Wednesday, May 31, 2023

صفحه نخست » روایت یک آدم‌ربایی امنیتی دیگر

kidnapping.jpgایران وایر - «حمیده زراعی»، از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری که بهمن ۱۴۰۱ آزاد شده بود، از ساعت ۱۰ شب روز یک‌شنبه هفتم خرداد ۱۴۰۲ به طرز مشکوکی ناپدید شده است.

برخی خبرگزاری‌ها از بازداشت او در روز دوشنبه هشتم خرداد توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی او خبر داده‌اند، اما منابع نزدیک به خانم زراعی این موضوع را تکذیب می‌کنند و می‌‌گویند هم سرایدار ساختمان گفته که کسی به منزل او مراجعه نکرده است و هم این که هیچ نشانه‌ای از درگیری، دستگیری و حضور نیروهای امنیتی در واحد مسکونی ایشان دیده نمی‌شود.

حمیده زراعی که دوستان و نزدیکانش او را «شیمین» صدا می‌زنند، کیست و چه بر سر او آمده است؟

«ایران‌وایر» با یک منبع نزدیک به حمیده زارعی گفت‌وگو کرده است. هویت این منبع نزد «ایران‌وایر» محفوظ است و برای حفظ امنیت او، از نام مستعار «رها» برای این منبع استفاده می‌کنیم.

حمیده زراعی که دوستان و نزدیکانش او را با نام «شیمین» می‌شناسند، زن ۳۸ ساله ساکن تهران و دانشجو ترم سوم رشته مدیریت مالی در دانشگاه علوم تحقیقات است که بعد از ثبت‌نام، از مهرماه به دانشگاه نرفت و هم‌پا با دیگر دانشجویان، کلاس‌های درس را تحریم کرد.

او روز ۱۲آبان ۱۴۰۱، در مراسم چهلم «حدیث نجفی»، حوالی پل حصارک کرج با ضرب‌وشتم نیروهای سرکوب‌گر لباس شخصی و تهدید با اسلحه ربوده شد، بیش از سه ماه را در زندان «کچویی» کرج گذراند و در ۱۸بهمن ۱۴۰۱ آزاد شد.

زراعی بار دیگر از حوالی ساعت ۱۰ شب یک‌شنبه هفت خرداد به‌طرز مشکوکی ناپدید شده است.

👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر

رها می‌گوید: «شنبه دوباره با شیمین تماس گرفتند تا برای ترخیص خودرو شخصی‌ او که از ۱۲ آبان سال گذشته و هنگام دستگیری در مراسم چهلم حدیث نجفی توقیف شده بود، به اطلاعات سپاه کرج برود. قرار بر این بود که یک‌شنبه هفت خرداد به این مکان مراجعه کند. او ۱۳ اردیبهشت احضاریه‌ای به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به‌ نفع گروه‌ها و سازمان‌های مخالف نظام از شعبه ۲۲ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب کرج دریافت کرد که از رفتن خودداری کرده بود. با پایان مهلت مراجعه، با شیمین تماس گرفته بودند تا به بهانه صحبت درباره ترخیص ماشین، او را احضار کنند. به همین دلیل، قبل از رفتن احتمال می‌داد این تماس دوباره طرحی برای دستگیری او باشد.»

به گفته رها، روز یک‌شنبه هفت خرداد، بعد از مراجعه شیمین به اطلاعات سپاه، یک درگیری لفظی بین او و ماموران حاضر در محل شکل گرفت و از تحویل خودرو به شیمین خودداری کردند.

حوالی ساعت ۱۰ شب همان روز او با خانواده‌اش تماس می‌گیرد و اطلاع می‌دهد که خودرو را پس نداده‌اند. به گفته رها، این آخرین تماسی بوده است که از شیمین داشته‌اند: «از صبح روز بعد، یعنی دوشنبه‌ هشت خرداد تمام تماس‌های خانواده با تلفن همراه شیمین با پاسخ خاموش است روبه‌رو شد. نگرانی‌ از آن‌جایی شدت گرفت که او عصر همان‌ روز نیز در قرار ملاقاتی که با یکی از دوستانش داشت، حاضر نشد و از عصر روز دوشنبه دیگر تماس‌های خانواده با او به‌‌ صورت یک‌ طرفه و عجیبی قطع می‌شدند.»

هیچ نشانی از دستگیری در خانه وجود ندارد

منبع مطلعی که با «ایران‌وایر» گفت‌وگو کرده است، می‌گوید: «بعد از نگرانی‌ها از خاموش بودن تلفن همراه و قطع ارتباط کامل با شیمین، خانواده با سرایدار ساختمان محل زندگی او تماس گرفتند تا اطلاعاتی را درباره‌اش دریافت کنند. به گفته سرایدار، هیچ فردی در این‌ بازه زمانی به خانه او رفت‌وآمد نکرده‌ است. از آن‌جایی که خانواده شیمین در رشت زندگی می‌کنند و فقط خواهر او کلید منزلش را دارد، امروز توانسته است از رشت به کرج برسد و به منزل او برود. خانه تمیز و مرتب بوده و همه‌چیز سر جای خودش و هیچ نشانه‌ای از به هم‌ ریختگی و وارسی در وسایل و هجوم احتمالی دیده نمی‌شده است. خواهرش گفته تنها یک‌ جفت از کفش‌هایش، یک دست لباس، یک کیف کوچک و دسته‌ کلیدش در خانه نبوده‌اند که این نشان می‌دهد شیمین شخصا از خانه خارج شده و بیرون از خانه توسط نیروهای امنیتی ربوده شده است.»

دوربین‌های مداربسته ساختمان نیز نشان می‌دهند که او ساعت ۹ صبح روز یک‌شنبه از ساختمان خارج شده و دیگر بازنگشته است.

انتشار یک ویدیو بعد از ربوده شدن

بعد از نزدیک به دو روز بی‌خبری کامل و ربوده شدن حمیده زراعی، سه‌شنبه ۹خرداد ویدیویی ضبط شده در تاریخ ۱۹اردبیهشت ۱۴۰۲ به «ایران‌وایر» رسیده است که خانم زراعی در آن از احضار تلفنی توسط اطلاعات سپاه بعد از پایان یافتن مهلت احضار کتبی خود خبر می‌دهد. حمیده زراعی در این ویدیو می‌گوید: «اگر این ویدیو را می‌بینید، یعنی من دستگیر شده‌ام.»

زراعی روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱ نیز حوالی ساعت چهار عصر، بعد از این که نیروهای سرکوب اتوبان و مسیر منتهی به آرامستان «بهشت‌ سکینه» حصارک کرج که محل دفن «حدیث نجفی»، از کشته‌ شدگان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» بود را مسدود کردند، توسط یک ماشین شخصی ربوده شد. به گفته این منبع آگاه، در آن روز سه مامور لباس شخصی از خودرویی شخصی پیاده شدند، اسلحه‌ای را بر روی شقیقه‌های شیمین و پسرک ۱۷ ساله افغان که او هم در اعتراضات حضور داشت و در مسیر به‌صورت اتفاقی با شیمین همراه شده بود، گذاشتند و آن‌ها را وادار کردند که روی زمین دراز بکشند: «بعد از بستن دست‌ها و چشم‌های‌شان و فحاشی رکیک و ضرب‌وشتم، آن‌ها را به مدت ۲۰ دقیقه در ماشین نگه‌ داشتند و بعد تحویل دو نیروی سپاهی دادند.»این فرد آگاه در ادامه افشاگری‌های تنی چند از زندانیان سیاسی درباره برهنه کردن زنان در زندان‌ها و دست‌ درازی به اندام خصوصی زنان زندانی گفت: «متاسفانه به‌ نوعی این اتفاق برای شیمین هم در زمان دستگیری رخ داده است. بعد از این که او را تحویل نیروهای سپاه دادند، با چشم بسته به مکانی که مشخص نبود کجا است اما معلوم بود یک زندان و یک مکان عمومی نیست، برده و با ضربات فراوان به ناحیه سر و بدن و فحاشی جنسی، به اندام‌های خصوصی او در حین بازجویی دست‌ درازی کرده‌ بودند.»

در گودال آب خودم را می‌دیدم

تجربه سخت حضور از ۱۲آبان تا ۱۸بهمن ۱۴۰۱ در زندان کچویی کرج برای حمیده زراعی به‌ قدری آزاردهنده بود که او در دی‌ ماه دست به اعتصاب غذای خشک زد.

رها در‌باره این سختی‌ها می‌گوید: «شیمین بعد از آزادی، از وضعیت اسفبار زندان کچویی صحبت می‌کرد و از شرایط جسمی و روحی سختی که همگی داشتند؛ از این که در ابتدای ورود به زندان کچویی، تعداد زیادی از دستگیرشدگان را در بندی به‌ نام مهدکودک که مادران باردار و مادران همراه با کودکان زیر پنج سال نگه‌ می‌داشتند، زندانی کرده بودند. این بند از هیچ امکاناتی برخوردار نبوده است و گاهی در یک اتاق سه چهار متری، حدود ۱۶ نفر به‌ سختی باید می‌خوابیده یا مثلا به‌ آن‌ها ساعت را اعلام نمی‌کرده و آن‌ها گاهی بعد از مدت زمانی طولانی، روزهای هفته را نیز گم می‌کرده‌اند.»

رها توضیح می‌دهد: «پررنگ‌ترین خاطره من از جملات شیمین درباره زندان این بود که حتی آینه هم در اختیار زنان در این بندها قرار نمی‌دادند. یک‌ بار شیمین گفت بعد از گذشت مدت زمان زیادی، دلم برای صورتم تنگ شده بود. یک روز در حیاط خلوتی که گاهی اجازه استفاده از آن را در تایم‌های محدودی به ما می‌دادند، یک گودال کوچکی از آب بود. دوان‌دوان به سمت آن گودال کوچک رفتم و بعد از مدت‌ها صورتم را در آن گودال آب دیدم.»



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy