توضیح پنج موضوع از کتاب "عقل و نقل" (رویدادهای جهلی در فرهنگ اسلامی)
شناخت ما نسبت به رویدادهای فرهنگ اسلامی هیچگاه به روش "تفکر در باره تفکر" صورت نگرفته و نمیتوانسته بگیرد. چونکه "تفکر در باره تفکر" یعنی به روش فکر آزاد و پرسشگری، با امور مواجه شدن و آنها را سنجیدن. به عبارت دیگر "تفکر در باره تفکر" یعنی تفکری که تفکر را نقد یا حتا نفی میکند. تلاش من در نوشتن کتاب عقل و نقل که راجع به موضوعات رویدادهای فرهنگ اسلامی ماست، مبتنی بر این روش بوده. در هر حال، پنج موضوع مرتبط به کتاب عقل و نقل.
موضوع نخست:
تمایز میان فرهنگ یونان و ایران باستان از زمین تا آسمان است. در اولی سنجش امور، به روش و معیار عقل صورت میگیرد و در دومی ارزشهای دین که همان دینیت ایرانی است. فلسفه فکری از آنِ یونانیان است اما قدمای ایرانی مان به کمک این فلسفه و در واقع بی مایه کردن آن، "فلسفه" اسلامی را بنیاد گذاشتند که بعدها بن مایه فرهنگ اسلامی ما شد و همچنان تداوم دارد. "روشنفکر" دینی در زمانه ما از همین آبشخور سیراب میشود.
موضوع دوم:
فقدان علم تاریخ نگاری تحلیلی انتقادی در فرهنگ ایرانیان. در این رابطه باید گفت اصولاً در فرهنگ ما رشتهای از علوم چنانچه در غربی متداول شده نروییده تا بخواهد جان بگیرد. علم آن است که در یک فرهنگ ببالد و نه اینکه فلان شخص، چون کاشف فلان چیز بوده نتیجه گرفته شود پس در فرهنگ ما رشته علم سربرافراشته. متفکر چون زکریا رازی که دین را نقد کرده و کاشف الکل هم بوده، برآمدهای فکری و علمیاش برای فرهنگ اسلامی و روشنفکری خاکستری ما کمترین ارج و قربی نداشته. روشنفکری خاکستری ما فقط آنجا به یاد این متفکر ایرانی میافتد که صرفاً برای پُز دادن به متفکران غربی، باشد. اما از حیث درک تفکرش اصلاً مستعد این کار نیست. اصولاً در فرهنگی که دین کانون آن باشد و بر همه چیز احاطه داشته باشد هیچ رشتهای از علوم نمیتواند ظهور کند. چونکه موضوعات دین و علم کاملاً از هم متمایزند و علم در یک "فرهنگ دینی" یا اسلامی برای عوام موضوعیت ندارد. موضوع دین اصلاً علم نیست که دین از قبل به کل هستی و موضوعاتش، پاسخ داده است. رشتههای علوم که امروزه در کشورهای مختلف متداول است اولین بار به دلیل حضور موضوعات متنوع در جامعه غرب، بالیدند.
موضوع سوم:
مربوط است به چگونگی برآمد "فلسفه" اسلامی در نزد ما ایرانیان. واقعیت این است که ما ایرانیان به دلیل تحقیرشدگی از سوی عرب و برای غلبه بر این تحقیرشدگی کاسه داغتر از آش اسلامی خواهی آنهم از نوع اسلامخواه تر از عرب شدیم. با این ابزار بود که ایرانی بر عرب و اسلام بر ایرانی چیره شد. اسلام تازه بنیاد شده نیازمند به فلسفهای بوده تا آن را در مقابل حریفان دینی دیگرش محافظت کند. معارفان اسلام چون ابوعلی سینا و پیش از وی جریان معتزله با تحریف یا تخریب فلسفه یونانی و ارسطویی به این نیاز اسلام پاسخ دادند و جریان "فلاسفه" اسلامی که بر ضد فلسفه عقلی بوده در فرهنگ ما جا افتاد. "روشنفکران" دینی ما بالحاظ اعتقادی در همین چهارچوب تعریف میشوند.
موضوع چهارم:
مربوط به انقلاب و ضد انقلاب میباشد. در این رابطه باید تعریف تازهای از مفاهیم چون انقلاب و ضد انقلاب ارائه کرد. با دو مثال تعریف تازه در خصوص آنها که متعارف نیستند، بحثم را پی میگیرم. مثال اول باز میگردد به دوره سلطنت سلجوقیان و حمله مغول به ایران. هلاکوخان کُشتار بیشتری میخواست. در سرش بود تا کار افراد فرقه اسماعیله سنگر گرفته در قلعه الموت را یکسره کند. شخصیت با درایت و کاردان سلجوقی خواجه نصرالدین طوسی که در نزد هولاکوخان نفوذ داشته، وی را از این کار بازداشته و در طی مذاکره با این فرقه، کُشتار بیشتر که هولاکوخان در سر میپروراند متوقف شد. جلال آل احمد در کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" این شخصیت با درایت را "ضد انقلابی" نامیده و چریکهای تروریست قلعه الموت که دست به ترور افراد و شخصیتها میزدند را "انقلابی". هدف چریکهای فرقه اسماعیلیه در ترور افرادِ با درایت سلجوقی این بوده تا با متزلزل و واژگون کردن این خاندان از تخت سلطنت، بینش شیعه هفت امامی خود را بر نظام سیاسی تحمیل کنند. و همین رفتار و عمل اسماعیلیه بعنوان انقلابی یکی از پشتوانههای ارزشی انقلابیون دوره رویداد ۲۲ بهمن ۵۷ بوده است. آیا رویداد ۲۲ بهمن ۵۷ که بر علیه "انقلاب اجتماعی" جامعهی دوره نظام پیشین بوده را بایست انقلاب نامید یا ضد انقلاب؟ هنگامی که کتاب عقل و نقل برای انتشار زیر چاپ بود هنوز از انقلاب زن زندگی آزادی خبری نبوده تا بتوانم از آن بعنوان سند زنده، تعریفم را از مفهوم انقلاب نمونه آورم. اما اکنون حضور این انقلاب باعث مسرتم شده از اینکه کتاب عقل و نقل (رویدادهای جهلی در فرهنگ اسلامی) و روش نظریه پردازی در آن از رویدادهای فرهنگ اسلامی ما، با انقلاب زن زندگی آزادی در تعریف و مفهوم اصیلش، همخوانی پیدا کرده است.
موضوع پنجم:
پرداختن به بینش روشنفکران دینی در باره باصطلاح رنسانس ایرانی است. روشنفکرانی که من در این کتاب آنها را "روشنفکران خاکستری" نامیدم. رنسانس یک رویداد اروپایی ست. رنسانس اروپا بازگشت به عقلگرایی نیاکان یونانی بازسازی و احیاء آن در دل فرهنگ غالب مسیحیت بوده است. پرسش از مدعیان "رنسانس ایرانی" اینست که چه چیز را میخواهند در دل فرهنگ اسلامی تجدید حیات ببخشند؟ خواص دینی و غیر دینی ما، تا کنون مدعی چندین رویداد رنسانسی در فرهنگ اسلامی ما شدهاند که آخرینش از زبان آن درس خوانده اقتصاد که اینروزها غیر دین داران هم در تکثیر سخنانش دمی غافل نیستند، میباشد. وی مدعی "رنسانس ایرانی" شده و آن را پیشرفته تر از رنسانس اروپا هم القاء میکند و البته با این حساب خودافشاگری کرده و معلوم کرده که اصلاً مفهوم رویداد رنسانس اروپا را متوجه نشده. همانطور که یاد آور شدم "رنسانس اروپا" پیش از هر چیز بازگشت به عقلگرایی نیاکان یونانیشان و تجدید حیات آن بوده. عقلی که، در فرهنگمان اصلاً وجود نداشته. "مضمون انقلاب "زن زندگی آزادی" در ایران هیچ پشتوانه فکری عقلی یا معیارهای عقل بر امور خویش در دو فرهنگ زردتشتی و اسلامی ندارد تا آن را در دل فرهنگ اسلامی تجدید حیات کند. یعنی دارایی یا پشتوانه فکری این انقلاب، نه از ارزشهای گذشته فرهنگ ما که عموماً دینیاند بلکه در درون و مفهوم منحصر بفرد خودش نهفته است. مفهومی در دل تاریکیهای فرهنگ اسلامی. و این میتواند بنیادگذاری فرهنگ نوین بعنوان پادزهر دینیت ایرانی و دینیت اسلامی ما باشد.
نیکروز اعظمی