با نزدیک شدن به آغاز موج دیگری از اعتراضات مردمی، رژیم پوسیده ی آخوندی در وحشت سراسری فرو رفته است. یکی از فرماندهان سپاه عنوان کرده که اگر نتوانیم اعتراضات را در همان ابتدا جمع و جور کنیم، هر ثانیه بر تعداد معترضین افزوده می شود و اگر «پای مردم به خیابان برسه کار تمومه». این سخن که حکایت از نگرانی در مورد ضرباهنگ و وجه مقداری حرکت دارد در صورتی که به طور جامع در نظر گرفته شود، واقعیتی غیرقابل انکار است؛ اما اگر فقط به شکل بسنده کنیم نمی توانیم از آن برداشت درستی داشته باشیم.
در 25 خرداد 1388 حامیان جنبش سبز در تهران بزرگترین تجمع اعتراضی در تاریخ ایران را شکل دادند و با حضور انبوه خود نشان دادند که پای دو تا سه میلیون از مردم به خیابان رسیده است، اما کار رژیم تمام نشد. پس، این به طور صرف، شمار معترضین نیست که یک حکومت ضد مردمی را به سقوط می کشاند، برای پیروزی یک جنبش برانداز، علاوه بر کمیت، نیاز به کیفیت است.
در جنبش های اعتراضی بعد از آن، مانند دی ماه 1396 و آبان خونین 1398 و جنبش زن، زندگی، آزادی در 1401، شمار کمتر اما نیروهای رادیکالتری به میدان آمدند. آنها نسبت به معترضین جنبش سبز جسورتر و جدیتر بودند، اما حرکتشان از یک کمبود جدی رنج می برد: شمار معترضین کافی نبود. برای یک جنبش برانداز علاوه بر کیفیت، نیاز به کمیت است.
پس، این تنها در ترکیب مناسبی از کیفیت و کمیت است که می توان جنبش را به سوی براندازی هدایت کرد.
درباره ی کمیت:
در این مورد نمی توان رقم و درصد مشخص و ثابتی از تعداد معترضین نسبت به کل جمعیت را ارائه داد. برخی صاحب نظران از رقم 3.5 درصد جمعیت بر اساس مطالعات نمونه های پیشین، به عنوان ضرورت، صحبت می کنند؛ اما این یک امر بسیار نسبی است و شاید به آسانی فرمول پذیر نباشد. بهترین نوع برخورد آن است که از یک مفهوم عام مانند « شمار لازم» (critical mass) استفاده کنیم. «شمار لازم» می تواند متغیر بوده و رقم دقیق آن باید تابع واقعیت مبارزه و عواملی مانند آمار رسمی جمعیت، توان نیروهای سرکوبگر، شمار کسانی که در مقابل مردم بسیج می شوند و امثال آن باشد؛ اما منظور آن میزان نیرویی است که در نهایت، در مناطق مختلف کشور سبب عقب نشینی و تسلیم نیروهای سرکوبگر مدافع رژیم شود، به نحوی که مبارزین قادر باشند، در یک روند پیشروی تدریجی اما پرشتاب، خود را به مراکز حساس رژیم رسانده و یکی بعد از دیگری آنها را تا به آخرین تصرف کنند. به طور مثال این امر در استان های مختلف ایران با تصرف استانداری ها، فرمانداری ها، مراکز شهرستان صدا و سیما، پادگان ها و مقرهای متعلق به بسیج و سپاه و محاصره و به تسلیم کشاندن پادگان های ارتش، و نیز، تصرف مراکز نیروی انتظامی و امثال آن خواهد بود. در هر یک از این موارد در هر استان و شهرستان و شهری، به شماری را که برای این کار لازم است نیاز داریم تا بتوانیم کنترل آن استان را در دست نیروهای مردمی داشته باشیم. تاکید ما بر «پرشتاب» بودن روند پیشروی نیروهای مردمی این است که هرگونه بازه ی طولانی، این روند را از شکل بندی «جنبش براندازی» دور کرده و آن را به نوعی «جنگ داخلی» شبیه می سازد. «شمار لازم» آن میزان از نیروی مردمی است که مانع از این تبدیل منفی می شود.
در تهران، به دلیل انباشت نیروهای رژیم، به طور منطقی، نیاز به شمار بیشتری از مردم معترض و نیروهای کنشگر عملیاتی وجود دارد تا بتوان به هدف دست یافت. تعداد مراکزی که باید به دست مردم بیافتند بیشتر است و در نهایت، همه ی این ها باید به تصرف کامل مراکزی مانند ستاد مشترک فرماندهی سپاه و ستاد مشترک ارتش و نیروهای مسلح و نیز مرکز صدا و سیما، ساختمان مجلس شورای اسلامی، کاخ ریاست جمهوری، ساختمان های بیت رهبری در منطقه ی 11 تهران منجر شود.
بدون آن که رقمی در این باره ارائه دهیم باید گفت که براساس تجارب گذشته، حجم نیرویی که برای این کار لازم است باید شمار شرکت کنندگان فعال در حرکت های دی 96، آبان 98 و شهریور1401 بیشتر باشد. اینجاست که اگر بخواهیم از بابت تامین کمیت در حرکت آینده اطمینان حاصل کنیم باید به سراغ بخش هایی از جامعه برویم که بتوانند با حضور انبوه خود این «شمار لازم» و حتی فراتر از آن را، به عنوان رزمندگان ارتش مردمی در جهت فتح قدرت در تهران و تصرف مراکز اصلی دولتی در اختیار جنبش براندازی بگذارند. این جاست که ضرورت کیفیت کار مبارزه مطرح می شود.
در باب کیفیت
برای تامین این حجم از نیروی معترض و مبارز بایست به سراغ اقشار اجتماعی محروم رفت. طبقه ی متوسط از حیث جامعه شناختی محافظه کار بوده و از رادیکالیسم لازم برای پیروزی دور است. در چنین شرایطی لازم است طبقاتی به جنبش بپیوندند که به واسطه ی تجربه ی مادی محرومیت عمیق، خشم و نفرت کافی از رژیم را در خود انباشته دارند و آماده اند بدون ترس، بدون محافظه کاری شکست آفرین و بدون ترحم آسیب رسان، به سراغ پاسداران جنایتکار و آخوندهای غارتگر بروند. سرنگونی یک رژیم آدم کش تا دندان مسلح با تعارف و خجالت ممکن نیست؛ فرمول آن روشن است: چنین نبرد جدیی نیرویی را می خواهد که چیزی برای از دست دادن ندارد، اما می داند که اگر پیروز شود همه چیز به دست خواهد آورد.
ورود گسترده ی این نیروها به جنبش با دگرگون ساختن گفتمان اصلی آن در دور بعدی ممکن است. به همین دلیل، اگر شعار «زن، زندگی، آزادی» توانست زاینده ی حرکتی باشد که بین سه دهم درصد تا پنج دهم درصد (0.3 تا 0.5 %) کل جمعیت ایران را بر انگیخت، بی شک بحث نان و سقف و کار، می تواند حجم انبوهی از 30 تا 40 میلیون ایرانی زیر خط فقر مطلق را با خود به همراه سازد. اما این جا نیز نباید خطای محاسبات مکانیکی باعث سوء تفاهم شود. به فقر کشیده شدگان، برای فقر به خیابان ها نمی آیند، به دلیل امید به پایان فقر می آیند. درک مکانیکی از شرایط طبقاتی این توهم را دامن زده بود که محرومین، به طور جبری، به خاطر شدت محرومیت به صحنه ی مبارزه پا می گذارند؛ تاریخ این برداشت ایستا از امر پویای جنبش اجتماعی را تکذیب کرد. اگر این گونه بود باید هر چند ماه یک انقلاب در کشورهای فرو رفته در فقر و محرومیت آفریقایی و آمریکای لاتین و آسیا می داشتیم؛ چنین نبوده و نیست. محرومین موقعی تن به فداکاری برای انقلاب می دهند که انقلاب، افق تغییر و بهبود را با گفتمانی متقاعد ساز و اطمینان برانگیز به آنها تقدیم کند. فقرا زمانی به انقلاب می پیوندند که به وعده های انقلاب اعتماد کنند؛ این که بعد از انقلاب چه رخ می دهد داستان دیگری است.
جنبش دانشجویی 18 تیر 78 فاقد گفتمان طبقاتی بود، جنبش سبز 88 نیز همین طور و نیز قیام مهسا. محرومین البته تاحدی به دو حرکت دی 96 و آبان 98 پیوستند اما این دو بار هم، همانند شورش های ابتدای دهه ی هفتاد خورشیدی در اسلام شهر و قزوین و مشهد، ره به جایی نبردند و سرکوب شدند، زیرا فاقد سازماندهی، هماهنگی، هدفمندی و مدیریت و رهبری بودند.
نتیجه گیری:
این بار و در جریان موج دوم جنبش مهسا نیز نیاز است به این که چند عنصر را به طور جدی مورد توجه قرار دهیم:
- در میان معترضین، تعداد و کمیت نیروهای مبارز و رادیکال که حاضر به رویارویی مستقیم با نیروهای رژیم برای تصرف مراکز آن باشند تعیین کننده است.
- بدون این «شمار لازم» برای پیروزی در نبرد قهرآمیز اجتماعی علیه رژیم، جنبش شانس موفقیت کمی خواهد داشت.
- برای داشتن این حجم و این کیفیت از نیروی مبارز می بایست به سراغ لایه های محروم و به فقر کشیده شده میلیونی جامعه رفت و فقط به طبقه ی متوسط محافظه کار (شامل قشر خاکستری) بسنده نکرد.
- ورود گسترده ی محرومین به مبارزه نیاز مشخص دارد به باور آنها نسبت به شانس بهبود زندگی مادی در صورت پیروزی جنبش براندازی.
- جنبش باید قادر باشد تا علاوه بر روشن ساختن وجه سلبی (آن چه نمی خواهد) به وجه ایجابی خود (آن چه می خواهد) نیز بپردازد و در این راستا، به طور صادقانه و شفاف، باور و اعتماد محرومین را جذب و جلب کند.
- بدیهی است که استفاده ی بهینه از کمیت قابل توجه نیروهای متعلق به لایه های کهتر جامعه نیاز به هدایت، مدیریت، سازماندهی و رهبری دارد. بخشی از این امر، در سطح خُرد، به صورت خودسازماندهی صورت می گیرد، اما استقرار یک رهبری کلان برجنبش برای تحقق و مادیت بخشیدن به مجری آینده ی وعده های رفاهی در قالب یک جایگزین (آلترناتیو) لازم است.
از یاد نبریم که پیروزی بر یک رژیم دیکتاتوری مسلح نه آسان است نه ناممکن است، سخت است اما ممکن. برای این منظور یک سری بدیهیات وجود دارد که تا به حال توسط اپوزیسیون برانداز یا مورد بی اعتنایی و یا کم توجهی قرار گرفته است. وقت آن است که با جدی، مهم و ضروری تلقی کردن این نکات در تدارک حرکتی باشیم که، به دلیل اضطرارهای تاریخی و تمدنی حاکم بر شرایط اسف بار ایران، این بار قرار نیست کلید بخورد تا شانس خود را امتحان کند، قرار است شروع شود که کار را تمام کند. پس، «شمار لازم» برای پیروزی را از میان طبقات محروم جامعه تدارک ببینیم و با سازماندهی و رهبری این موج ترکیبی مبارزین و معترضین، میهن عزیزمان را آزاد سازیم! شدنی است، اگر بخواهیم.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
توئیتر: KoroshErfani@
وضع ما که بهتر شود، سیامک صفاتی
اعتصابات سراسری کلید دروازه آزادی، زری شمس