ویژه خبرنامه گویا
به یُمن افزایش بی سابقهی شبکههای رادیویی و تلویزیونی ماهوارهای و اینترنتی و نیز کانالها و صفحات افراد در شبکههای اجتماعی و ویدیوهای یوتیوبی روزانه صدها تحلیل سیاسی و اجتماعی در همهی حوزههای سیاست داخلی و خارجی و نیز حیطههای زندگی ایرانیان به زبان فارسی عرضه میشود. این تحلیلها همه با ذکر رخدادها و اخبار روز شروع میشوند اما تلاش میکنند تبیینی (توصیفی، تشخیصی، همراه با یا بدون پیش بینی و توصیه) نیز از شرایط و فرایندها عرضه کنند. آیا با وجود این همه تحلیل و تحلیلگر میتوان انتظار داشت که میلیونها مخاطب این شبکهها و کانالها و صفحات ما با شهروندانی آگاه تر و دارای قدرت تصمیم گیری بهتر و حساس تر به مسائل روز در ایران داشته باشیم؟ پاسخ تا حدی منفی است. این تحلیلها اذهان را تحریک میکنند و بعضا اطلاعات میدهند یا با تشخیص یک مسئله همراه هستند اما معلوم نیست چشمها را به درستی باز کنند و شهروندانی آگاه بسازند. به چند دلیل.
فعال سیاسی و روزنامه نگار بودن کافی نیست
اکثر کسانی که در این برنامهها سخن میگویند روزنامه نگار و فعال سیاسیاند و معلوم نیست در حیطهای که در مورد آن سخن میگویند خبره و کارشناس باشند. به عنوان مثال کسی که در مورد سیاست داخلی در ایران سخن میگوید باید با مبانی حکمرانی و دولت در ایران در ۱۵۰ سال اخیر به خوبی آشنا باشد و حداقل یک دورهی ۳۰ تا ۴۰ ساله را با جزئیات دنبال یا به دقت مطالعه کرده باشد. اگر چنین نباشد وی نمیتواند پس زمینه و عوامل و نهادهای درگیر در هر موضوع را به خوبی توضیح دهد و مردم را با فرایندها و چرخدندهها و پیچ و مهرههای سیاست آشنا سازد. چند سال روزنامه نگاری یا فعالیت سیاسی کافی نیست. یا کسی که در مورد قوهی قضاییه یا فرایندهای قضایی اظهار نظر میکند باید حداقل سه تا چهار دهه رفتار این قوه را تحت نظر داشته باشد. برخی از کسانی در این حیطهها نظر میدهند که حتی یک یاداشت یا مقاله در این موارد منتشر نکردهاند. رسانهها نیز اصولا به این که مهمانشان در حیطهای انتشارات داشته یا نداشته بی توجه هستند.
چارچوب تحلیلی
بسیاری از کسانی که در مورد مسائل سیاسی ایران اظهار نظر میکنند این کار را در چارچوبهای نظریهی توٓطئه، گمانه زنیهای بدون اتکا بر روندها و حتی متضاد با رخدادهای موجود، خلط توالی و علت یابی، تعمیمهای بی اساس، و تقلیلگرایی انجام میدهند. انواع مغالطات منطقی نیز در تحلیلها به چشم میخورد. برخی نیز به سرعت به مرحلهی پیش بینی و توصیه میرسند که اساسا خارج از محدودهی کار تحلیلگر است. این نوع تحلیل بالاخص هنگامی رونق بیشتری میباید که ابهامات یک رویداد بسیار زیاد است (مثل اسید پاشی در اصفهان یا حملات شیمیایی به مدارس در سال ۱۴۰۱) یا افراد از یک رویداد میخواهند بستری برای فعالیت سیاسی ایجاد کنند.
گمانه زنی. به عنوان نمونه وقتی از حاتم قادری (در مصاحبه با بی بی سی فارسی) در مورد حملات شیمیایی در مدارس نظر میخواهند او این امر را در یکی از حالات به مخالفان خامنهای در حکومت برای بی اعتبار سازی وی نسبت میدهد. این گمانه زنی با توجه بر اشراف خامنهای بر سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در ایران بسیار بعید است. نتیجهی نادرست این تحلیل عجیب و غریب مبرا کردن خامنهای از این اعمال هولناک است. گمانه زنی دیگر ربط دادن انتقال دفتر ایران اینترنشنال به نیویورک به عادی سازی روابط رژیم نکبت و عربستان سعودی است (عبدالستار دو شوکی، گویا نیوز). این گمانه زنی برای سر راست شدن، شواهد روشن عملیات تروریسم محتمل علیه کارکنان این رسانه را در لندن نادیده میگیرد در حالی که از ماهها پیش دفتر این رسانه توسط پلیس لندن محافظت میشد.
نظریهی توطئه. علی رغم بدنامی این نظریه افراد بیشماری مدام از آن مثل نقل و نبات استفاده میکنند. مقامات جمهوری اسلامی و مشاطه گران آن در سراسر دنیا هنوز اسید پاشی، قتلهای زنجیرهای و کشتار معترضان در خیابان را به اسرائیل نسبت میدهند بدون حتی یک شاهد و دلیل. از نظر آنان هر اسرائیلی جاسوس است و هر کودکی که در اسرائیل زندگی میکند صهیونیست و لذا مهدورالدم. نظریه توطئه در میان مخالفان جمهوری اسلامی رواج بسیاری دارد از منتسب کردن انقلاب ۵۷ به توطئهی غرب علیه محمد رضا پهلوی (برای مبرا کردن میلیونها ایرانی خام خیال که دنبال سر روحانیت و خمینی به راه افتادند) تا اتکای شاهزاده رضا پهلوی بر اسرائیل برای رسیدن به قدرت تا علی خامنهای را مامور روسیه معرفی کردن بدون هر گونه شاهد و مدرک. برای جنایتکار و پلشت بودن علی خامنهای نیازی به ربط دادن وی به روسیه نیست: کافی است به قبرستانهای ایران سری بزنید.
تقلیلگرایی. تحلیل خبرنگاران بی بی سی در باب مسمومیت و نسبت دادن آن به تنش عصبی (از جمله فرانک عمیدی و شایان صدریزاده) نمونهی خوبی از تعمیم یک یا چند مورد به هزاران مورد دیگر یا تقلیل یک پدیده به جزئی بسیار کوچک از آن است. این تحلیل بر نظر پزشکی متکی است که هیچ اطلاعی از آنچه در ایران میگذرد نمیداند و کار میدانی در مورد آن انجام نشده است. در این موارد اساسا به گزارش منابع رسمی نمیتوان اعتماد کرد. نه پزشک اظهار نظر کننده و نه گزارشگران میگویند که بیماران برای مخفی نگاه داشتن اطلاعات فقط به بیمارستانهای دولتی اعزام شدند، آزمایشگاههای استفاده شده همه دولتی هستند، نتایج تستها به خانوادهها داده نشده است و افراد مسموم و خانوادهها به سکوت تهدید شدهاند. گزارشگری که اینها را نگوید خود را بی اعتبار ساخته است.
از توالی حوادث به علت یابی. در تحلیل رویدادهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» مطالب بیشماری عرضه شده است که صرف توالی حوادث را به علت یابی تبدیل کرده است. مثلا افول اعتراضات خیابانی را به جریان وکالت دهی مربوط میکردند یا شکل گیری گروه هشت نفره را عامل افت اعتراضات خیابانی معرفی میکردند در حالی که حتی اگر چنین توالیای را بتوان برقرار کرد هیچ رابطهی علی میان آنها برقرار نمیشود. البته در مواردی توالی حوادث میتواند با علت بودن یکی برای دیگری برقرار شود اما صرف توالی به معنای علت بودن نیست. خامنهای اعدامها را شروع کرد و اعتراضات خیابانی کاهش یافت. همچنین جمعیت کافی برای تسخیر مراکز بسیج و سپاه به معترضان نپیوستند. اینها رابطهی علی دارند چون خامنهای با همین قصد اعدامها را آغاز کرد و اعدام نیز مردم را میترساند. همچنین وقتی جمعیت کافی نیست براندازی به تعویق میافتد.
محوریت رقابت سیاسی درون نظام
بسیاری از رفتارهای تروریستی و مخرب نهادهای جمهوری اسلامی بر اساس رقابت سیاسی درون قشر حاکم تعبیر و تفسیر میشود. این گونه تحلیل در اکثر موارد هیچ مبنایی بجز گمانه زنی ندارد. مثلا طرح تروریستی سپاه در قبرس (تیر ۱۴۰۲) بر اساس اقدام مخرب نیروهای روس-محور برای تخریب توافق موقت میان دولت رئیسی و دولت بایدن/دول اروپایی تبیین شد در حالی که ما هیچ اطلاعی از این که گروهی در داخل حکومت بخواهند دولت رئیسی را در این مورد دور بزنند نداریم. رقابت میان نیروهای سیاسی همیشه وجود دارد اما برای اشاره به یک رقابت خاص شواهد و دلایل مشخصی نیاز است.
مشکل این نوع تحلیل آن است که نمیتواند تصور کند که جمهوری اسلامی میتواند در زمان واحد به نیروهای امریکایی یا مخالفان جمهوری اسلامی حمله کند و در همان زمان با آنها مذاکره و معامله کند. اینها متضاد و غیر قابل جمع نیستند و تنوع نهادهای نظامی و امنیتی و سیاسی برای همین کارکرد شکل گرفته است. خلاصه این که تصمیمات و اقدامات رژیم را همیشه نمیتوان با اختلافات درونی تبیین کرد بالاخص در شرایطی که حکومت تقریبا یکدست شده و میان مقامات اختلاف چندانی در سیاستها دیده نمیشود. حکومت همیشه به دنبال کشتن شهروندان اسرائیلی بوده و همیشه تلاش کرده دول غربی را با مذاکرات بی انتها سرکار بگذارد.