Monday, Aug 28, 2023

صفحه نخست » فیلم مستند - قحطی در ایران در اشغال نظامی ایران در جنگ دوم جهانی در سال‌های ۱۹۴۲-۱۹۴۴، حنیف یزدانی

ghahti.jpgمقدمه مترجم
قطعا یکی از تاریک ترین و ناشناخته ترین موضوعات تاریخ معاصر ایران حمله و اشغال نظامی کشور در جریان جنگ دوم جهانی بوده است. در جریان جنگ دوم جهانی، علی رغم دلبستگی رضاشاه به هیتلر، ایران بی طرف می‌ماند. اما بعد از هجوم آلمان نازی به شوروی در سال ۱۹۴۱، ایران توسط متفقین به مدت بیش از دو سال اشغال می‌شود.
ایران که به پل پیروزی معروف می‌شود به کرویدور اصلی برای رساندن تسلیحات و مایحتاج ارتش سرخ از سوی امریکا و انگلستان تبدیل می‌شود.
متفقین در این مدت کنترل کامل تمامی راهها و وسایل ارتباطی از جمله کامیونها و قطار شمال جنوب را در دست می‌گیرند. امری که به فلج شدن شبکه توزیع مواد غذایی در کشور منجر می‌شود.
متفقین علی رغم، قراردادی که با دولت ایران بسته بودند، از تامین نان برای مردم سر باز می‌زنند و در نتیجه مردم در گرسنگی و قحطی و بیماری غرق می‌شوند.
بنا بر مطالعات محمد قلی مجد، حدود ۳ تا ۴ میلیون نفر بر اثر قحطی، گرسنگی و بیماری‌های ناشی از آن کشته می‌شوند. همانند جنگ اول جهانی که بنا بر مطالعات وی حدود ۲ تا ۱۰ میلیون ایرانی از قحطی جان می‌بازند.
پرداختن به این موضوع برای ما ایرانی‌ها بسیار پر اهمیت است. همانگونه که یهودی‌ها، به درستی، به بررسی تک تک پرونده‌های قربانیان جنگ دوم جهانی پرداخته‌اند و جهان را وادار به احترام و عذر خواهی کرده‌اند، ما نیز باید به احترام هموطنانی که مظلومانه و در خاموشی جان باخته‌اند به بررسی این فاجعه بپردازیم.
یکی از دلایل اصلی مناسب بودن ایران برای تبدیل شدن به پل پیروزی وجود راه آهن شمال جنوب بود. این راه آهن که از پول مالیات قند و چای ایرانی‌ها ساخته شد، از هیچ شهر بزرگی عبور نمی‌کرد و تنها از کوتاه ترین مسیر ممکن از دل کوههای زاگرس جنوب را به شمال می‌رساند. در هنگام تصویب طرح در مجلس، دکتر محمد مصدق بارها و بارها به نظامی بودن این طرح اشاره کرد و راهکارهای مختلف از جمله راهن شرق به غرب بر روی راه تاریخی ابریشم را پیشنهاد کرد. در واقع یکی از استدلالهای مصدق در مخالفت با مسیر راه آهن سراسری تکیه بر مفهموم دفاع غیر عامل بوده است. زیرا در هر طرح مهندسی، تاسیسات مد نظر، باید به نقطه ضعف نظامی کشور تبدیل نشده و به راحتی هدف و یا وسیله حمله به کشور نشود. تنها دو سال بعد از پایان ساخت راه آهن شمال جنوب، پیش بینی مصدق به واقعیت پیوست. خوانندگان آگاه می‌دانند که خط راه آهن ارتباطی بین چین و اروپا هنوز هم از مهمترین سوژه‌های ژئواستراتژیک جهان است.
در نهایت امیدوارم روزی تاریخدانان ایرانی بدون هراس از پروپاگاندای ساخته شده از رضاشاه، به بررسی دقیق وضعیت ایران و کارنامه او پرداخته و پرده از افسانه پردازی از او و دستاوردهایش بردارند.

فیلم

ترجمه متن ویدیو مستند

در هنگام مرگ، ما امیدواریم که به یاد آورده شویم، و کاری که روی زمین انجام دادیم نتایجی داشته باشد، حداقل، برای نزدیکترین و عزیزانمان. وقتی فراموش شده و بدون تاثیر می‌میریم، انگار هرگز وجود نداشته‌ایم این سرنوشت میلیون‌ها نفر است که در جنگ جهانی دوم بی‌صدا، ناشناخته و فراموش شده‌، جان باخته‌اند اما برای اکثر آنها، هر چند ناشناس، از مرگشان به عنوان یک رویداد یاد می‌شود. افرادی که با هولوکاست، جنگ برق آسا، مبارزه در مقاومت، بمباران آلمان و ژاپن، قحطی بنگال، تهاجمات و آزادسازی، اردوگاه‌های کار بردگان ژاپنی جنایات نازی‌ها در سرزمین‌های اشغالی، هیروشیما، ناکازاکی و غیره جنگیدند. اما غیر از این موارد، موارد نادری وجود دارد که حتی این رویداد، حتی با تلفات گسترده، فراموش شده‌اند. چگونه، تحت اشغال اتحاد متفقین، میلیون‌ها فرد صلح طلب ممکن است در یک سلسله از رویدادها در یک کشور جان خود را از دست بدهند؟ و ۸۰ سال بعد، تقریبا هیچ کس آنها را به یاد نمی‌آورد وبه نظر می‌رسد هیچ کس اهمیتی نمی‌دهد. این قحطی فراموش شده جنگ جهانی دوم است. قحطی ایران.
قبل از شروع برنامه امروز، در اینجا جملاتی از ارتش روح زمان وجود دارد که هرگز فراموش نکنید، هرگز تسلیم نشوید، هرگز تسلیم نشوید. به ارتش روح زمان بپیوندید. اینجا هنگام جنگ جهانی دوم است اپیزود ویژه قحطی ایران من اسپارتاکوس اولسن هستم.
در یک سوم پایانی قرن نوزدهم و در نیمه اول قرن بیستم، ایران دچار سه قحطی فاجعه‌بار شد. اولی بین ۴ تا ۱۲ میلیون ایرانی از ۱۸۷۰ تا ۱۸۷۲ کشته شد، دومی بین دو تا ۱۰ میلیون نفر در طول جنگ بزرگ، سومین کشتار تا ۴ میلیون نفر در طول جنگ جهانی دوم که در بین سه مورد فراموش‌شده‌ترین و به ندرت در پژوهش‌های غربی به آن اشاره شده است. تا کنون، من فجایع این جنگ را برای چهار دهه با جزئیات طاقت‌فرسا بررسی کرده‌ام و حتی از این موضوع اطلاعی نداشتم و هیچ‌یک از مورخان دیگر تیم ما نیز از این موضوع خبر نداشتند. یکی از دنبال کنندگان ما بود که این بخش نادیده گرفته شده از تاریخ را مورد توجه ما قرار داد.
از اینکه ما را در این جهت راهنمایی کردید متشکریم. ا این بخش مهمی از جنبه تعاملی تاریخ نگاری ما است که ما آن را دوست داریم و گرامی می‌داریم. ما فقط مانند یک کتاب از تاریخ گزارش نمی‌کنیم زمانی که تاریخ نگاری در تعامل با همه شما شکل می‌گیرد، آن را کشف می‌کنیم. باز هم از شما برای این امتیاز سپاسگزارم.
با این کار، به تاریخ واقعی بپردازیم شاه ایران رضا شاه پهلوی با شروع جنگ جهانی دوم کشور خود را بی طرف اعلام کرد او به آلمان متمایل بود، آلمانی که بزرگترین شریک تجاری ایران بود و به شدت در توسعه زیرساخت‌های آن نقش داشت.
برای شروع، آلمان سابقه مداخله کمی در ایران دارد چیزی که نمی‌توان در مورد بریتانیا یا روسیه و کشور جانشین آن، اتحاد جماهیر شوروی، گفت. با این حال، او می‌داند که هیچ طرفی منافع ایران را در نظر ندارد و ظاهراً بی‌طرف می‌ماند این وضعیت تا ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱، زمانی که پیشوا آدولف هیتلر آلمانی عملیات باباروزا را آغاز کرد و به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد، باقی می‌ماند. بریتانیا و شوروی متحد می‌شوند و با هم نگران می‌شوند که آلمان ممکن است ستون پنجمی را در ایران ایجاد کند تا امکان تهاجم یا کودتا را فراهم کند. ایران همسو با آلمان مستقیماً دارایی‌های امپراتوری بریتانیا در خاورمیانه و تولید نفت انگلیس در منطقه را تهدید می‌کند و ایران درست در آستانه شوروی قرار دارد و به طرز خطرناکی به میدان‌های نفتی‌اش در اطراف باکو نزدیک است. شاید مهم‌تر از همه ایران یکی از امن‌ترین راه‌ها را برای رساندن تدارکات آمریکایی‌-انگلیسی به اتحاد جماهیر شوروی فراهم می‌کند.
بنابراین، با وجود بی طرفی ایران، شوروی و انگلیس در ۲۵ اوت تهاجم مشترکی را برای تقسیم ایران به مناطق عملیاتی مربوطه آغاز کردند. مقاومت ایران در عرض چند روز فرو می‌پاشد و رضاشاه به سرعت آتش بس را اعلام می‌کند. ایران متحمل ۸۰۰ کشته نظامی و ۲۰۰ غیرنظامی می‌شود. بریتانیا و شوروی حدود ۸۰ نفر را در مجموع از دست می‌دهند. در پی چندین هفته پر هرج و مرج، نیروهای مهاجم مستقر می‌شوند شاه در حل و فصل مسائل معطل می‌کند و کشور به آشوب می‌رسد. تا ۱۶ سپتامبر، روشن است که نیروهای متفقین که از انتظار خسته شده‌اند برای اشغال تهران پایتخت ایران حرکت می‌کنند. شاه در پاسخ از سلطنت کناره‌گیری می‌کند. پسرش محمدرضا که هنوز تنها ۲۱ سال دارد جایگزین او می‌شود. او ظاهراً یک پادشاه عاری از اعتماد به نفس و بی‌میل است. ایران اکنون به سه منطقه تقسیم شده است: یک منطقه شوروی در شمال، یک منطقه بریتانیا در جنوب، و یک منطقه اسمن مستقل ایرانی در مرکز. در حال حاضر نگرانی هایی در مورد وضعیت غذا وجود دارددر هرج و مرج ناشی از تهاجم، بسیاری از کشاورزان دست از کار کشیدندبرای بازگرداندن آنها به کار دولت قیمت پیشنهادی گندم خود را ۱۰۰ درصد افزایش می‌دهد و واردات از هند را برای جبران کمبود، افزایش می‌دهد.
متفقین حضور خود را با مذاکره با ایران برای اتحاد مشروعیت می‌بخشند. پیمان سه جانبه اتحاد در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲ امضا می‌شود. در ماده هفتم آمده است که کشورهای متفق مشترکاً متعهد می‌شوند که نهایت تلاش خود را برای حفظ موجودیت اقتصادی مردم ایران در برابرمحرومیت‌ها و مشکلات ناشی از جنگ حاضر به کار گیرند. مسئله غذا به عهده متفقین است زیراحالا آنها تمام وسایل حمل و نقل برای همه چیز، از جمله مواد غذایی را کنترل می‌کنند. ماده سه، شاه را موظف می‌کند که برای انتقال نیروها و تدارکات از یک قدرت متفق به دیگری یا برای اهداف مشابه دیگر، موارد زیر را در اختیار قدرت‌های متفقین قرار دهد:
حق نامحدود استفاده، نگهداری، نگهبانی و در صورتِ ضرورتِ نظامی، کنترل کلیه وسایل ارتباطی در سراسر ایران به هر نحوی که نیاز باشد، از جمله راه آهن، جاده، رودخانه، فرودگاه، بنادر، خطوط لوله و تاسیسات تلفن، تلگراف و بی سیم، ارائه تمام کمک‌های ممکن و تسهیل در به دست آوردن مواد و جذب نیروی کار به منظور حفظ و بهبود وسایل ارتباطی مذکور.
از این رو متفقین به دنبال توسعه کریدور ایرانی برای تامین جبهه شرق شدند. حالا، اتحاد جماهیر شوروی دریافت کننده رسمی وام و اجاره است و آمریکا وارد جنگ شده است. انگلیسی‌ها ابتدا کارها را اداره می‌کردند، اما تا سپتامبر، کنترل راه آهن ترانس ایران به دست آمریکایی‌ها می‌رسد. اولین نیروهای آمریکایی در ماه دسامبر وارد ایران شدند. هم بریتانیا و هم آمریکا کامیون‌ها را از طریق کریدور عبور می‌دادند. کریدور ایرانی به زودی به یک راه حیاتی ضروری برای اتحاد جماهیر شوروی تبدیل می‌شود. راه‌آهن‌ها و جاده‌های ایران مملو از ترافیک است که مواد لازم را برای جنگ شوروی حمل می‌کند. بنادر مملو از کشتی‌های تخلیه‌کننده هستند و هزاران هواپیما در آسمان پرواز می‌کنند.
یک سفرنامه نویس شرح می‌دهد که چگونه جریان کمک نظامی به روسیه که شبانه روز از کراچی به راه افتاده رودخانه‌ای فلزی به سمت شمال از میان مناطق مرزی ایران جاری شده است.
در طول جنگ، ایالات متحده حدود ۱۷,۵ میلیون تن کمک اجاره‌ای به شوروی می‌دهد. پنج تا هشت میلیون تن از این کمکها از طریق کریدور ایران می‌گذرد. همه طرف‌ها از تأثیر این موضوع آگاه هستند. حتی در آوریل ۱۹۴۲، دریاسالارِ بزرگِ کریگس‌مارینه، اریک ریدر، به پیشوا گزارش می‌دهد که تمام مواد جنگی بریتانیایی یا آمریکایی که از راه خاور نزدیک و قفقاز به روسیه می‌رسد، برای حمله زمینی ما به شدت مضر است. هر تن تدارکاتی که دشمن توانست به خاور نزدیک برساند به معنای تقویت مستمرپتانسیل جنگی دشمن است، عملیات خودمان را در قفقاز دشوارتر می‌کند و مواضع انگلیس را در شرق نزدیک و مصر تقویت می‌کند.
اما این پل پیروزی هزینه هایی دارد. متفقین کل شبکه ریلی ایران را تحت کنترل درآورده‌اند و نیمی از کامیون‌های خصوصی و عمومی ایران را قرارداد بسته‌اند. کامیون‌های باقی مانده به سرعت غیرقابل استفاده شده‌اند و مقامات اشغالگر واردات قطعات یدکی را محدود می‌کنند. درمجموع، ایران ۷۵ درصد از ظرفیت توزیع مواد غذایی خود را از دست می‌دهد. این خسارت توسط پروژه‌های زیرساختی عظیم متراکم می‌شود. زمانی که با ایجاد ده‌ها هزار شغل محلی، کارگران را درست زمانی که غذا تقاضای بیشتری دارد، از مزارع خارج می‌کند. در همین حال صد هزار سرباز متفق گرسنه و ده‌ها هزار پناهنده لهستانی در کشور مستقر شدند. آنها در ابتدا توسط شوروی در سال ۱۹۳۹ به اردوگاه‌های کار اجباری در اتحاد جماهیر شوروی تبعید شده بودند. اما استالین آنها را برای بهبود روابط با سایر متفقین به ایران فرستاد.
جدای از کاهش برداشتی که وجود داشت، مقامات منطقه تحت نفوذ شوروی، برداشت گندم را تصاحب کردند و حتی غلات وارداتی به آذربایجان را به ارتش سرخ منتقل کرده‌اند. اقتصاد رو به رشد و کمبود محصول باعث ایجاد تورم شد که دولت ایران با توجه به نیازهای متحدانش به پول محلی و صرفاً با چاپ بیشتر آن، تورم را بدتر می‌کند. میانگین قیمت مواد غذایی در تهران از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۳، ٪۵۵۵ افزایش می‌یابد. مارپیچ با احتکار بدتر می‌شود، هم توسط کسانی که به دنبال سوء استفاده هستند و هم کسانی که از بدترین اتفاقی می‌ترسند، که هنوز رخ نداده است.
در ۲۴ فوریه ۱۹۴۲، نماینده یک هیئت اقتصادی ایران در ایالات متحده الهیار صالح به وزارت امور خارجه آمریکا هشدار می‌دهد که ممکن است قحطی در راه باشد. دیپلمات‌های ایرانی مانند صالح از همتایان آمریکایی و انگلیسی خود می‌خواهند تا کاری برای کاهش بحران رو به رشد انجام دهند.
با این حال، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها معتقدند که این در حیطه مسئولیت دولت ایران است: مشکل از تامین مواد غذایی نیست، بلکه سیاست‌های توزیع نامناسب توسط دولت ایران و احتکار کنترل نشده است. احتمالاً ترکیبی از همه موارد فوق است، اما فراموش نکنیم که بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی قول داده‌اند از موجودیت اقتصادی مردم ایران محافظت کنند.
در آوریل ۱۹۴۲، دولت ایران گزارش می‌دهد که به ۱۶۰۰۰۰ تن گندم نیاز دارد تا برداشت محصول در مرداد ۱۹۴۳ برسد. انگلیسی‌ها نیاز ایران را ۳۰۰۰۰ تن تعیین کرده‌اند که ماهیانه ۶۰۰۰ محموله می‌رسد. سرکنسول بریتانیا در ایران، کلارمون اسکراین، بعداً استدلالش را اینطور خلاصه کرد که: کدامیک ضروری تر است، شلاک و گونی برای کرمیلین یا گندم برای کارگران جاده ایی و نام برای صف‌های زاهدان و خاش؟
در سه ماهه دوم سال ۱۹۴۲، شرایط قحطی به سرعت در بخش‌هایی از کشور، به‌ویژه در مناطق خشک‌تر تحت اشغال بریتانیا، در حال توسعه است. پایتخت که به منابع غذایی از شمال متکی است، نیز در رنج است.
همانگونه که یک فرد غیرنظامی به یکی از بستگانش در ژوئیه ۱۹۴۲ می‌نویسد:
زندگی در تهران با افزایش قیمت وحشتناک همه چیز غیرممکن می‌شود حداقل نیازهای زندگی هزینه گزافی دارد و قیمت‌ها سه تا چهار برابر بیشتر از چند ماه پیش است نان به سختی به دست می‌آید و تا زمانی که در زمان معینی نروید، اصلا نان دریافت نمی‌کنید.
تنش‌ها با ناآرامی‌ها در سراسر کشور افزایش می‌یابد. بحران غذا دولت را سرنگون می‌کند. در آگوست ۱۹۴۲، وقتی خبرنگاران آمریکایی از احمد قوام، نخست وزیر جدید می‌پرسند که برنامه او برای کشور چیست؟ او یک قرص نان در دست می‌گیرد:
این برنامه من است. اگر بتوانم نان مرغوب را در دست همه ایرانیان بگذارم، مشکلات دیگر به راحتی حل می‌شود.
اما مشکل اصلی همچنان پابرجاست و با سوءتغذیه، بی توجهی، آلودگی و بیماری همراه است. گزارش‌های متعدد از آژانس‌های مختلف متفقین اکنون به شرایط ناامیدکننده و فزاینده اشاره می‌کند. در یک گزارش، مشاور آمریکایی ژاندارمری، مشاهده می‌کند که چگونه در طول سفر خود از تهران به سمت جنوب شاهد جو عمومی سوتغذیه بوده، اما اشاره می‌کند که اوضاع در مناطق عرب‌نشین جنوبی به صورت خاص بد است:
مردم کثیف، نیمه گرسنه، ژنده پوش، تنبل و بیمار هستند بسیاری از افراد نابینا هستند و شواهد بیشتری ازتراخم، فلج نوزادی، پا چنبری و سولاک بیش از هر نقطه دیگری از کشور تا کنون دیده شده است.
به نظر می‌رسد سولاک نوعی جوش است که در اثر گزش مگس ایجاد می‌شود.
به نظر می‌رسد که اوضاع در منطقه زراعی تر شوروی بهتر از این باشد. اما این به قیمت عدم بهبود اوضاع در مناطق بریتانیا و ایران به وسیله عدم صادرات منطقه ایی است. مقامات آمریکایی اکنون به طور فزاینده‌ای همدردی می‌کنند و به انگلیسی‌ها تکیه می‌کنند تا با یک نوع اعلامیه غذایی موافقت کنند. انگلیسی‌ها اما قبول نمی‌کنند تا زمانی که کنترل پول ایران از دست مجلس ایران خارج نشود و به کمیسیون مستقل ایرانی سپرده نشود. ظاهراً این کار در تأمین پول نقد محلی به متفقین و حذف آن به عنوان ابزاری برای چانه زنی مجلس در معامله خود با متفقین، بسیار کارآمدتر خواهد بود. مجلس در نهایت با اختیار دادن به کمیسیون ارز در نوامبر ۱۹۴۲ موافقت کرد. بریتانیای پیروز به سرعت با یک اعلامیه غذایی موافقت کرد در۴ دسامبر، دولت آمریکا، انگلیس و ایران اعلامیه غذایی سه جانبه را امضا کردند که تاکید می‌کند که توزیع غذا مسئولیت اصلی ایران است اما بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها عرضه کافی نان را تا برداشت سال ۱۹۴۳ تضمین خواهند کرد. ایرانی‌ها همچنین باید توصیه‌های مشاور آمریکایی وزیر غذا و حمل و نقل جاده‌ای را اجرا کنند. آنها همچنین با واردات ۲۵۰۰۰ تن گندم موافقت کردند.
اما انگلیس اعلام رسمی این موضوع را برای گرفتن امتیازات سیاسی بیشتر متوقف می‌کند. به طور جداگانه، شوروی موافقت کرد که ۷۵۰۰ تن گندم آذربایجان را به تهران برساند. هر چند مدتی طول می‌کشد تا به آنجا برسد و وضعیت اسفبار بسیاری از ایرانیان آرام نشده است.
در اوایل دسامبر ۱۹۴۲، شورش از روستاها به پایتخت گسترش یافت. در روز هشتم دسامبر، هزاران تظاهرکننده در اطراف مجلس تظاهرات کردند. آنها شعار می‌دادند: شما ممکن است ما را بکشید، اما ما باید نان داشته باشیم. جمعیت اولیه عمدتا دانش آموزان و مادران هستند. اما به زودی گروه‌های دیگر نیز شروع به ابراز خشم خود کردند. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد شاه و یارانش اعتراض را برای کودتا و ایجاد یک حکومت نظامی تحریک می‌کنند. توطئه یا نه، پلیس برای جلوگیری از اغتشاشگران در خیابان‌های تهران، شکستن شیشه‌ها و غارت فروشگاه‌ها، کاری انجام نمی‌دهد. یک گروه به مجلس هجوم می‌برند و گروهی دیگر به خانه نخست وزیر قوام یورش می‌برند. پلیس و ارتش در عصر با نیروی بیشتری وارد می‌شوند و با فرا رسیدن تاریکی، اوباش متفرق می‌شوند. اما روز بعد برمی‌گردند و پلیس و ارتش به شدت واکنش نشان می‌دهند. گزارش هایی مبنی بر استفاده از مسلسل علیه جمعیت منتشر شده است. آمار تلفات ناآرامی که به طور گسترده نقل شده؛ حداقل ۲۰ کشته ۷۰۰ زخمی بوده است.
نیروهای بریتانیا و شوروی برای اشغال دائم تهران و حفظ نظم وارد شهر می‌شوند. با ادامه شورش‌ها و دسیسه‌های سیاسی جدید، دولت قوام خیلی زودی سقوط می‌کند. در حالی که مقامات بریتانیایی همچنان در تحویل گندم کافی خودداری می‌کنند. بنابراین داستان غم انگیز گرسنگی در ماه‌های اول سال ادامه می‌یابد. در مارس ۱۹۴۳، یک وابسته نیروی دریایی بریتانیا گزارش داد که:
تهران هنوز در آستانه قحطی است و میزان مرگ و میر روزانه سه برابر شده است از شکست کامل عرضه نان با خوش شانسی جلوگیری شده است تا مدیریت و و نان پخش شده تقریبا غیرقابل خوردن است.
این شوروی‌ها هستند که به کمک می‌آیند. آنها که نمی‌خواهند نفوذ خود را در منطقه در مقابل دست متحدان غربی از دست بدهند، در اواسط آوریل اعلام کردند که حمل گندم به تهران را آغاز خواهند کرد. مبادله باز هم شامل امتیازات بیشتر از سوی ایران در سایر زمینه‌های اقتصادی و واردات از اتحاد جماهیر شوروی است. تا ماه مه، گندم عرضه شده توسط انگلیس و آمریکا نیز به مقدار و تناوب وعده داده شده می‌رسد. اکنون تا برداشت سال ۱۹۴۳ به اندازه کافی گندم وجود دارد و هنگامی که محصول حاصل از آن برداشت بالا باشد، متفقین موافقت می‌کنند که از برخی از کامیون‌های خود برای کمک به توزیع استفاده کنند.
با این حال درد و رنج به پایان نرسیده است، همه گیری تیفوس اکنون در حال گسترش است. قضاوت درباره میزان آن سخت است، اما به نظر می‌رسد تهران بیشترین ضربه را خورده است و گزارش او اس اس در ماه مه ۱۹۴۳ بیان می‌کند که میزان مرگ و میر روزانه در این شهر به ۸۰ نفر رسیده است. و اگرچه فروشگاه‌های مواد غذایی شروع به پر شدن کرده‌اند، هنوز پیشرفت‌های گسترده و ملموسی دیده نمی‌شود. همانطور که یکی از وابسته‌های مطبوعاتی بریتانیا مشاهده می‌کند:
مرگ بر اثر گرسنگی همچنان گسترده است، به‌ویژه در جنوب. در سال ۱۹۴۴، افراد مسن در بسیاری از موارد لاغر و کودکان با شکم متورم بودند بیماری‌های چشم شایع بود. گداها زیاد بودند مردم لباس‌های ژنده پوش پوشیده بودند، بسیاری از آنها تقریباً لخت بودند.
گرسنگی و بیماری به طور متناوب ایران را در طول بقیه جنگ تهدید می‌کند. اگرچه متفقین نیز برای تسکین این وضعیت فعال ترعمل می‌کردند، تخمین مجموع تلفات دشوار است. هیچ کسی نشانه ایی برجای نمی‌گذارد. در قرن ۲۱‌ام محمد قلی مجد یکی از معدود محققانی است که تلاش می‌کند این وقایع را به طور عمیق مستند کند. نتیجه گیری او این است که سه تا چهار میلیون ایرانی در طول اشغال متفقین از قحطی و بیماری جان دادند. او با مقایسه جمعیتی که با توجه به میزان زاد و ولد باید وجود می‌داشت و میزان جمعیت ایران در سال ۱۹۴۴که در گزارش‌های جمعیت و سرشماری قبل و بعد از سال‌های جنگ مشخص شده است، به این موضوع دست می‌یابد. به گفته مجد، جمعیت در سال ۱۹۴۴ باید ۱۶ تا ۱۶,۵ میلیون نفر باشد اما در عوض تنها ۱۲ میلیون بود.
هرچند در اینجا اخطارهایی وجود دارد. زیرا تخمین او از تلفات قحطی در طول جنگ بزرگ بسیار بیشتر از تخمین‌های سایر محققان است و چندین مورخ او را به دلیل اغراق در ارقام خود مورد انتقاد قرار داده‌اند. و بر تخمین‌های او برای قحطی جنگ جهانی دوم نیز سایه افکنده است. فقدان آمار مستقیم، همچنین ارتباط دادن جمعیت کمتر از حد انتظار ایران در آن زمان، تنها به یک علت مشکل ساز می‌کند. حتی اگر اعداد دقیق باشند، نمی‌دانیم که تعداد آنها بر اثر قحطی یا چند نفر به دلیل بیماری است. علاوه بر این، چقدر بیماری با سوء تغذیه مرتبط بوده است. همچنین ممکن است عوامل دیگری نیز در این نتایج دخیل باشند. نرخ زاد و ولد در برخی از کشورها در طول جنگ افزایش یافته یا ثابت مانده، اما در جاهای دیگر کاهش یافته است. اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های اول جنگ با کاهش سریع زاد و ولد روبرو شد و نرخ زاد و ولد نیز در سنگاپور، کوالالامپور و جاکارتا تحت اشغال ژاپن کاهش یافت. در ایران، بلاتکلیفی سال‌های جنگ و تهدید قحطی گسترده‌تر ممکن است بر نرخ زاد و ولد تأثیر گذاشته باشد، اما این همچنان حدس و گمان است. ما از شواهد مستند می‌دانیم که حداقل، شرایط قحطی در بسیاری از مناطق وجود داشته است. ما همچنین می‌دانیم که زندگی در سراسر ایران اغلب غیرقابل تحمل بود و خطر قحطی هرگز دور از دسترس نبود. سابقه اینکه کدام دولت بیشترین سهم را در این وضعیت داشته است قابل بحث است و به سختی می‌توان آن را به طور قطعی مشخص کرد. اما در اینجا یک نکته اساسی وجود دارد؛ بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی به یک کشور بی‌طرف و مستقل حمله کردند و بازسازی سیاسی و اقتصادی آن را مجبور به مطابق با اهداف جنگی خود کردند. سپس آمریکا به متفقین پیوست و ایران را به بزرگراهی تبدیل کرد که از طریق آن می‌توان تدارکات را منتقل کرد. نابسامانی ناشی از این امر برای به هم ریختن اقتصاد هر کشوری حتی بدون فشار اضافی ده‌ها هزار دهان اشغالگر برای تغذیه کافی است. همانطور که دیدیم، مدت زیادی طول کشید تا هر یک از متحدان حتی تا حدودی به مسئولیت خود در قبال ایران عمل کنند. شاید تا آن زمان میلیون‌ها نفر در حال مرگ بوده‌اند. این واقعیت در بخش عمده تاریخ نگاری جنگ جهانی دوم تا حد زیادی مورد توجه قرار نگرفته است این نشان می‌دهد که تاریخ جنگ جهانی دوم نمرده است. زنده است و برای بررسی و تحلیل تازه باز است سال ۲۰۲۲ است و ما هنوز می‌آموزیم که این درگیری عظیم چقدر زندگی‌ها را در گوشه و کنار جهان شکل داده و ویران کرده است.
هرگز از یاد نبر...
زیر نویس از حنیف یزدانی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy