با خودم قرار گذاشته بودم در باره ی آقای زید آبادی چیزی ننویسم چون آخرین باری که این کار را کردم درست همزمان شد با این که ایشان اعلام کنند که دیگر مطلب سیاسی نخواهند نوشت و اگر پاسپورت بگیرند مجاور مسجد کوفه خواهند شد!
نظر به این که نوشتن و در نهایت سَر خوردن اصلاح طلبانی چون آقای زیدآبادی در بیداری دستکم امیدواران به اصلاحات حکومتی می تواند موثر باشد، تصمیم گرفتم چیزی در باره یا خطاب به ایشان ننویسم تا خدای نکرده تهران را به مقصد کوفه ترک نکنند و دست از نوشتن مطالب سیاسی بر ندارند.
اما گفت و گوی امروز ایشان که در آن گفته اند حکومت نکبت اسلامی مثل حکومت های توتالیتر عمل نمی کند و می توان از او انتقاد کرد و گرفتار نشد باعث شد این چند خط را خطاب به ایشان بنویسم هر چند می دانم از محتوای مطلبی که می نویسم خبر دارند و این نوشته شاید تنها به درد جوانان هوادار تفکرات ایشان بخورد.
در سال ۱۹۷۳، در شهر استکهلم سوئد، تبهکاری ۴ کارمند یک بانک را به مدت ۵ روز به گروگان گرفت، ولی چون به آن ها گفته بود که آن ها را نخواهد کشت، گروگان ها نسبت به گروگان گیر سمپاتی پیدا کرده بودند و بر خلاف منطق و روش معقول، سعی می کردند به گروگان گیر مزبور کمک کنند و عجیب تر این که از واکنش پلیس، بیشتر از عمل گروگان گیر هراس داشتند!
از این جا بود که اصطلاح «سندروم استکهلم» وارد عرصه ی روان شناسی شد که خلاصه اش این است که کسی که گروگان گرفته می شود، به تدریج به شخص گروگان گیر علاقه پیدا می کند و با او احساس همدردی و نزدیکی می کند.
رهایی از شرّ این حالت روانی به یکباره ممکن نیست و مدت ها طول می کشد تا کسی که دچار این عارضه است به وضع طبیعی بر گردد.
اهل قلم و فرهنگ ایران که مدت ۴۴ سال است توسط عوامل حکومت نکبت گروگان گرفته شده اند، به محض دیدن ملاطفتی از گروگان گیر، نسبت به او احساس خوشایندی پیدا می کنند، و اگر گروگان گیر امتیازی به آن ها بدهد، اصل گروگان گرفته شدن شان را فراموش می کنند.
آقای زیدآبادی با ترم «سندرم استکهلم» آشناست و اگر درست به خاطر م مانده باشد، آن را در جایی بیان کرده اند و خود را از آن بری دانسته اند.
اما واقعیت این است که این نوع بری دانستن خود یکی از اثرات سوء این عارضه است که باید با آن مقابله کرد.
این که من خوبی هایی از حکومت نکبت دیده ام و آن را شجاعانه و به قیمت شنیدن فحش از مخالفان حکومت بیان می کنم، چیزی نیست جز ستایش ضمنی گروگان گیر.
گروگان گیری که برای یک زندگی سالم و طبیعی، باید خود را از دست آن نجات داد و به تدریج از تمام مشکلات روانی که ما را دچار آن کرده است رهایی یافت.