علی کشتگر - ویژه خبرنامه گویا
عجیب است که منشورها، اعلام همبستگی ها و چارچوبه های اتحادها که عمدتا در خارج از ایران از دوره پس از تولد جنبش "زن، زندگی،آزادی" از طرف گروهها و کنشگران و سلبریتی ها انتشار یافته اند، هیچ یک ظرفیت ایجاد همبستگی وسیع میان گروهها و کنشگران اپوزیسیون را ندارند. برعکس تفرقه انگیز اند و نطفه تفرقه را در همه آنان بدون استثناء می توان دید. گویی هنوز هیچ کدام از این فعالان و گروهها به این پرسش توجه نکرده اند که چرا بیش از 40 سال است نیروهای اپوزیسیون نتوانسته اند جبهه ای و یا ائتلافی پایدار میان خود ایجاد کنند.
من به عنوان یک بازنشسته سیاسی که در سالخوردگی انرژی و توان شرکت فعال در هیچ ائتلافی ندارد و حداکثر می تواند از راه نوشتن تجربه خود را به دیگران منتقل کند وظیفه خود دیدم آنچه به عنوان مانع همیشگی همبستگی و اتحاد اپوزیسیون برای دورن گذار در این 44 سال دوران پراکندگی مزمن اپوزیسیون بوده را به تجربه دریافته ام و راه برون رفت از این موانع را با خوانندگان در میان بگذارم و راستش امید چندانی هم ندارم که مورد توجه گروهها و کنشگران سیاسی قرار گیرد.
شروط لازم همبستگی اپوزیسیون!
گذار از دیکتاتوری مذهبی ایران که سرکوبگرترین رژیم تاریخ ایران است به دموکراسی، دشوارترین تحول تاریخی است. این دگرگونی بدون وسیعترین همبستگی ملی میان جریانات و فعالان سیاسی آزادیخواه و ازاین هم فراتر بدون آشتی ملی که به آن اشاره خواهم کرد غیرممکن است. اگر وضع به همین منوال باشد یا جمهوری اسلامی هنوز سالها می ماند و یا یک جریان نئوفاشیستی نظامی جانشین آن می شود.
گذار از این رژیم منوط است به شرایط لازم زیر:
1-به میدان آمدن بخش مهمی از جمعیت ایران از اقشار پائینی و تهیدست جامعه گرفته تا کارگران، معلمان، دانشگاهیان و قشر متوسط فرهنگی ایران. هم به صورت تظاهرات خیابانی و هم اعتصاب ها و نافرمانی های مدنی سازمان یافته و هماهنگ.
-بسیج همه این اقشار نخست منوط است به پیوستگی و همزمانی طرح دو شعار اساسی:
الف: آزادی که طبعا مراد از آن برابری کامل زنان در همه عرصه های اجتماعی و اقتصادی، رفع هر گونه تبعیض مذهبی، قومی و جنسیتی و برابری کامل شهروندان ایرانی از هر عقیده، جنسیت، مذهب و گرایش سیاسی است. امری که فقط در دموکراسی سکولار امکانپذیر است.
ب: شعارهای معیشتی
بیش از پنجاه درصد جامعه ایران زیر سطح فقر زندگی می کنند، نزدیک به هفتاد درصد مردم ایران تشنه شعارهای معیشتی هستند. اقشار متوسط و کارگران اکثرا در وضعیت اقتصادی نامناسبی زندگی می کنند. بسیج این لایه های اجتماعی محروم فقط با شعار آزادی و دمکراسی مقدور نیست بلکه مستلزم همراه کردن شعار نان و مسکن با شعار آزادی است. چرا که بسیاری از توده های محروم توجه ندارند که بدون دموکراسی به آرزوها و خواسته های معیشتی خود نمی رسند.
پس نباید این قاعده را فراموش کنیم که میلیونها انسان تهیدست هرگز صرفا با شعار آزادی به میدان نمی آیند. برای تهیدستان شعار نان و مسکن بیش از شعار آزادی جاذبه دارد.
قشر متوسط فرهنگی و نسل جوان زنان و مردان ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار دموکراسی سکولار بارها اراده خود را در اعتراضات شجاعانه و به خون تپیده به نمایش گذاشته اند که آخرین آن جنبش رنسانس گونه "زن زندگی آزادی" است. اما همه این اعتراضات و تلاشها اولا فاقد رهبری مورد اعتماد مردم که بتواند در هماهنگی و سازماندهی اعتراضات نقش ایفا کند، بوده اند. و ثانیا بطور همزمان با شعار نان و مسکن گره نخورده اند و اکثریت محرومان را به خیابان نیاورده اند.
امروز ایران، بیش از هر زمان ظرفیت بالقوه همراه کردن این دو شعار و نیز تشکیل یک رهبری مورد قبول مردم را دارد، اما از قوه به فعل درآوردن این ظرفیت ها در همه سالهای گذشته با موانع سرسختی روبه رو بوده است.
موضوع این مقاله پاسخی هرچند ناقص به مساله شکل گیری همبستگی وسیع ملی میان نیروهای اپوزیسیون و رهبری مورد اعتماد مردم است.
مردم ایران و اپوزیسیون ایران مثل هر کجای دیگر جهان رنگین کمانی از دهها عقیده، گرایش سیاسی و آرزوها و اهداف متفاوت اند و در نتیجه در مساله پیشبرد اهداف سیاسی خود متفاوت و رقیب یکدیگرند. دموکراسی هم بدون وجود احزاب، عقاید، گرایش ها و برنامه های سیاسی متفاوت و نگرش مدارا نسبت به یکدیگر قابل تصور نیست.
اما در زمانی که رژیم خونریز مذهبی بیداد می کند و همه جریانات مختلف اپوزیسیون و اکثریت مردم ایران خواهان عبور از این رژیم تروریستی و بنای دموکراسی سکولار به جای آن هستند راه حل مساله، همراه شدن و هم بسته شدن همه این جریانات متفاوت و رقیب کدام است؟ به نظرم پاسخ این پرسش ساده و روشن است. با این همه بیش از چهل سال است که همه ما نه تنها بر اساس پاسخ این پرسش که در زیر می آید عمل نکرده بلکه درست برعکس رفتار کرده ایم و هنوز هم می کنیم و صد البته نتیجه هم صد پارگی اپوزیسیون، بی اعتمادی مزمن مردم به آن و سرکوب خونین همه اعتراضات مردم بوده است.
همبستگی حداکثری، توافق حداقلی است
شکل گیری ائتلاف وسیع یعنی همبستگی حداکثری جریانات و فعالان سیاسی قطعا مستلزم محدود کردن مطالب منشورهای همبستگی به توافق بر مشترکات حداقلی است. هر گونه عدول از این اصل اثبات شده و هرگونه کوشش برای گنجاندن مسایلی که جزو مخرج مشترک همه گروهها و کنشگران از هر عقیده و گرایشی نیست، همبستگی را غیرممکن می کند و اگر به ظاهرهم توافقنامه ای مورد قبول قرار گیرد، در نخستین گام های مبارزه فرو می پاشد.
و اما مخرج مشترک همه جریانات و کنشگران سیاسی دموکراسی خواه که همه بر سر آن توافق دارند کدام اند؟
1-ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی از راههای عدم خشونت و البته عدم خشونت هم به معنای نفی هرگونه مقاومت فیزیکی در برابر کسانی که مسلسل به دست مردم را به گلوله می بندند نیست.
2-استقرار دموکراسی سکولار بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های جهانی که فشرده آن می شود:
-رفع هر گونه تبعیض مذهبی، عقیدتی، جنسیتی، قومی، نژادی و غیره
-تضمین برابری کامل حقوق شهروندی از جمله برابری مطلق زن و مرد در مسائل سیاسی، اجتماعی، جنسی، طلاق، ارث و غیره
-آزادی وجدان و اندیشه، آزادی عقیده و بیان و آزادی سندیکاهای صنفی و طبقاتی و آزادی احزاب سیاسی و تضمین تناوب در مسوولیت های مربوط به رهبری کشور
-آزادی و برابری همه مذاهب و الغای دین رسمی از قانون اساسی
-جدائی قوای دولتی از دین
-جدائی مطلق دستگاه قضائی، آموزش و پرورش، ارتش، رسانه های دولتی از هر گونه دین و ایدئولوژی
-استقرار مناسبات دیپلماتیک با همه کشورهای جهان، بویژه با کشورهای دارای دموکراسی بر اساس منافع و مصالح ملی ایران
3-تعهد به حفظ یکپارچگی سرزمین ایران و قبول زبان فارسی به عنوان زبان رسمی ایران که در طول تاریخ یکی از مهمترین عناصر حفظ یکپارچگی سرزمینی بوده است. البته این مساله مغایر با حقوق اقوام برای یادگیری زبانهای اتنیکی در مدارس و سیاستهای خودگردانی در چارچوب سیاستهای عمومی ایران نیست. برای نمونه در قانون اساسی فرانسه آمده است که:
فرانسه سرزمینی تجزیه ناپذیر است که زبان رسمی آن زبان فرانسه می باشد. با این همه تدریس زبان اقوام در مناطق اتنیکی مثلا جزیره کورس و یا منطقه باسک نه فقط آزاد است بلکه آموزش آن از وظائف وزارت آموزش و پرورش است.
بر اساس این اصول حداقلی می شود اکثر جریانات و کنشگران سیاسی متفاوت و رقیب را در دوران گذار از استبداد مذهبی به دموکراسی همراه و همبسته کرد، بشرط آن که هیچ گروهی برای گنجاندن نظرات حزبی، و عقیدتی و یا مسایل اتنیکی خاص خود که جای دفاع از آن در ظرف عمومی دموکراسی است و طبعا به دوران پس از نابودی دیکتاتوری و استقرار دموکراسی موکول می شود، اصرار نکند.
موارد اختلاف جریانات و کنشگران دموکراسی خواه که اصرار بر گنجاندن آن در منشور همبستگی دوران گذار، اختلاف برانگیز و مایه تفرقه هستند، بسیار زیادند که من در اینجا بطور مثال مواردی از آنان را بر می شمرم:
1-در میان همه جریانات اپوزیسیون و حتی در درون هر جریان سیاسی توافق بر سر مساله تمرکز و یا عدم تمرکز نظام دموکراتیک آینده وجود ندارد. برخی برای ایران، دموکراسی فدراتیو تجویز می کنند، کسانی دموکراسی عدم تمرکز را ترجیح می دهند و بسیاری هم با هر گونه عدم تمرکز برای دموکراسی آینده ایران نادرست و مساله ساز می دانند و بر نظام دموکراتیک متمرکز تاکید دارند. بنابراین، این تفاوت نظرها مورد اختلاف میان جریانات و کنشگران دموکراسی خواه است و مساله ای نیست که در منشور همبستگی دوران گذار بتوان بر سر آن توافق کرد. گنجاندن هر یک از این موارد در منشور همبستگی و یا جبهه نجات ملی و یا جبهه آشتی ملی در دوره گذار سرچشمه اختلاف و چند دستگی است و اساسا مانع همبستگی و ائتلاف است، بنابراین این مسائل پراهمیت مورد اختلاف به ناچار در دوران گذار مسکوت خواهد ماند و سرنوشت آنها را مجلس موسسان و قانون اساسی آینده تعیین خواهد کرد.
2-مساله خودمختاری در کردستان، بلوچستان و احیانا آذربایجان، خوزستان و ترکمن صحرا امری نیست که فعلا بتواند مورد توافق همگانی جریانات و فعالان سیاسی دموکراسی خواه قرار گیرد. می دانیم که خود مختاری اشکال مختلف دارد. از سپرده شدن سیاست های اجتماعی محلی، اقتصاد خرد و نحوه اداره شهرداری ها و تدریس زبان محلی آغاز می شود، تا ایجاد پارلمان محلی، اختیارات وسیع سیاسی و اقتصادی و بالاخره خودمختاری تا حد اعلام استقلال و جدا شدن از ایران. بنابراین گنجاندن مساله حساسی مثل خودمختاری یا خود گردانی های نواحی اتنیکی در منشور همبستگی به جای کمک به همگرائی جریانات دموکراسی خواه منشاء اختلافات و پراکندکی های جبران ناپذیر است.در منشور همبستگی شش نفره هر دو مورد اختلاف برانگیز پیش گفته گنجانده شده است که این به مفهوم آن است که این منشور پیشاپیش شکست خود را در درون خود گنجانده است. من خود شخصا با خود مختاری وسیع نواحی اتنیکی موافقم و خط قرمز را جدا شدن از ایران می دانم که منشاء جنگ و خونریزی خواهد بود. با این همه اگرزمانی در همه کشورهای منطقه دموکراسی مستقر شود ومساله کردها مطرح و مورد قبول همه کشورهای منطقه قرار گیرد. من حتی با شکل غیرمتمرکز حکومت که دموکراسی را عمیق تر و نیز در اداره کشور تعداد هر چه بیشتری از شهروندان را مسوول و موظف می کند موافقم، اما چه می شود کرد تاکید بر این مسایل مانع همبستگی است.
3-طیف وسیع اپوزیسیون از انواع چپ تا انواع جریانات میانی و راست تشکیل می شوند، برنامه های آینده هیچ کدام از این جریانات نمی تواند در منشور جبهه و همبستگی گنجانده شود. همه این اختلافات برنامه ای باید فعلا تحت الشعاع مبارزه برای سرنگونی رژیم قرار گیرند و دعوا بر سر آنها به دوران تحقق دموکراسی موکول شود. البته هر جریانی در هر زمانی می تواند مواضع خود را در جامعه ترویج کند، اما هیچ جریانی نباید گنجاندن مواضع خود را شرط همبستگی و ائتلاف بکند.
بنابراین یکبار دیگر این اصل طلائی ائتلاف و یا همبستگی دوران گذار را تکرار می کنم، ائتلاف و یا همبستگی حداکثری بر اساس مشترکات حداقلی، یعنی مخرج مشترک همه جریانات.
4- مساله مهم دیگر که برای ائتلاف وسیع حیاتی است احترام و دعوت ازهمه کارگزاران و طرفداران رژیم که در دهه ها و یا سالهای گذشته مخالفت خود را با دیکتاتوری مذهبی و تمایل خود را به جدائی دین از دولت و استقرار دموکراسی سکولار از طریق تلاشهای سیاسی و پرداخت هزینه های سنگینی از جمله زندان، حصر و محرومیت های دیگر نشان داده اند بدون درک و قبول این مساله همبستگی وسیع ملی غیرممکن است.
5-این اصل را نیز نباید فراموش کرد که قدرت یک ائتلاف سیاسی از جمله در گرو دعوت از ناراضیان رژیم و عناصر مردد آن چه درنیروهای مسلح و چه در نهادهای دیگر به همراهی با مردم و مخالفت با سرکوب و کشتار است. علاوه بر این اپوزیسیون باید نشان دهد که قصد انتقام ندارد و سران رژیم را دعوت کند که اگر برای جلوگیری از خون ریزی از قدرت کناره گیری کنند، در جرائم آنان تخفیف داده خواهد شد و آنان که فرمان به کشتار نداده اند به کلی بخشوده خواهند شد. برای نمونه در شیلی، لهستان، آفریقای جنوبی و بسیاری از کشورهای دیگر اپوزیسیون با همین روش از طریق کمترین خونریزی به قدرت رسید البته در مورد جمهوری اسلامی چه بسا این روش چندان کارساز نباشد اما به زحمتش می ارزد.
دو بلوک
برای دوران گذار به دموکراسی به ناچار ما حداقل دو بلوک خواهیم داشت چرا که اکثریت بزرگ جمهوریخواهان بویژه چهره های فعال جمهوریخواهی داخل ایران حاضر به اتحاد با طرفداران بازگشت نظام سلطنتی نیستند و دلایل مستدل و منطقی خود را نیز دارند.
بنابراین ما با دو بلوک جمهوریخواهان و دموکراسی خواهانی که به همبستگی میان طرفداران بازگشت سلطنت و جمهوریخواهان باور دارند، مواجه هستیم.
به اعتقاد من این دو بلوک رقیب می توانند بر سر شعارها و هماهنگی در شیوه های مبارزاتی با هم گفتگو و همکاری کنند و حتی الامکان از تشدید تضادهای میان خود ممانعت به عمل آورند.
مساله رهبری
به باور من به دلایلی که برشمردم نقش اصلی ایجاد همبستگی وسیع ملی و شکل دادن به رهبری آن در داخل ایران است چرا که:
-ما در ایران زنان مبارزی داریم که برخی از آنها دهه ها و بعضی هم سالهاست که برای آزادی های سیاسی، الغای حجاب اجباری، برابری کامل زن و مرد و رفع انواع تبعیضات دینی با هدف استقرار دموکراسی، شجاعانه با رژیم مبارزه کرده اند و همچنان نیز از درون و بیرون زندان به مبارزات خود ادامه می دهند. اینها پیشگامان به حق جنبش زن زندگی آزادی هستند و مورد اعتماد وسیع کنشگران سیاسی داخل ایران و مورد قبول و احترام بخش بزرگی از مخالفان خارج از کشورهستند. اینها پیشگامان رنسانسی هستند که فرهنگ سیاسی را در جامعه ایران دگرگون کرده است. اینها فرهنگ برابری میان زن و مرد و سرپیچی از حجاب اجباری در جامعه ایران را رایج کرده و کمر حجاب اجباری را شکسته اند. تا آنجا که جلادی مثل محسنی اژه ای اعتراف می کند که مساله حجاب را نمی توان با بگیروببند حل کرد. اینها پیشگامان حرکتی هستند که جهان را به تحسین و حمایت از مردم ایران، بویژه زنان آزادیخواه ایران برانگیخته است. اینها هستند که بر حرکت همه ما در خارج از ایران تاثیرات عمیق گذاشته و اپوزیسیون داخل و خارج از ایران را به جنب و جوش واداشته و امیدوار کرده اند. پس اینها عملا رهبران جنبش در داخل و خارج اند.
-ما در ایران در میان مردان و زنان مبارز صدها شخصیت برجسته سیاسی مجرب، زندان کشیده و مورد اعتماد در میان دانشگاهیان، وکلای دادگستری، اقتصاددانان، جامعه شناسان، پزشکان، مهندسان، هنرمندان، نویسندگان، کارگران، سینماگران، معلمان و فعالان محیط زیست داریم که در سالهای گذشته شجاعت و صداقت خود را در مبارزه علیه بیدادگری های رژیم اسلامی و وفاداری خود را به دموکراسی سکولار به نمایش گذاشته و در این راه هزینه های زیادی پرداخته اند.
ما درایران صدها چهره سیاسی مخالف جمهوری اسلامی داریم که هرچند در گذشته از مقامات و یا از طرفداران نظام مذهبی بوده اند اما اکثرا در دو دهه گذشته مخالفت خود را با استبداد دینی و طرفداری از دموکراسی سکولار را با به جان خریدن محرومیت های زیاد از جمله زندان و حصر به نمایش گذاشته اند. بدنه رهبری آینده از میان همه این نیروها تشکیل خواهد شد.
اعتبار اپوزیسیون خارج از ایران در قبول این حقایق داخل کشور و تلاش برای همبستگی و حمایت از تمام این چهره ها و شخصیت های سیاسی داخلی است.
تلاشهای سلبریتی های خارج از کشور برای ایجاد همبستگی و جلب افکار عمومی جهانی و کسب حمایت دولتها به مبارزات داخلی مهم و اثر بخش است، اما به رغم همه این تلاشها نمی توان انتظار داشت که در خارج ایران رهبری مبارزات داخل کشور شکل بگیرد، طبعا برخی از سلبریتی ها و چهره های اثر گذار سیاسی خارج از کشور می توانند بخشی از رهبری آینده در دوران عبور از استبداد مذهبی به دموکراسی باشند بشرط آن که نقش تعیین کننده و اصلی داخل را بپذیرند و نقش کنونی خود را عمدتا به حمایت از داخل تعریف کنند و حدوحدود نفوذ و اثرگذاری خود را بشناسند.