عقلشان با همدیگر و در رابطه با هم رشد کنند، یعنی در جایی مادر و پدر باید به موقع و بجا با بچهها احساسی برخورد و در جایی دیگر عقلی و در جاهایی هم در اندازههای مختلف از هر دو استفاده کنند. این مهم، یعنی استفاده بجا و به موقع از عقل و احساس در تشکل خانواده به تشکل هستهای نیاز دارد که مادر و پدر و اعضای خانواده با هم در آن کار تشکیلاتی در چهارچوب و محدوده خانواده انجام میدهند که هم خودشان را درست رشد دهند و هم فرزندان خود را. استفاده از عقل و احساس و همچنین این تشکلهای هستهای همانطور که گفته شد فقط محدود به خانواده نمیشوند و میتوانند در محیط اجتماعی و محیط زیست و در موارد مختلف بصورت گسترده در رابطه با هم شکل بگیرند. آگاهی جمعی، کار تشکیلاتی و گستردگی هستهها که در جامعه و محیط زیست بالا رفت افراد هر هسته اجتماعی تر شده و رهبری خودجوش و رشدیابنده پیدا میکنند و توانایی به هم پیوستن این هستهها با هم در جامعه و ارگانهای مختلف و تبدیل شدن آنها به تشکلهای میدانی همراه با رهبران میدانی بالقوه و بالفعل بیشتر میشود. سپس با تشکلهای گسترده تر و پر محتوا تر هستهای و میدانی، تشکلهای فرامیدانی (عمودی) همراه با رهبران فرامیدانی شکل میگیرند. در شرایط بسیار سخت و بسیار امنیتی و پر تنش جامعه ایران این تشکلهای گسترده و واقعگرا با تجارب و شناختهای بالا بطور عینی و ملموس میتوانند جامعه را متشکل و هدفمند مردم را در کف خیابان به طرف انقلاب به پیش ببرند تا سرنگونی رژیم منفور آتش به اختیار آخوندی. نتیجه اینکه حرف پر محتوا و عمل کوبنده این تشکلهای هستهای، میدانی و فرامیدانی مردمی در کف خیابان کجا و حرف پا در هوای رفراندوم و تغییر قانون اساسی خیالپردازانه آقای میر حسین موسوی کجا که حرفش از اتاق فکر جمهوری اسلامی بیرون میآید و از تشکل بسته اتاق حبس خودش فراتر نمیرود. در تشکل حصر خانگی آقای موسوی و خانمش به تنهایی باید به این رفراندوم و تغییر قانون اساسیاش عمل کنند که همراه است با محدودیت و درجازدن بیشتر، تا حدی که حتی آقای محمد خاتمی متوهم هم ترسید و با میر حسین همراه نشد، چه برسد به اصلاح طلبان، اعتدالیون و اصولگرایان، چون همه اینها در خدمت رژیم منفور آخوندی هستند، تنها کسی که از این بیانیه موسوی حمایت کرد رضا پهلوی بود. این نشان میدهد که این توهم مال همه اپوزیسیون داخلی و خارجی است و فقط به میر حسین ختم نمیشود. در این حالت مردم به حرف پا در هوای میر حسین موسوی پشت کرده و میکنند. رو به میهن پشت به دشمن. توانایی تشکیلاتی و حرف منسجم مردمی فقط در تشکل هستهای، میدانی و فرامیدانی شکل گرفته و خودش را در اجتماع در جنبش انقلابی مهسایی درکف خیابان باید میلیونی نشان بدهد. این مهم در صورتی اتفاق میافتد که اعتصابات و اعتراضات و مبارزات بر علیه رژیم با مشکلات جدی بی آبی، بی نانی، بی کاری، بی خانمانی، قحطی، فقر گره بخورند و شعارهای مردمی در کف خیابانها هم در این رابطهها باشند و حرف دل مردم را بزنند. در این صورت تعداد زیادی مردم به کف خیابان میآیند. هر چند شرایط سخت و دشوار و همراه با قربانی جانی و مالی عزیزان مردم است. اما اگر کار تشکیلاتی هستهای، میدانی و فرامیدانی و استفاده از عقل و احساس با تمام فراز و نشیب در جنبش انقلابی مهسایی درست بکار رفته شود. این نوع رشد به جلو مقدمه رسیدن به انقلاب و گذار از جمهوری اسلامی است. فراموش نباید کرد که دشمن داخلی و خارجی و جاسوسان و مزدورانشان آگاه و چندین قرن تجربه و شناخت دارند و از کوچک ترین اشتباه ما مردم نهایت سوء استفاده را میکنند. اگر تمام مراحل مختلف کار تشکیلاتی هستهای، میدانی و فرامیدانی در مسیر حرکت جنبش انقلابی مهسایی درست جلو برود قبل از هر کودتا، قبل از هر جنگ و قبل از تجزیه ایران، رژیم آخوندی توسط نیروهای انقلابی و تشکل و اتحاد مردمی سرنگون میشود، البته برای مردم تلفات جانی و مالی دارد که از قحطی، کودتا و جنگ داخلی، جنگ منطقهای، میلیونها کشته و آواره و تجزیه ایران به مراتب تلفات کمتری دارد. بعد از سرنگونی رژیم منفور آخوندی جریانات انقلابی به برکت حضور به جا و به موقع مردم در صحنه و به برکت کار تشکیلاتی و رهبریهای درست نه فقط امکانات و تواناییهای خود را از دست نداده، بلکه مردم از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی در اندازههای مختلف نرمال تر، شاداب تر، آگاه تر، متحد تر، فعال تر، هوشیارتر و رشدیابنده تر هستند و به طرف انسجام و گستردگی با محتوای بهتر و بیشتر جلو میروند. مردم پس از سرنگونی برای پیاده کردن رفراندم و تصمیم برای قانون گذاری جدید و برای حکومت جدید آمادگی بیشتری دارند، بخصوص تشکلها، رهبران مردمی و متخصصان هر فنی آمادگی بیشتری برای فعالیت دارند، برای مثال این منشوری که بیست تشکل داخلی امضاء کردهاند در مجموع بد نیست، ولی در قالبهای کلی مطرح شده. اگر همین روند رشدیابنده جنبش مهسایی که بنده در بالا متذکر شدهام در مسیر خود کنشگران و رهبران خودش را پیدا و مسیر خودش را درست طی بکند نه فقط این منشور، بلکه منشورها و بیانیههای دیگر و قانون اساسی در رابطه با هم در مسیر حرکت رشد و تکامل همدیگر را رشد داده و تکمیل میکنند که متناسب با رشد ذهنی، روحی، عقلی و احساسی افراد در هر زمان و در هر شرایط است و یک تناسب رشدیابنده هم با واقعیات اجتماعی و محیط زیست دارند، چون همه ما در رابطه با هم رشدیابنده هستیم اگر که با کار تشکیلاتی درست هستهای، میدانی و فرامیدانی (عمودی) که در بالا ذکر شد جلو برویم.
این مقاله به روز شده بخشی از کتابی است که اینجانب در آلمان منتشر کردهام.
موفق و پیروز باشید! پاینده ایران عزیز ما
اکبر دهقانی ناژوانی
کودککُشی، مهران رفیعی