حامد آئینه وند (دانش آموخته علوم سیاسی و روابط بین الملل)
واقعیت این است که در نظام های سیاسی غیردموکراتیک( اعم ازتوتالیتر یا شبه تو تالیتر) که مفهوم شهروندی به معنای سیاسی آن یعنی سوژه «آزاد و مختار و ذی حق » محلی از اعراب ندارد، جان انسان ها به صورت کلی فاقد ارزش است و چنانچه از در ِ مخالفت با چنین سامانه هایی نیز در آیند به طریق اولی ارزشی ندارد. اعتبارانسان ها در چنین سامانه های سیاسی منوط به آن است که در خدمت نظام باشند و اگر چنین نباشند و چنین نکنند جایگاهی نخواهند داشت. بارز ترین نمونه در این فقره که بالاتر از آن مثالی نیست سرنوشت آیت ا.. حسینعلی منتظری قائم مقام بنیانگذار جمهوری اسلامی ، نظریه پرداز اصلی ولایت فقیه و از بزرگترین فقهای شیعه است.به این دلیل بر آیت ا.. منتظری انگشت تاکید گذاشتم که نشان دهم خودی تر از ایشان که آیت ا.. خمینی درباره اش گفته بود من چندین بار در منتظری خلاصه شده ام وجود نداشت اما چون دربرابر حذف فیزیکی غیر خودی های مسلمان نه حتی غیر مسلمان ایستاد چنین فرجامی یافت. تکلیف غیر خودی ها که روشن است.
کسانی که تلاش می کنند با فتنه خواندن انقلاب 57 علاوه بر قلب تاریخ ، میان ضرورت انقلاب و نتیجه انقلاب این همانی ایجاد کنند و ضمن ستایش عصر پرمشکل و اشتباه پهلوی زمینه هایی برای احیای نظام پیشین به پرچمداری رضا پهلوی ایجاد کنند همانقدر در اشتباه به سر می برند که کسانی گمان کنند با دست شستن از جان عزیز خویش مادام که زمینه های مختلف همراهی بازار ، نظامیان ، دانشگاهیان و دانشجویان و بدنه بورکراتیک نظام اداری و دیوانی کشور با جنبش براندازی وجود ندارد و ساز مان و ساختاری اندیشیده شده در این مسیر عینی نیست امکان عبور از جمهوری اسلامی فراهم است.ساده اندیشی است که تصور شود با عده ای سلبریتی ،فوتبالیست و ورزشکار که دیگر کار کردن با رژیم برایشان بی صرفه شده است و بیش از هر چیز شهوت دیده شدن دارند و از حداقل های دانش سیاسی بی بهره اند می شود به جنگ با رژیمی متکی به دلارهای نفتی رفت که علاوه بر بازوهای متعدد سر کوب خود چون سپاه و بسیج به مزدورانی چون حشد الشعبی نیز تجیهز شده است.
اگر کسر قابل توجهی از مردمی که ذیل نظامِ سیاسی تمامیت خواهی چون جمهوری اسلامی زندگی میکنند و از آن آنچنان بیزار نیستند که قسمت اعظم بازار و دانشگاهیان و نظامیان و معلمان آن را در مسیر عبور از جمهوری اسلامی یک و دل و هم صدا کنند هیچ کاری از کنشگرانِ درد مند و آزاده ای چون بهاره هدایت ساخته نیست.باید اندیشید که آیا اعتصاب غدای منجر به فوت منوچهر محمدی در اوین در اعتراض به بازداشت غیر قانونی بعد از آزادی اش مانعی برای حکومت برای بازداشت های غیر قانونی بعدی شد ؟ آیا اعتصاب غذای مظلومانه هدی صابر برای پاسخگو کردن سیستم در برابر مرگ مظلومانه هاله سحابی در تشییع جنازه پییکر پدرش عزت ا.. سحابی نتیجه ای داشت ؟بدیهی است که قصد زندانیان سیاسی از اعتصاب غذا تحریک وجدان حاکمان و زندان بانان نیست بلکه تحریک وجدان های خفته ای از مردم و دولت های خارجی است.مردمی که برای زندگی و آینده خود ارزشی قائل نباشند جان زندانیان سیاسی نیز برایشان چندان ارزشمند نیست. دولتهای خارجی نیز به رغم بازی های دیپلماتیک با افکار عمومی جهانی وظیفه اشان تامین منافع ملی خودشان است نه رهایی مردم ما از بندهایی که به قدر کفایت از آنها ناراضی نیستند.
نظام سیاسی حاکم بر ایران با بازداشت خانواده های دادخواه و ایجاد انواع تضیقات برای آنها در عمل و به روشنی نشان داده است که هیچ خط قرمزی ندارد و برای حفاظت از حاکمیت خود و ادامه تطاول و اختلاس و ویژه خواری از همه ابزارهای ممکن استفاده می کند. اینکه تصور کنیم جماعتی هم جنس باز و زن باره که در خواب خود هم حکومت بر ایران را نمیدیده اند از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی یا مرگ آنها میهراسند تصوری کودکانه است. کنشگران سیاسی در داخل و خارج از ایران باید با دست شستن از حرکت های نمادین برای بازی با «وجدان مردم» به راه های متشکل کردن مخالفان و سازماندهی درست معترضان در «فضای واقعی محلات» فکر کنند. محروم شدن جامعه ما از کنشگرانی چون شهیدان محمدی و صابر خسارت خیلی بیشتری نسبت به سود پیامی داشت که آنها می خواستند به جامعه بدهند. حکومت را نمی گویم چون پیام را خیلی وقت است گرفته اما می داند از معترضان پراکنده ، اپوزسیون چند پاره و کنشگران بی برنامه کاری ساخته نیست.بهاره باید اعتصاب را بشکند و فردی کوشنده در مسیری باشد که به «بهار ایران» می رسد نه زبانم لال ، گلی از خزانه ثروتمند کنشگران ایران که با یادش غمِ دلمان تازه شود.