Thursday, Mar 2, 2023

صفحه نخست » اگر شما به جای حکومت اسلامی بودید، چه می‌کردید؟ آرمان مستوفی

Mostoufi.jpgبرای نخستین بار در ۴۳ سال اخیر، ایرانیان درون و بیرون کشور به صورت متحد و یکپارچه علیه حکومت اسلامی به پا خاسته‌اند. این همبستگی، نیروی فشاری (lobby) ایجاد کرده است که زمامداران اروپایی و آمریکایی نمی‌توانند نسبت به آن بی اعتنا بمانند.

تلاش حکومت اسلامی برای انتساب واکنش مردم کردستان به قتل مهسا ژینا امینی و واکنش مردم بلوچستان به تجاوز یک افسر نیروی انتظامی به یک دختر ۱۵ ساله بلوچ، به تجزیه طلبی، بی نتیجه ماند. مردم در سراسر ایران فریاد زدند «جانم فدای ایران». همه ایرانیان در سراسر کشور گفتند «زن، زندگی، آزادی»، شعاری که در سراسر جهان پژواک یافت.
ایرانیان در اروپا و آمریکا، هم‌آواز با هم میهنان درون کشور، به میدان آمدند، از مهسا، نیکا، خدانور، مجیدرضا و همه قربانیان دیگر حکومت اسلامی یاد کردند و آزادی ایران را خواستار شدند. در ۴۳ سال گذشته، چنین همبستگی میان ایرانیان دیده نشده بود.

این نیروی فشار، مشروعیت حکومت اسلامی در عرصه بین‌المللی را متزلزل کرده و این رژیم را به گوشه رینگ رانده است. اکنون دولت‌های اروپایی و آمریکا در روابطشان با حکومت اسلامی دچار تردید شده‌اند و ناگزیرند با احتیاط بیشتر گام بردارند.
حکومت اسلامی که تلاشش برای جلوگیری از این همبستگی ناکام ماند، اکنون با همه امکاناتش می‌کوشد آن را بشکند. برای انجام این وظیفه، همه عوامل حکومت اسلامی در خارج از کشور بسیج شده‌اند. آنها عمدتاً بر سه نوع‌اند: مأمورینی که از سال‌ها پیش به خارج از کشور اعزام شده و توانسته‌اند در جوامع ایرانی کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی ادغام شوند، ایرانیان شناخته شده که با روش‌های شناخته شده سرویس‌های اطلاعاتی "برگردانده" شده‌ و در خدمت رژیم اسلامی قرار گرفته‌اند و برخی از فعالان سیاسی (دانشجو، روزنامه نگار، هنرمند و...) که پس از مدتی مبارزه در درون کشور و در مواردی حتی تحمل زندان، به ابتکار دستگاه‌های اطلاعاتی اسلامی، به خارج از کشور فرستاده شده‌اند تا روزی مورد استفاده قرار گیرند.
ماموران خفته حکومت اسلامی که اکنون "بیدار" شده‌اند، موظف‌اند که از هر بهانه واقعی یا ساختگی برای اخلال در اتحاد مخالفان رژیم استفاده کنند و اگر بتوانند، خودشان چنین فرصت‌هایی را بیافرینند.
اگر داستان همکاری سیروس نهاوندی با ساواک را نشنیده‌اید، دست کم توئیت حسین رونقی (۲۰ مرداد ۱۳۹۹/۲۵۷۹) را بخوانید که از قول بازجویش "حاج مسعود" نوشت: «... وقتی میگویم همکاری، منظورم این نیست که سپاهی شوی، یقه ببندی یا ریش بگذاری. تو همان خط قبلی‌ات را داشته باش، مخالف نظام باش... می‌فرستیمت خارج از کشور... گاهی ما نیازت داریم». آن گاه، امروز است و آن نیاز، جلوگیری از شکل گرفتن ائتلاف، اتحاد یا هماهنگی میان آزادیخواهان و میهن دوستان.
این عوامل نفوذی در میان همه گروه‌ها و گرایش‌ها حضور دارند. در برلین، با چند پرچم شناخته شده تجزیه طلبان، در جلوی جایگاه سخنرانان، طور می‌ایستند که در همه عکس‌ها و فیلم‌ها دیده شوند تا اربابشان بتواند انقلاب «زن، زندگی، آزادی» را به هواداری از تجزیه طلبان متهم کند.
در امتداد همین تفرقه افکنی‌هاست که در شعار فرقه ثروتمند رجوی، رضا پهلوی هم‌تراز علی خامنه‌ای می‌شود و برخی از رفقای چپ برای سردادن شعار «مرگ به هر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» با دارو دسته رجوی هم‌آواز می‌شوند. به طور تصادفی، سالگرد اعدام حسین فاطمی در ۶۸ سال پیش را به یاد می‌آورند و هر روز روضه ۲۸ مرداد می‌خوانند.
کارزار تبلیغاتی، انباشته از دروغ، علیه رضاشاه به راه می‌اندازند یا نکات منفی حکومتی و فردی محمدرضا شاه را به یاد می‌آورند و از شاهزاده رضا پهلوی حساب می‌خواهند. رضا پهلوی بارها گفته و تکرار کرده است که، نه به عنوان وارث خوبی‌ها و بدی‌های پدرش، بلکه به عنوان یک ایرانی می‌خواهد برای آزادی میهن از یوغ حکومت اسلامی، حفظ یکپارچگی ایران، جدایی کامل دین از دولت و برقراری دموکراسی در ایران مبارزه کند. او بارها گفته است که هدفش رسیدن به روزیست که مردم ایران بتوانند با رای آزادنه خود سرنوشت کشور را تعیین کنند.
آیا میشود رضا پهلوی را از شرکت در مبارزه مشترک همه ایرانیان ممنوع کرد، صرفاً به علت اینکه پدرش شاه بوده؟ آیا همه کسانی که بخواهند در «انقلاب زن، زندگی، آزادی» شرکت یا از آن پشتیبانی کنند، نخست باید گواهی عدم سوء پیشینه پدرشان را ارائه کنند؟
کسانی که قتل مهسا، خرد شدن همه دندان‌های نیکا، زجرکش شدن خدانور، اشک باوان بر گور مادرش، کمر شکسته پدر کیان، کندن پوست دست چپ مجیدرضا پیش از اعدام و سدها و سدها جنایت فجیع دیگر وجدانشان را نیازرد و دهانشان را به سخن باز نکرد، ناگهان از شرکت پرویز ثابتی در تظاهرات لوس انجلس برآشفتند و هم‌آواز با روزنامه‌های حکومتی اسلامی، فریاد برآوردند که او به عنوان مدیرکل امنیت داخلی ساواک باید با ارتکاب جنایت علیه بشریت متهم و در یک دادگاه بین‌المللی محاکمه شود.
من هیچ آشنایی شخصی با پرویز ثابتی ندارم و نمی‌دانم او به سبب ارتکاب چه جرمی ممکن است به جنایت علیه بشریت متهم شود. اگر منظور اعدام غیرقانونی ۷ چریک فدائی خلق و دو چریک مجاهد خلق در تپه‌های اوین در سال ۱۳۵۴/۲۵۳۴ است، آیا ثابت شده است که آمر این قتل‌ها پرویز ثابتی بوده است؟
یکی از رفقای چپ در یکی از شبکه‌های اجتماعی نوشته بود: «... ثابتی که ده‌ها هزار نفر را کشته است،...». ده‌ها هزار نفر؟ من وکیل پرویز ثابتی نیستم ولی شما که چنین ادعائی می‌کنید، آیا می‌توانید لطف کنید نام فقط ده نفر از این ده‌ها هزار نفر را که ثابتی کشته است در اینجا ذکر کنید؟
از آن گذشته، پرویز ثابتی ۴۴ سال است که در آمریکا به سر می‌برد. اگر از اول نمی‌دانستید، از سال ۱۳۹۰/۲۵۸۰ که کتاب «در دامگه حادثه» به همت عرفان قانعی فرد منتشر شد، دانستید. در همان سال، سیامک دهقان پور به مدت یک ساعت با پرویز ثابتی در صدای آمریکا مصاحبه کرد. چگونه است که در تمام این مدت، یادتان نبود که علیه ثابتی شکایت کنید؟ ولی اکنون به امید لطمه زدن به هواداران پادشاهی و اخلال در اتحاد مخالفان حکومت اسلامی، یادتان آمد که برای محاکمه ثابتی باید دادگاه بین‌المللی تشکیل شود؟ مسئله امروز ما حمله شیمیایی به دبیرستان‌های دخترانه ایران است یا رسیدگی به اتهام‌های درست یا نادرست ۵۰ سال پیش پرویز ثابتی؟
کسانی دیگر، به عنوان هوادار پادشاهی، سلطنت طلب تر از رضا پهلوی، با شعار «مسیح، بگو جاوید شاه» در سخنرانی مسیح علی نژاد اخلال می‌کنند. عکس‌های مسیح علی نژاد با محمد خاتمی را شب و روز در شبکه‌های اجتماعی می‌گردانند تا به زعم خودشان ثابت کنند خانم علی نژاد عامل حکومت اسلامیست. معصومه علی نژاد قمی کلایی، معروف به مسیح علی نژاد از معدود کسانیست که پیشینه‌اش کاملاً روشن است. روزنامه‌نگاران کمی باسابقه‌تر همگی می‌دانند که علی نژاد کارش را کی و از کجا شروع کرد. او مانند همه روزنامه‌نگاران زن ایرانی مجبور بود مقنعه بپوشد، مانند ده‌ها میلیون ایرانی به جنبش دوم خرداد، و رهبر آن محمد خاتمی، امید بسته بود و، به سبب اجرای وظیفه خبرنگاریش، مهدی کوچک زاده، عضو مجلس شورای اسلامی، در اردیبهشت ۱۳۸۴/۲۵۶۴ به رویش دست بلند کرد و به او دشنام داد و از مجلس بیرونش کردند.
پس از شکست "جنبش سبز" وقتی مسیح علی نژاد از کشور خارج می‌شد، دست خالی نیامد؛ با خانواده‌های تقریباً همه کشته شدگان جنبش سبز مصاحبه کرد و با انتشار آن در یکی از پرشنونده‌ترین رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور، از جنایات حکومت اسلامی علیه آنان پرده برداشت.
پس از آن، همه از مبارزات بی وقفه مسیح علی نژاد برای احقاق حقوق ایرانیان، به ویژه زنان، خبر داریم؛ مبارزاتی که بسیاری از مقامات حکومت اسلامی و حتی شخص علی خامنه‌ای بارها کوشیدند بی اعتبار جلوه دهند. تمهیدات تروریستی حکومت اسلامی برای ربوده و کشتن او را نیز، نه مخالفان رژیم، بلکه پلیس فدرال آمریکا فاش و خنثی کرده است. حال چگونه و با چه رویی می‌توان چنین مبارزی را عامل رژیم قلمداد کرد؟
از "رو" گفتم؛ برخی از عوامل رژیم به قصد بی اعتبار کردن حامد اسماعیلیون تا آنجا پیش رفته‌اند که در شبکه‌های اجتماعی نوشتند اصلاً همسر و دختر خردسال او در هواپیمای اوکرائینی کشته نشده‌اند. اسماعیلیون مطمئناً آرزو می‌کرد چنین باشد.
این روزها اگر در شبکه‌های اجتماعی گردش کنید، هزاران (اگر نگویم ده‌ها هزار) اکانت می‌یابید قلابی بودنشان از دور پیداست. این‌ها کارشان فقط دروغ پراکنی و دشنام دادن به این و آن است. ولی همه کسانی که در چنین حرکت‌های انحرافی شرکت می‌کنند، عوامل حکومت اسلامی نیستند. برخی از جمهوریخواهان، کنشگران چپ و هواداران پادشاهی بی آن که بیندیشند، این دروغ‌ها را باور می‌کنند و متأسفانه با موجی که عوامل حکومت اسلامی ایجاد می‌کنند، همراه می‌شوند.
برای اخلال در هماهنگی و اتحاد ایرانیان آزادیخواه و میهن دوست در خارج از کشور، اگر شما به جای حکومت اسلامی بودید، چه کار دیگری می‌کردید؟
محمدرضا عالی پیام، شاعر مبارز در یکی از کلیپ‌هایش گفت لازم نیست شما از همه اعضای شورایی که قرار است تشکیل شود، خوشتان بیاید. اگر یکی-دو نفر از آنها را هم قبول داشته باشید، کافیست که از آن شورا حمایت کنید.

آرمان مستوفی

* یک توضیح: اگر در کنار تاریخ هجری، تاریخ ایرانی را به کار می‌برم، از آن روست که دلیلی نمی‌بینم کوچ پیامبر اسلام از دهی (مکه) به ده دیگری (یثرب) در عربستان ۱۴۰۰ سال پیش، مبداء تاریخ ما ایرانیان باشد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy