مریم دهکردی - ایران وایر
در روزهای عید پاک، بزرگترین عید مسیحیان جهان، در شهر گوتنبرگ سوئد، مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و مدعی شد همسرش قصد داشته او را با چاقو بکشد. ماموران پلیس بلافاصله به منزل نیکولاس ۳۲ ساله در محله «هیزینگن» گوتنبرگ رفتند. محلهای که به گواه ساکنانش، «آرام و پر از خانوادههای شاد و جوان و بچههای کوچک» است.
قتل غزال مالجو؛ زنی که میخندید
پلیس در محل زندگی نیکولاس و غزال، مرد را خونآلود و زن را زخمی افتاده کف آشپزخانه پیدا کرد، در حالیکه مقابل چشم کودک خردسال کمتر از دو سالش افتاده بود. نیکولاس در تحقیقات اولیه مدعی شد همسرش با چاقو به او حمله کرده و قصد کشتن او را داشته و او تنها از خود دفاع کرده است.
غزال بلافاصله به بیمارستان منتقل شد، اما ساعاتی بعد بر اثر شدت جراحات، جان باخت.
پلیس گوتنبرگ در وبسایت رسمی خود مدعی شده است که تنها مظنون به این قتل، نیکولاس همسر غزال، ۱۵ ساعت پس از بازداشت و بازجویی گفته است که بر اثر عصبانیت در حین درگیری، همسرش را با چاقو زده و خودش نیز زخمی شده است.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
ساکنان منطقه هیزینگن و اهالی شهر گوتنبرگ در بهت و حیرت از وقوع چنین اتفاقی هستند. نگاهی به رسانههای سوئدی نشان میهد تحقیقات درخصوص چرایی این اتفاق ادامه دارد، اما جزییات بیشتری از این حادثه در رسانه منتشر نشده است و تنها به «اختلاف خانوادگی» اشاره شده است.
پلیس در آخرین بهروزرسانی درباره این خبر تاکید کرده بهدلیل تداوم روند تحقیقی و قضایی، امکان ارائه جزییات بیشتری را ندارد.
بررسی سوابق صفحات اجتماعی این زوج جوان نشان میدهد که این دو، دستکم از سال ۲۰۱۵ میلادی با هم زندگی میکرده و کمتر از دو سال پیش صاحب فرزند شده بودند.
به گفته برخی از شهروندان گوتنبرگ که در رسانههای اجتماعی درباره این حادثه اظهارنظر کردهاند، زندگی این زوج جوان از بیرون بسیار عاشقانه و آرام بهنظر میرسید. یکی از شهروندان این شهر نوشته: «نیکولاس کمتر از دو هفته قبل تصویری درباره حوادث ایران در لینکدین خود منتشر کرده و توضیحاتی درباره آن داده بود.»
تصویر مذکور، عکس دختر دانشآموز ایرانی است با ماسک ضد گاز شیمیایی، و بهنظر میرسد نیکولاس اخبار مرتبط با اعتراضات و مسمومسازی دختران دانشآموز در ایران را دنبال میکرده است، چرا که در شرح تصویر به زبان سوئدی نوشته است: «برای زنان و دختران ایرانی» و شعار «زن، زندگی، آزادی» را نیز چاشنی توضیح کرده است.
این تنها پستی نیست که نیکولاس به اخبار ایران واکنش نشان داده است. صفحه را که مرور کنید، بازنشر مقالههایی که روزنامهنگاران سوئدی درباره اعتراضات سراسری ایران و کشتهشدن «مهسا[ژینا]امینی» در تهران بهدست گشت ارشاد نوشته شده را نیز بازنشر کرده است.
او حتی از هموطنانش خواسته است که این اخبار را بازنشر کنند و در کامنتی برای یکی از مخاطبان صفحهاش نوشته: «لطفا بازنشر کنید. اینکه چه اتفاقی برای همنوعان ما در جهان میافتد مهم نیست؟»
سمیه؛ زنی که گزارش خشونتهای خانگیاش به دادگاه نرسید
دادگاه بدوی در پرونده قتل زن ایرانی که یک سال پیش توسط شوهر سوئدیاش به قتل رسیده بود، رای به حبس ابد برای قاتل داد.
براساس گزارش رسانههای سوئدی، ماجرای قتل این زن ایرانی که سمیه نام داشت اما نزدیکانش او را ساشا خطاب میکردند، به بهمن۱۴۰۰ برمیگردد.
روز ۲۴بهمن۱۴۰۰، زنی به نام سمیه که در یکی از بیمارستانهای شهر استکهلم مشغول بهکار بود، بیآنکه به همکارانش اطلاع بدهد، به محل کار خود مراجعه نکرد. یک روز پس از این اتفاق، شوهرش «اریک»، با پلیس تماس گرفت و مدعی شد که همسرش سمیه ناپدید شده است. او به ماموران گفت که همسرش صبح زود برای رفتن به بیمارستان (محل کارش) از خانه خارج شده، اما دیگر بازنگشته و به تماسهای او پاسخی نمیدهد.
از همان لحظه گزارش به پلیس، تحقیقات برای پیدا کردن ردی از زن گمشده آغاز شد و پیش از هر چیز بهسراغ دوربینهای مداربسته محل سکونت این زوج رفتند.
این آخرین تصویری است که سمیه را زنده و در حال خروج از محل کارش نشان میدهد.
پلیس در جریان تحقیقات برای پیدا کردن ردی از سمیه به همسرش اریک مشکوک شد. از دوربین مداربسته محل زندگی این زوج جوان تصویری بهدست آمد که نشان میداد اریک برای گمراه کردن پلیس، در روز حادثه درحالیکه موبایل سمیه را بههمراه داشته، همراه با کودک خردسالشان از خانه خارج شده و مسیر خانه تا بیمارستان محل کار همسرش را طی کرده است، تا اگر پلیس موبایل سمیه را ردیابی کرد، مشخص شود که او از خانه خارج شده و به محل کارش رفته و پس از آن ناپدید شده است. اما ماموران پلیس با بررسی دوربینهای مداربسته، پی به نقشه اریک بردند و فهمیدند که او در ماجرای گم شدن همسرش نقش دارد.
یک جنایت هولناک
در ادامه تحقیقات، ماموران پلیس متوجه شدند در روزی که سمیه ناپدید شده، او و اریک با هم جدلی سخت و طولانی داشتهاند. اریک بعد از درگیری با سمیه، با استفاده از سیم برق که به دور گلوی همسرش انداخته بود، او را به خفه کرده و سپس جسد را داخل فرش ایرانی که هدیه پدر همسرش به آنها بوده است قرار داده، و از خانه بیرون برده است.
اریک سپس به سمت دریاچهای در منطقه «ناکا» رانندگی کرده و تصویر او در یکی از پمپبنزینهای این منطقه نیز بهدست آمده است.
اریک سپس به دریاچه خلوتی رفته و پیکر در فرش پیچیده شده سمیه را در محلی خلوت، بهداخل دریاچه انداخته و سپس به خانه برگشته و قصد داشته با صحنهسازی، پلیس را گمراه کند.
محل کشف پیکر سمیه توسط پلیس استکهلم
بهگفته پلیس استکهلم، سمیه و اریک که بازیکن سابق هاکی روی یخ بود، پس از ازدواج، ابتدا زندگی عاشقانهای داشتند؛ اما بعد از مدتی دچار اختلاف شدند. اختلافاتی که باعث درگیری میان آنها شد. سمیه از نوشیدن الکل زیاد و رفتار خشونتآمیز همسرش بارها شکایتهایی را در اداره پلیس ثبت کرده بود، اما هربار پیش از برگزاری دادگاهی برای رسیدگی، آنها را پس گرفته بود.
در گزارش پلیس استکهلم آمده است که سمیه یکبار در سال ۲۰۱۷ بهدلیل اینکه اریک تلاش کرده بود او را خفه کند به پلیس شکایت کرد و در برابر این پرسش که آیا در آن لحظه درد احساس کردید گفته بود: «کمی، اما نه خیلی سخت. این چیزها میگذره و آدم رفتهرفته بهشون عادت میکنه... .»
اریک و سمیه در سال ۲۰۱۸ از آپارتمان خود به منطقه مرفهنشین «بروما» در استکهلم نقل مکان کرده بودند. آنها شش ماه پیش از قتل سمیه، صاحب فرزندی شده بودند که در تمام لحظات قتل و انتقال جسد برای انداختن به دریاچه در کنار پدر، و روی صندلی ماشین نشانده شده بود.
هفته گذشته رای بدوی درباره این پرونده توسط دادگاهی در سوئد صادر، و اریک به اتهام قتل همسرش به حبس ابد و همچنین پرداخت ۱۶۰هزار کرون خسارت به فرزند ۶ماههشان و ۶۰هزار کرون به پدر سمیه محکوم کرد.
پلیس بر این باور است که اریک علاوهبر قتل، متهم به نقض فاحش حقوق کودک شش ماهاش شده و با توجه به شیوه به قتل رساندن سمیه (خفگی) و اقدامات پس از آن، کودک متوجه تنش و تقلاهای مادر خود بوده است.
تلاش «ایرانوایر» برای گفتوگو با نزدیکان سمیه ناموفق بود، چرا که ترجیح میدهند تا زمان صدور رای نهایی دراینباره با رسانهها گفتوگو نکنند؛ اما یکی از دوستان سمیه که مایل نیست نام او فاش شود به «ایرانوایر» میگوید: «اگر چه همسر سمیه (ساشا) به حبس ابد محکوم شده، اما این حکم در سوئد معادل ۱۲ سال زندان است. اریک علیرغم اینکه وکیلش میگوید قتل را در یک لحظه جنون آنی و عصبانیت مرتکب شده است، همچنان حضانت فرزندشان را برعهده دارد و اجازه ملاقات کودک با مادر سمیه را نمیدهد.»
«مجتبی»، برادر سمیه نیز پیش از این گفته است: «این جامعه نبود که سمیه را کشت، کسی که هر روز با او بیدار میشد و به خواب میرفت او را کشته و امثال سمیه نباید فراموش شوند.»
اگر این مردان سوئدی نبودند
زنکشی پدیدهای جهانشمول است. رسانههای سوئد تایید کردهاند که سالانه دستکم ۱۶ زن بهدست همسران یا افرادی که مدعی هستند آنها را دوست داشتهاند، جان خود را از دست میدهند؛اما بهنظر میرسد پوشش این اخبار وقتی زنان از جامعه مهاجر هستند، کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
«مژده» که سالهاست در یکی از کشورهای اسکاندیناوی زندگی میکند و سالها قبل موفق شده است از یک رابطه پر خشونت خارج شود، به «ایرانوایر» میگوید: «من بارها خشونت شدید همسر سابقم علیه خودم و فرزندانم را گزارش کردم، اما چندان که باید جدی گرفته نمیشد. پلیس معتقد بود این بخشی از فرهنگ اهالی خاورمیانه است.»
«مهرداد درویشپور»، جامعهشناس و استاد «دانشگاه ملاردالن» در سوئد که سالها در زمینه خشونتهای مبتنیبر جنسیت تحقیق و پژوهش کرده است، با تایید این موضوع به «ایرانوایر» میگوید: «کشف مفهوم استیگما یا برجستهسازی و بزرگنمایی درباره کجرویهای اجتماعی، بهویژه وقتی یک گروه قومی بررسی میشود، همیشه ساده نیست. ما شاهد هستیم که خیلی وقتها قتلها و خشونتهایی که در جامعه سوئد صورت میگیرد، هنگام بررسی به یک امر فردی تقلیل داده میشود و عواملی همچون شرایط روحی فرد، اعتیاد، الکلیسم یا دشواریهای اقتصادی عامل این خشونتها معرفی میشود. در بهترین حالت این ماجراها بهعنوان بخشی از ساختار مردسالاری و نابرابر جنسیتی و نظامهای پدرسالاری تلقی میشود، به این مفهوم که مردان یاد گرفتهاند زنان را در حوزه سکسوالیته و سبک زندگی کنترل کنند و کوچکترین سرپیچی، منجر به اعمال خشونت از جمله مردان تا سرحد قتل میشود. اما شما هرگز نمیبینید کسی بگوید این رفتار نشاندهنده مثلا فرهنگ سوئدیهاست.»
او با اشاره به قتل دو زن ایرانی به دست همسران سوئدیشان میگوید: «این در حالی است که وقتی زنان به قتل رسیده یا افراد مرتکب قتل از جامعه مهاجر باشند، بلافاصله این موضوع به فرهنگ و تبار فرد مهاجر نسبت داده میشود. یعنی نوعی استیگما صورت میگیرد تا جرمی شخصی به گناهی جمعی بدل شود. این نگاه را در موارد دیگر هم میتوان دید. برای نمونه، هنگامی که خانم لودمیلا Ludmila Engquist قهرمان روستبار سوئدی در سوئد مدالهای قهرمانی متعددی بهدست میآورد، بیچونوچرا بهعنوان یک ورزشکار و قهرمان سوئدی شناخته شده بود. اما بهمحض اینکه این ورزشکار دوپینگ کرد، همه این اقدام او را به تبار روسی او نسبت دادند و از او همچون یک "لعنتی روسی" نام بردند. این بدان معنا است که کوچکترین کجروی اجتماعی یک فرد مهاجر از یک جرم شخصی به یک فرهنگ اتنیکی و عمومی نسبت داده میشود و فرهنگ "ما" و آن دیگری" تجدید تولید می شود.
چنین پیشداوریهایی نه تنها نظر جامعه اکثریت را نسبت به مهاجرتبارها منفیتر میکند، بلکه میتواند به درونیسازی همین تصویری از خود در میان مهاجران منجر شده، و به عادیسازی کجروی در آنان منجر شود.»