حسینجابری انصاری (سفیر سابق ایران در لیبی)
کسی به نام قذافی که به اسم انقلاب، آزادی، رهایی و مبارزه با استبداد و استعمار کودتا میکند اما سیاهترین تباهی را در حق هموطنان خود در لیبی اعمال میکند قطعا جزیی از نتیجه اعمال دنیوی خود را در صحنه مرگش میبیند.
اگر بهداشت و آموزش و پرورش در لیبی مجانی بود که بود اما مردم این کشور سرخورده و له شده و از بین رفته بودند. انسانهای مضمحلشدهای که جرات سخن گفتن و حرف زدن و زندگی مستقل را نداشتند. انسانهایی بودند که در تئوری و شعارهای براق که قذافی مطرح میکرد گم شده بودند اما میان واقعیت و آن شعارها فاصله کهکشانی وجود داشت. لذا در لحظه حادثه نه منطقه به پای او ماند نه جنبشهای مقاومت و نه غرب و مهمتر از همه نه جامعه لیبی.
قذافی میگفت مخالفان من قرص روانگردان مصرف کردهاند.
قذافی قربانی این نگاه شد که فکر میکرد لیبی مزرعه شخصی او است و اگر با قدرتهای خارجی متحد شود حکومت او و فرزندانش برای 40 سال آینده تضمین خواهند شد. اما این رویایی بود که تعبیر نشد و در لحظه حادثه در 2011 هم خارجیها با قذافی تسویهحساب کردند و هم مردم لیبی از دست او و کارهایش به ستوه آمدهاند.
قذافی در آخرین سخنرانیها میگوید مردم لیبی قرصهای روانگردان خوردهاند. او در لحظه بحران هم هنوز نفهمیده بود که چه اتفاقی افتاده است. او 42 سال بر یک ملت حکومت میکند، مردم کشورش را در این سالها در بند استبداد و انواع غل و زنجیرها محدود میکند و حتی لحظهای که این دیگ جوشان در حال انفجار است باز هم نمیفهمد و تصور میکند با یک تحول عادی روبهرو است و آنها که در اعتراض به سیاستهای او به خیابان آمدهاند قرص روانگردان خوردهاند.
نه آقای قذافی، همان خارجیها که در سالهای پایانی علف مقابل شما گرفتند در لحظه حادثه از بالا شما را بمباران کردند و روی زمین هم مردم لیبی با تو نبودند.
بیتردید قذافی مخالفان خارجی جدی داشت و قدرتهای بینالمللی او را نمیخواستند چون نوکر آنها نبود بلکه او را فریب دادند اما عملکرد طولانی استبدادی او مردم و نخبگان و نزدیکترین دوستانش را از او جدا کرد. در لحظه حادثه او بود و فرزندش که در سوراخی پنهان شدند و مردم خشمگینی که در چند دهه شاهد حکمرانی او به شمول ربودن و کشتن مخالفانش بودند. فراموش نکنیم که: سنت الهی این است که حکومتها نتیجه ظلمهای خود را میبینند