Monday, Jun 5, 2023

صفحه نخست » بنی صدر و کتاب، مهران مصطفوی

Mehran_Mostafavi_2.jpgدر این مقاله قصد ندارم در باره اندیشه، خواست ها، تلاش‌ها و امیدهای ابوالحسن بنی صدر بنویسم، تاریخ گواهی می‌دهد که او تا آخرین لحظه حیات خویش، بر آرمانهایش استوار ایستاد و از هیچ تلاشی برای تحقق آن‌ها دریغ نکرد. این نوشته بمناسبت سالگرد کودتای خرداد ۶۰، بیشتر نگاهیست اجمالی، به موضوعی که کمتر بدان پرداخته شده است و آن یکی از ویژه‌گی‌های پسندیده ابوالحسن بنی صدر یعنی مطالعه مستمر و دائمی اوست. امری که بدون شک او را در تاریخ رهبران سیاسی ایران منحصر بفرد می‌کند. بنی صدر در باره جامعه و تاریخ ایران از دوران اساطیری تا زمان معاصر بسیار مطالعه کرده بود و اظهارات و بازگویی وی از تاریخ و وقایع آن همیشه با دقت و جزئیات کامل همراه بود. رابطه او با کتاب، از زمان دانشجویی تا واپسین سفرش، هرگز قطع نشد. بعنوان نمونه، خاطرات زندان او در سال ۱۳۴۱ بسیار جالب و خواندنی است. از طریق این خاطرات در می‌یابیم که او هر روز در زندان، کتاب می‌خوانده و جالب اینکه خلاصه کتاب را نیز برای همسرش عذرا حسینی می‌نوشته است! از کتابهای تاریخی مانند کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» از نهرو تا رمانهای عشقی مانند «خانه عروسک» نوشته هنریک ایبسن و داستانهای اجتماعی از جمله «مادر یک خائن» و «واسکا سرخه»، دو اثر ماکسیم گورکی یا «زنی که یک محله را نابود کرد» از ماریا دوژسوس یا کتاب «حاجی آقا» اثر صادق هدایت و بسیاری کتابهای دیگر که آن‌ها را نه تنها خلاصه می‌کرد بلکه نظرش را هم در باره آن‌ها نوشته و برای همسرش بصورت یادداشت می‌فرستاده است. «یادداشتهای زندان» او یکسال قبل از فوتش، توسط فیروزه دختر بزرگ ایشان با توضیحات منتشر شد که خواندن آنرا به همه هموطنان گرامی توصیه می‌کنم زیرا از طریق مطالعه این نوشته‌ها است که متوجه می‌شویم، او چگونه از همان عنفوان جوانی، اندیشه «موازنه عدمی» یا «عدم اصالت دادن به زور» را در ذهن خویش می‌پرورانده است و پس از آن نیز تا پایان حیات پرثمر خویش، به تبیین و تکمیل و نشر این اندیشه پرداخت و در این راه آثار بسیار با ارزش و بی‌نظیری از خود باقی گذاشت.

۴ ماه قبل از انقلاب، زمانی که ۱۶ سال بیشتر نداشتم، از ایران به فرانسه رفتم. وقتی برای اولین بار به اتاق ابوالحسن بنی صدر وارد شدم، برایم بسیار جالب بود؛ اطاق پر از کتاب بود. تمام دیوارها پوشیده از طبقات کتابخانه و همه قفسه‌ها مملو از کتاب بود و انواع کتابهای فرانسوی و فارسی را می‌شد در آن یافت. او در طول عمر خود فراوان کتاب خواند و تا قبل از شدت گرفتن بیماری، این عادت روزانه را داشت که حتما کتابی را مطالعه کند و بیشتر اوقات به کتابها حاشیه می‌زد و یا از آن‌ها نت برداری می‌کرد و نت‌ها را نگاه می‌داشت و در بیشتر مطالعات و تحقیقات خود برای تکمیل و مستند کردن کتابهایش، به آن‌ها مراجعه میکرد. زمانی که به ایران رفت کتابها و یادداشتهایش برای او فرستاده شدند اما با کودتای خرداد ۶۰ همه آن‌ها بدست رژیم افتاد. یادداشتهایی که اگر پیدا شوند برای تاریخ با ارزش خواهند بود.
ممکن است بسیاری از هموطنان اطلاع نداشته باشند اما او حتی زمانی که رئیس جمهور بود و یا حتی زمانی که در جبهه‌های جنگ می‌جنگید هم دست از مطالعه نکشیده بود. در آنزمان که حزب توده و نیروهای چپ نزدیک به شوروی سابق، هیاهو می‌کردند و سیستم شوروی را بعنوان سیستم نمونه عدالتخواهی مطرح می‌نمودند، بنی صدر کتاب «نومانکلاتورا» La Nomenklatura اثر میخاییل وسلنسکی را مطالعه می‌کرد. در آن زمان، این کتاب به تازگی، یعنی اول ژانویه سال ۱۳۸۰ در فرانسه منتشر شده بود. آن روزها، اتحاد جماهیر شوروی غولی بود و برژنف رهبرش، بر امپراطوری بزرگی حکومت می‌کرد و کسی از امتیازات رهبران شوروی که مدعی سیستم سوسیالیستی بودند خبری نداشت. موضوع کتاب نومانکلاتورا، در باره امتیازات فراوانی بود که این رهبران برای خود قائل شده بودند. این کلمه؛ «نومانکلاتورا» که تا آنزمان به جز برای چند متخصص، ناشناخته بود، بعدها به اندازه اصطلاح «گولاگ» مشهور شد. نومانکلاتورا طبقه‌ای از افراد ممتاز جدید را مشخص می‌کند، اشراف سرخی که بواسطه اعطای امتیازات خودفرموده به خویش، قدرتی بی‌سابقه در تاریخ داشتند. آن‌ها به خود امتیازات عظیم و غیرقابل انکار اعطا کردند (کلبه‌ها و اقامتگاه‌های مجلل، لیموزین، رانندگان، رستوران ها، مغازه ها، کلینیک ها، مراکز استراحت ویژه و تقریبا رایگان و...). میخاییل وسلنسکی در کتاب خود نحوه شکل گیری طبقه ممتاز سرخ و زندگی روزمره این دیوانسالاری جدید را در انقلاب کمونیستی شرح داده بود و بنی صدر زمانی که رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود، این کتاب را می‌خواند و جالب اینکه برای مردم هم آنرا خلاصه می‌کرد و این خلاصه‌ها هر روز در روزنامه‌اش در بخش «روزها بر رئیس جمهور چگونه می‌گذرد» منتشر می‌شد. حزب توده از این موضوع بسیار ناراحت بود و با انگ «لیبرال» و «طرفدار سرمایه داری» به بنی صدر حمله می‌کرد. اما جالب‌تر اینکه در ملاقاتی که سفیر شوروی با بنی صدر داشت یکی از سه شرطی که سفیر شوروی برای حمایت از بنی صدر داشت این بود که در باره نومانکلاتورا سخنی نگوید و مدعی نشود که اتحاد جماهیر شوروی نظامی بسته و در حال انحطاط است! او در همان سال ۶۰ نیز کتابی در باره زن و زناشویی نوشته بود که به گفته گرمارودی [که بعدا معلوم شد در دفتر آقای بنی صدر برای خمینی جاسوسی می کرده است] آنرا دزدیدند و مجبور شد همه را دوباره در تبعید دوم بنویسد.
بعد از ۲۵ خرداد ۶۰ که کودتاچیان قصد جانش را داشتند به محض اینکه به مخفیگاه رفت مشغول نوشتن کتابی شد که بعدها «خیانت به امید» نام گرفت. او در آن روزهای سخت و پر تنش که جانش نیز در خطر بود در باره اینکه چرا و چگونه انقلاب ۵۷ از مسیر اصلی خود یعنی جاده آزادی و استقلال، خارج و به بن بست استبداد سیاه مذهبی کشیده شد، و نقدهایی که بخود داشت مطلب می‌نوشت. گفتنی آنکه این کتاب را نیز در آغاز بعنوان نامه‌ای به همسرش شروع کرده بود. در واقع به عنوان نوعی وصیتنامه، زیرا احتمال اینکه کشته شود را بالا می‌دانست. به یاد دارم وقتی با رجوی به فرانسه آمد، اولین چیزی که از آن‌ها خواست این بود که نوشته‌هایش در مخفیگاه را از ایران بیرون آورند. آن نوشته‌ها در مخفیگاه مجاهدین خلق باقی مانده بود و او می‌خواست نوشته‌اش را ادامه دهد اما دو ماهی گذشت و خبری نشد. بمن گفت از همین مسئله که توانایی خارج کردن یک دفتر را ندارند معلوم است که در باره نیروی خود بسیار اغراق می‌کنند. تا جایی که مجددا مشغول نوشتن شد و کتاب خیانت به امید را دوباره نوشت و تکمیل کرد البته کپی نوشته‌هایش از ایران چند ماه بعد رسید.
نوشتن‌ها همچنان ادامه پیدا کرد و اکنون بیش از ۷۰ کتاب ارزشمند که نتیجه مطالعه و تحقیق و تفحص‌های خستگی ناپذیر او در زمینه‌های مختلف است از او به جا مانده است. در آخرین هفته‌ها نگران آخرین کتابش بود که به آقای جهانگیر گلیان که سال‌ها مسئولیت انتشار کتابها را بعهده داشت سفارش کرد که تکمیل شود. او بسیار اهل کتاب و مطالعه بود و اشتیاق شدیدی برای آموختن داشت و به کسب دانش و اطلاعات نسبت به همه موضوعهای جدید نیز علاقه نشان می‌داد. بعنوان مثال، زمانی که در دهه شصت دانشجو بودم و شبها به هنگام کار برای تامین معاش به ترجمه کتابی در باره فلسفه فیزیک کوانتیک Cantique des quantiques مشغول بودم، ایشان کتاب را از من گرفت تا بخواند و لطف کرد و ترجمه‌ام را هم تصحیح کرد. ترجمه این کتاب بعدها در ایران منتشر شد. برخلاف علم و اطلاع جامع و دقیقی که از اقتصاد و تاریخ و جامعه‌شناسی داشت، اطلاعی از فیزیک کوانتیک نداشت و بسیار سئوال می‌پرسید. با هم بحث می‌کردیم و این شد که چند کتاب که فیزیکدانها در باره مباحث زمان و اصل‌عدم قطعیت نوشته بودند را برای او خریدم که بخواند و او همه آن‌ها را خواند.
به همه در همراهی و همکاری در نوشتن کتاب، پاسخ مثبت می‌داد. چه محققان و دوستانی که به او مراجعه می‌کردند و ساعت‌ها از او سئوال می‌پرسیدند تا کتاب خود را مستند کنند و یا کسانی که نوشته‌های خود را می‌فرستادند تا آقای بنی صدر نظرش را در باره آن‌ها بنویسد، مانند آقای محمد جعفری [کتاب انقلاب] و چه یاران و همکارانی مانند آقای جمال صفری [کتاب نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد]، خانم وفا [کتاب در باره وضعیت سنجی]، آقای حسن رضایی [کتاب بیان آزادی ، حق حیات و مجازات اعدام] و یا آقای نیما حق‌پور [کتاب قصاص] که با آن‌ها در نوشتن کتاب همراه و شریک می‌شد. فیروزه بنی صدر با او در کامل کردن دو کتاب، نامه‌ها [که مجموعه نامه های او بود که در مقام ریاست جمهوری به خمینی نوشته بود و آنزمان منتشر نشده بودند] و کتاب یادداشتهای زندان خطاب به همسرش، عذرا حسینی در سال ۱۳۴۱ همراهی کرد. زمانی که در باره روابط ایران و آمریکا و افتضاح اکتبر سورپرایز و ایران گیت کتاب می‌نوشت، به ایشان پیشنهاد دادم روزشماری از اتفاقات، در آخر کتاب بیاید که خواننده را کمک کند که با موافقت ایشان روزشمار حوادث به کتاب اضافه شد.
در سالهای آخر، به خواندن دوباره اشعار شاعران ایرانی علاقه پیدا کرده بود. از حافظ و مولانا و خیام و سعدی شعر می‌خواند اما اینبار آن‌ها را برای حفظ کردن تکرار می‌کرد. می‌گفت مغز باید ورزش کند. من در شگفتی بودم که چگونه در سن بالای ۸۰ سال غزل‌های بسیاری را بخوبی از بر کرده بود و برای ما می‌خواند.
او به مال دنیا نظری نداشت اما کتابهایش برایش مهم بودند. بخوبی جای هر کتاب را در کتابخانه ‌هایش که در سه اطاق بودند می‌دانست و اگر کسی کتابی از او می‌خواست دریغ نمی‌کرد اما حواسش بود که کتاب بجای خود باز گردد! نظم کتابخانه‌اش برایش از اهمیتی خاص برخوردار بود.
زمانی که کتابی را می‌خواند در آن غور می‌کرد، به هنگام حاشیه زدن به کتاب، آنچه را که باور داشت بر قلم می‌آورد و کتاب را مستقل از نویسنده‌اش در نظر می‌گرفت. خوب به یاد دارم که فردی کتابی که نوشته بود را به او داده بود که بخواند. بنی صدر هم در حین مطالعه حاشیه زده و نظرش را بسیار رک نوشته بود. با خواندن حاشیه‌ها به ایشان گفتم این کلام که در حاشیه نوشته‌اید به نویسنده سنگین خواهد آمد. پرسید راست نوشته‌ام یا نه؟ و او راست نوشته بوده بود.
در خرداد ۶۰، خمینی و یارانش به همه خواسته‌های انقلاب ۵۷ پشت پا زدند و جنایتکارانه راه را بروی ساختن ایرانی آزاد و مستقل در رشد که بنی صدر با همه وجودش برای تحقق آن تلاش میکرد بستند. آنروزهای تلخ، صفحات سیاهی را در تاریخ ایران رقم زدند و ایران، امکان خدمت، مدیریت و نیروی عشق و سازندگی مردی اهل دانش و مطالعه و بیان و بحث و تبادل نظر را از دست داد، مردی که تمام هم و غم و تلاش او استقلال و آزادی و سرافرازی ایران و رسیدن به جامعه‌ای پویا در رشد و سازندگی بر اساس حقوق و دموکراسی بود. ۴۲ سال از کودتای خونین خرداد ۶۰ می‌گذرد و می‌توان سقوط بزرگ نظام سیاه حاکم را از این دید نگریست که اکنون فردی با کمترین بهره از آگاهی و سواد علمی و اصولا بیگانه با علم و دانش و تحقیق بر آن جایگاه تکیه زده است. اما ایران، میهن فرهنگ است و به یمن فرهنگ سازان باقی مانده است و این دوره سیاه بی‌فرهنگی نیز بگذرد.

مهران مصطفوی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy