در عرصه سیاسی از واژگان مختلف برای برچسب زدن های سیاسی گوناگون استفاده شده است. یکی از این واژگان که ریشه در انقلاب فرانسه دارد، در اواخر قرن هجدهم تحت عنوان "چپ" و "راست" سیاسی رایج شد و هنوز در عرصه سیاسی در بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران استفاده می شود. واژگان دیگری هم مانند "تند رو" ، "میانه رو" و "محافظه کار" با بسامد بسیار بالایی هم در ایران و هم در سایر کشورهای جهان رایج است. به نظر می رسد اینگونه واژگان که ریشه در زندگی سیاسی اروپایی دارند برای برچسب جریان های سیاسی ایران گمراه کننده، غلط و در بهترین حالت نارسا می باشند. در سالهای اخیر گروهی از برچسب های سیاسی دیگری با بسامد بالا رواج پیدا کرده که به نظر می رسد بسیار دقیقتر از آنچه از غرب برخاسته گویای زندگی سیاسی ما ایرانیان باشند مانند "پنجاه و هفتی ها"، "ایرانگراها" و "تجزیه طلبان". لذا لازم است هر کدام از ما در شرح درک خودمان از این واژگان بکوشد تا با دقت بیشتری در عرصه گفتمان سیاسی و اجتماعی شرکت کند. تعریف ها بسیار مهم هستند و میتوانند گفتمان اجتماعی را به بیراهه بکشند یا آنها را در مسیری سازنده به جریان بیاندازند. ما در این جا سعی می کنیم به پشتوانه داده های تاریخی، متون اصیل ایرانی و مشاهده صحنه سیاسی ایران و با معیارهای قابل اندازه گیری تعریفی از واژه " ایرانگرایی" ارایه بدهیم. ضمناً باید یادآور بشویم که هدف ما تنها تجلیل از واژگان نیست بلکه هدف تدقیق این معنی است و این هشدار که " نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست کلاه داری و آیینِ سروری داند " (حافظ)
در قسمت اول این سلسله مقالات اشاره ای کوتاه به تفاوت های اساسی ایرانگرایی و ناسیونالیزم کردیم. توضیح دادیم که ناسیونالیزم پدیده ای مدرن است که رابطه تنگاتنگی با تجربه سیاسی اروپا دارد ولی ایرانگرایی پدیده ای پیشامدرن است که برخلاف ناسیونالیزم اروپایی خاستگاه آن فرهنگی است و نه سیاسی. اشاره کردیم که ناسیونالیزم اروپایی در عرصه زبانی و فرهنگی همسان ساز بود و تنوع فرهنگی و زبانی را در کشورهای خود تحمل نمی کرد و با همه ایزارها که گاهی بسیار خشن بودند در رفع گوناگونی قومی کوشیدند و موفق هم شدند. در حالی که ایرانگرایی نه تنها تنوع قومی و زبانی را تشویق می کند بلکه از آن هم تغذیه می کند. در این جا این مباحث را تکرار نمی کنیم بلکه به علاقه مندان پیشنهاد می کنیم به مقاله شماره ۱ مراجعه کنند.
در برشمردن ویژگی های ایرانگرایی به این موارد اشاره کردیم
مقاله شماره ۱ : پاسداری از زبان پارسی به عنوان زبان ملی و زبان رابط همه سرزمین ایران.
مقاله شماره ۲: وحدت ملی و تمامیت ارضی
مقاله شماره ۳: رواداری و تعلق خاطر به رنگارنگی فرهنگی و باورها
مقاله شماره ۴: ارجمند انگاشتن نظم و ضابطه
مقاله شماره ۵: عدالت خواهی
مقاله شماره ۶: بیزاری از خشم، خشونت و تندخویی
در این مقاله به هفتمین ویژگی ایرانگرایی می پردازیم:
۷ - یکسان انگاشتن مرد و زن: برخلاف آنچه ما امروز در سیاستهای زن ستیزانه نکبت جمهوری اسلامی می بینیم، فرهنگ اصیل ایرانی تفاوتی در شان اجتماعی زن و مرد قائل نمی شود. این طرز فکر حتی در قواعد زبانی پارسی خود را نشان می دهد. درحالیکه تمام زبانهای اروپایی و سامی دارای ضمیرها و مصدر های مونث و مذکر هستند در زبان پارسی تفاوتی در ضمیرها و مصدرهای مونث و مذکر وجود ندارد. حتی در واژه همسر معلوم نیست که آیا به زن یا مرد ارجاع داده می شود. علاوه بر این، واژه "همسر" خود نشان از برابری زن و مرد دارد. برای اینکه به روشنی بتوانیم درباره رابطه زن و مرد در ایران باستان صحبت کنیم لازم است حکایتی را از هرودوت از جلد پنجم تواریخ او بازگویی کنیم. درستی و یا نادرستی این حکایت مهم نیست آنچه که در این حکایت اهمیت دارد قابل پذیرش بودن رویکرد ایرانی ها و مقدونی ها نسبت به زنان برای خواننده دو هزار و چهارصد سال پیش است. به روایت هردودوت داریوش سفیرانی را به مقدونیه نزد آمینتاس (Amyntas) پادشاه مقدونیه میفرستد و از او می خواهند با دادن مشتی آب و خاک با داریوش هم پیمان شود. آمینتاس درخواست آنها را پذیرفت و از آنها خواست که میهمان او باشند. در میان ضیافت شام یکی از سفیران ایرانی به آمینتاس می گوید که رسم پارسها این است که زنهایشان هم در کنارشان قرار داشته باشد. آمینتاس که از تقاضای پارسها خشنود نبود و ضمناً از قدرت پارسها هراس داشت در پاسخ می گوید در بین ما چنین رسمی وجود ندارد بلکه برعکس زنان را دور از مردان نگهمیداریم. اما چون شما فرمانروا هستید و چنین اراده کرده اید درخواستتان را اجابت خواهیم کرد. بعد دستور داد تا زنان سفیران ایرانی را به داخل محل ضیافت بیاورند و در مقابل سفیران بنشانند. سفیران ایرانی برآشفته می شوند و می گویند این چه رفتار توهین آمیزی است که تو کرده ای؟ زنان باید در کنار شوهرانشان و در یک مقام بنشینند نه اینکه آنسوی جایگاه مقابل مردان بنشینند که منظره ای بد دارد. آمینتاس که باز از این درخواست ایرانیان ناخشنود بود ولی از قدرت پارسها هراس داشت دستور می دهد که زنان در کنار سفیران قرار بگیرند. در طول مجلس ضیافت، سفیران با همسرانشان که در کنار هم نشسته بودند شروع به صحبت و شوخی می کنند و برخی هم یکدیگر را می بوسند. آمینتاس و پسرش که اسکندر نام داشت و یکی از نیاکان اسکندر مقدونی بود که دو قرن بعد حکومت هخامنشیان را سرنگون کرد از این منظره بسیار خشمگین می شوند. آمینتاس بهانه می آورد که خسته است و باید برود بخوابد. اسکندر که جوانی تندخو و بی تجربه بود پس از خارج شدن آمینتاس از مجلس دستور می دهد که همه سفیران ایرانی و همراهانشان را به قتل برسانند. دولت داریوش بی خبر از سرنوشت سفیرانش مامورانی را به سرپرستی بوبارس (احتمالاً یونانی شده بغ بار) برای تحقیق می فرستد. اسکندر با حیله و دادن طلا و خواهرش به نام ژیژا به بوبارس برای ازدواج مسیر تحقیقات را منحرف می کند[۱]. این حکایت هرودوت به رغم درستی یا نادرستی نشان دهنده رویکرد ایرانی ها نسبت به رابطه زن و مرد در مقایسه با یونانی ها بود. بی سبب نیست که دو تن از بانفوذترین مبلغین سیاست هخامنشیان در یونان دو زن بودند به نامهای تارگلیا و آسپاسیا. حدود هشتاد سال بعد از پیوستن سیاسی شهر یونانی نشین میلتوس (واقع در غرب ترکیه امروز) به نظم هخامنشی شاهد ظهور بانویی زیبا و بسیار شیرین سخن در یونان هستیم که به عنوان سفیر فرهنگی خشایارشا در قسمتهای مرکزی یونان فعالیت میکرد. نام این بانوی بسیار زیبا تارگلیا بود و کار عمده او گردهم آوردن سیاستمداران و افراد بانفوذ یونانی بود که نظم سیاسی و اقتصادی پارسی را بر نظم یونانی ترجیح میدادند. نظم یونانی متکی بود به برده داری و غارت شهرهای دور و نزدیک. ولی نظم پارسی برده داری را از سرزمینهای تحت مدیریت خود برمی انداخت و تجارت آزاد را با امن ساختن راه های زمینی و دریایی ممکن می نمود. شهرهای جنوبی یونان از جمله آتن همچنان به نظام برده داری و غارت شهرها از طریق نیروی دریایی کارآزموده و دزدی دریایی دلبستگی داشتند. ولی شهرهای شمالی و مرکزی یونان که به ایران و فرهنگ پارسی نزدیکتر بودند نظر مثبتی نسبت به نظم پارسی داشتند. آنچه که به لشگرکشی هخامنشیان علیه آتن معروف است در واقع جنگ داخلی بود بین این مناطق از جمله تسالی علیه آتن که هخامنشیان برای توسعه نفوذ خود از مردم تسالی علیه آتن پشتیبانی میکردند. در این بستر نفوذ سیاسی هخامنشیان در مناطق مرکزی یونان است که نقش تارگلیا معنی پیدا میکند. پلوتارک مینویسد که کار اصلی تارگلیا پاشیدن بذر دلبستگی به نظم پارسی در میان مردان بانفوذ یونانی بود و زیبایی او همراه با هنر، ادب و شیرین سخنی او را یاری میکردند[۲]. به واسطه این همکاری نزدیک بود که خشیارشا حکومت ناحیه ای را در تسالی به این بانوی زیبا سپرد و او نیز در آنجا تا پایان عمر زندگی کرد. بانوی دیگری که در اشاعه سیاست هخامنشیان در یونان می کوشید آسپاسیا معروف به معمار دوران زرین آتن است که سقراط او را استاد خود می دانست[۳]. آسپاسیا همسر پرایکلس سردار و زمامدار دولت شهر آتن بود که ابتدای زمامداری اش در خدمت گسترش سیاست پادشاه ایران گذشت. سخنرانی های پرشور پرایکلس را آسپاسیا برایش می نوشت و نقشی کلیدی در تصمیم های مهم او بازی می کرد. افلاطون ادعا کرده بود که نبرد آتن با اسپارت به تدبیر آسپاسیا و در خدمت پادشاه ایران و برای مهار کردن نیروی دریایی اسپارت شروع شد[۴].
می توان به جرأت ادعا کرد که تفاوت برخورد ایرانی ها و یونانی ها نسبت به زنان در همسویی تارگلیا و آسپاسیا با سیاست های هخامنشیان بی تاثیر نبود.
قطعاً رویکرد ایرانیان نسبت به جایگاه زنان در جامعه بی ارتباط با آموزه های زرتشت نیست. چون در گاهان، زرتشت همواره به زنان و مردان به یکسان برخورد کرده است. مانند: "ای هوشمندان! بشنوید با گوشهایِ خویش بهترین سخنان را و ببینید با منش روشن و هر یک از شما - چه مرد چه زن - پیش از آنکه رویداد بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میان دو راه یکی را برای خویشتن برگزینید و این پیام را به دیگران بیاموزید[۵]." یا وقتی به دختر خودش و دختران جوانی که تازه ازدواج ازدواج کرده اند پند می دهد آنها را با صفت "شوی گزین[۶] " توصیف می کند. یعنی برخلاف دوران اسلامی که دختران هیچ اختیاری در گزینش همسر خود نداشتند، در زمان زرتشت این دختران جوان بودند که شوی خود را انتخاب می کردند. البته مقاومت ایرانیان در مقابل فرهنگ زن ستیز جدیدی که پس از اسلام استیلا پیدا کرد یکسره از بین نرفت. آخوندزاده ماجرایی را در میان فرقه اسماعیلیه حکایت می کند که در جای خود جالب است. سومین رهبر اسماعیلیان در الموت پس از مرگ حسن صباح شخصی بود به نام حسن بن محمدبن بزرگ امید. او یک روز اسماعیلیان را در مصلی جمع می کند و به آنها می گوید که امام زمان است و به دلیل ظهورش تمام تکالیف شرعی که قبلاً اعتبار داشتند دیگر بی اعتبار شده اند و هر کس می تواند با خرد خود کار درست را انتخاب کند. علاوه بر آن به مومنین می گوید مجبور کردن زنان به پوشیدن حجاب اسلامی نه تنها ظلم به زنان است بلکه خسارت به مردان هم هست. از فردای آن روز دست همسرش دره التاج را که بی حجاب بود گرفته و برای قدم زدن از خانه خارج شد. ابتدا اعیان و اشراف و بعد باقی ساکنین الموت به تقلید از رهبر خود با همسرانشان برای قدم زدن خارج می شدند و به تدریج در این قلمرو این رسم جاری گردید[۷]. این تقریباً همان کاری بود که رضاشاه بزرگ در ۱۷ دی ۱۳۱۴ با کشف حجاب کرد. در روز ۱۷ دی ۱۳۱۴ رضا شاه با همسرش تاجالملوک آیرُملو، و دخترانش شمس و اشرف بدون حجاب به دانشسرای تربیت معلم برای جشن فارغ التحصیلی دختران رفت تا فرمان کشف حجاب را اعلام کند. این نخستینبار بود که همسر و دختران شاه بدون حجاب در مجمعی عمومی ظاهر میشدند. البته قبل از رضا شاه با رواج جنبش بابی و پیوستن فاطمه برغانی قزوینی ملقب به زرینتاج و مشهور به طاهره قُرَّةُالعَین به این جنبش مبارزه علیه حجاب اسلامی اوج مهمی گرفت. او اعلام کرد که با آمدن آیین بابی احکام اسلام ملغی شده است و به همین دلیل در سال ۱۲۲۶ شمسی روبنده از رخ برگرفت که در آن زمان اجبار اجتماعی و دینی بود. اگرچه پس از استیلای اسلام بر ایران، موقعیت اجتماعی زنان تغییر زیادی کرد ولی با ورود مظاهر مدرنیته به ایران توسط پادشاهان پهلوی، تغییری دائمی در نگرش مردم ایران به حجاب اسلامی و موقعیت اجتماعی زنان رخ داد که اوج آن را در سال ۱۴۰۱ در جنبش "زن - زندگی - آزادی" شاهد بودیم. امروز مبارزه برای برابری اجتماعی و حقوقی زنان بخش مهمی از هویت ایرانگرایی است.
نتیجه گیری:
از زمان زرتشت تا استیلای اسلام بر ایران، زنان و مردان جایگاه اجتماعی برابری داشتند. برابری زن و مرد چنان نهادینه شده بود که آثار آن را در دستور زبان پارسی می بینیم که برخلاف زبانهای اروپایی و سامی فاقد ضمیرها و مصدرهای مونث و مذکر است. حتی واژگانی چون همسر که برای مرد و زن استفاده می شود نشان از برابری زن و مرد دارد. با آمدن اسلام در طول زمان به تدریج فرهنگ سامی غالب گردید و مقام زن به مرتبه ای فرودست تنزل کرد. احتمالاً اولین تلاش برای باز پس گرفتن مقام اجتماعی برابر برای زنان، توسط فرقه اسماعیلیه یا بخشی از آن انجام گرفت که احکام شرعی اسلام را همه یکسره بی اعتبار اعلام کرده بودند. احتمالاً دومین اقدام اثر گذار در مبارزه برای برابری زن و مرد توسط طاهره قُرَّةُالعَین انجام گرفت که اعلام کرد با آمدن آیین بابی احکام اسلام ملغی شده است. ولی موثرترین و ماندگارترین اقدام در احیاء برابری زن و مرد توسط رضا شاه با کشف حجاب انجام شد که برخلاف اسماعیلیان و بابی ها به جای برکشیدن دینی دیگر در مقابل شریعت اسلام سبک زندگی جدید و مدرن را در مقابل ایرانیان قرار داد. فرایند احیاء مقام اجتماعی برابر زنان در دوران محمد رضا شاه به اوج خود رسید. تمام آنچه امروز ما در مبارزات زنان ایران در مقابله با سیاست های زن ستیز حکومت جمهوری اسلامی شاهد هستیم مدیون دو پادشاه پهلوی است که در طول ۵۳ سال با مدرن کردن روابط اجتماعی تغییرات بنیادی و ماندگار در نگرش جامعه به موقعیت زنان به وجود آوردند. مبارزه زنان در ایران برای احیاء حقوق انسانی خود ریشه در روابط مدرنی دارند که با اقدامات دو پادشاه پهلوی حداقل در بخشی از جامعه ایران نهادینه شد. پس از سرنگونی جمهوری اسلامی ایرانگراها باید در نفی همه الگوهای رفتاری به جا مانده از جامعه متحجر و عقب مانده بکوشند و الگوهای رفتاری را ترویج کنند که به فرایند مدرنیزه کردن کشور کمک می کند.
اکبر معارفی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
[۱] Herodotus, The Histories, Book V, P17-P22
[۲] Plutarch, Pericles XXIV
[۳] Plato, Menexenus, 235e
[۴] Plato, Menexenus, 245b
[۵] گاهان، هات ۳۰ بند ۲
[۶] کاهان، هات ۵۳ بند ۵
[۷] آرامش دوستدار، "درخشش های تیره" ، انتشارات خاوران، چاپ دوم، ص ۱۲۶ - ۱۲۴
۱۱ سپتامبر خاورمیانه، بهرام فرخی