استبداد جمهوری اسلامی، به طرق مختلف ضربههای مهیب اخلاقی به جامعه ایران زده است. با سبک زندگی بی اخلاق و ریاکارانه، از یک سو بنیانهاهای اخلاقی و منابع اخلاق از جمله دین را سست کردهاند و از سوی دیگر فرصت آموزش و پرداختن به اصول اولیه زندگی را با مشغول کردن جامعه به مسائل بدیهی مانند حجاب و حقوق اولیه و... از جامعه دریغ کردهاند. لذا جامعه ایران امروز علاوه بر درگیر بودن با استبداد خشن، مبتلا به انواع مشکلات بزرگ اجتماعی و فرهنگی است.
بسیاری از روشنفکران میپندارند، برای بحث کردن درباره مشکلات ریز و درشت فرهنگی ابتدا باید جمهوری اسلامی را سرنگون کرد. اما این قلم معتقد است که قبل از رسیدن به حق آزادی میتوان برای رسیدن به حقوق دیگر اقدام کرد.
آنچه روشن است، نشانههای گوناگون از توهین و انگهای نژادپرستی در جامعه ایران دیده میشود. از آنجا که برای حل یک مشکل باید ابتدا آن را مشاهده و پذیرفت این قلم سعی دارد باب بحث در این باره را باز کند تا شاید اندیشمندان جامعه ایران به بیان راهکار برای حل مشکل بپردازند.
۱-ریشه نژادپرستی
نژادپرستی، پدیده اجتماعی و تاریخی است که زمینه بهره کشی ضعفا را مهیا میکرده است. نژادپرستی در بسیاری از جوامع به درجات مختلف، از خود برتربینی تا کمتر دانستن ذاتی یک قوم و ملت وجود داشته است. اما، نژادپرستی به عنوان یک ایدئولوژی با داروین شکل گرفت. در واقع داروین و بسیاری از انسان شناسان غربی در قرن نوزدهم، نژاد پرستی را تئوریزه کردند.
برای مثال او درباره سه تن از بومیان جزیره تیرا دل فوئگو که برای سه ماه با آنها در کشتی بیگل همسفر است مینویسد: «پوست قرمز آنها کثیف و چرب، موهایشان مات، صدایشان ناهماهنگ، حرکاتشان خشن و بدون کوچکترین وقار بود. با دیدن این مردان، سخت است که خود را متقاعد کنیم که آنها موجوداتی شبیه به ما هستند که در یک جهان قرار گرفتهاند. (۱)»
این دید نژادپراستانه مختص داروین نبود، بلکه بسیاری از فیلسوفان بزرگ که جهان آنها را به نام فیلسوفان آزادی خواه و لیبرال میشناسد دارای تفکرات عمیقا نژادپرستانه بودند مانند کانت، بلومنباخ، دیوید هیوم و.... ولی این داروین و پیروان او بودند که آنرا تئوریزه کردند. (۲)
به صورت کلی، همه مکاتب و اندیشههای فلسفه غرب برای حل مشکلات و یا تامین منافع غرب توسعه یافتهاند. نژادپرستی به عنوان یک تئوری فلسفی در زمانی رشد یافت که غرب در پی استعمار دیگران و گسترش برده داری بود. لذا، نژادپرستی فلسفه ایی در خدمت منافع غرب بود و تنها زمانی از بین رفت که در جنگ دوم جهانی، نژادپرستی آلمان نازی به جان خود غرب افتاد.
اگر از این زاویه به نژادپرستی نگاه کنیم، خوشبختانه نژاد پرستی در ایران ریشههای عمیق فلسفی ندارد. اگرچه در دوره رضاشاه، بسیاری از شبه روشنفکران اطراف او با طرح تئوریهای پان ایرانیستی و ناسیونالیستی، زمینه ساز اندیشه نژادپرستی ضدعربی-اسلامی شدند. اما ریشه دواندن پان ایرانیسم در جامعه ایران قابل قیاس با بدیهی دانستن برتری نژادی سفید بر دیگران مبتنی بر داروینیسم در غرب نیست. در ایران، به علت همه پذیری باور قرانی، که همه شما یک مرد و زن آفریده شدهاید (۱۳ حجرات)، پذیرش ظلم سیستماتیک نژادپرستانه وجود نداشته است و غلامان و خدمتکاران، اگرچه ظالمانه به بیگاری کشانده میشوند ولی، مادون انسان شمرده نمیشدند.
برای بهتر دانستن تفاوت نژادپرستی در غرب و ایران و روشهای مبارزه غربیها با نژادپرستی توجه شما را به موضوعاتی جلب میکنم که در سیستم آموزشی غربی مورد توجه قرار میگیرد.
۲-آموزش در غرب
غرب از یک سو به دلیل اعمال نژادپرستی به مدت دو قرن، و سپس تجربه قربانی شدن توسط نژادپرستی نازیها و همچنین جنبش مارتین لوتر کینگ در امریکا به برخورد مسئولانه با موضوع نژادپرستی در سیستم آموزشی خود روی آورده است. این مسئله باعث بالا رفتن نسبی سطح دانش عمومی جامعه شده است. امتیازی که جامعه ایران به دلیل وجود دولت نادان جمهوری اسلامی و روشنفکران بی مسئولیت از آن بی بهره مانده است. در ادامه برای آشنایی به چند موضوع مهم که در سیستم آموزشی غربی مورد تدریس قرار میگیرد میپردازیم.
۲-۱- مثلث تجارت
از قرن ۱۶ام تا ۱۸ام، در حدود ۱۱۰ سال، اروپاییها تجارتی بین المللی را راه انداختند که بر برده داری استوار بود. کشتیهای غربی، پارچه و اسلحه به غرب افریقا صادر میکردند و از آنجا، بردههای سیاه پوست را در کشتی هایی مخصوص به اسم نگریه، سوار میکردند تا به جزایر کارائیب، جامائیکا و برزیل برسند. پس از فروش بردهها، کتان، شکر، کافه، کاکائو به اروپای غربی وارد میکردند. این تجارت به مثلثی معروف شد.
گفته میشود حدود ۲۲ میلیون برده جابجا شده است و حدود ۵ میلیون آنها در حین سفر از افریقا به قاره امریکا جان دادهاند. شرایط نگهداری بردهها در کشتی وحشتناک بوده است. آنها میبایست به مدت بیش از ۲ ماه، به صورت کتابی در غل و زنجیر در کنار هم دراز میکشیدند. هر از چند گاهی، آنها را برای شستشو از کثافت و حرکت دادن عضلاتشان بر روی عرشه میبردند و بسیاری از آنها خود را به اقیانوس میانداختند تا از زندگی نکبت بار در اسارت خلاص شوند.
۲-۲- مارتین لوتر کینگ و روزا پارکس
زندگی و آرای این دو شخصیت معاصر ایالات متحده امریکا به صورت مرتب در مدارس و دانشگاههای غربی مورد بررسی و صحبت قرار میگیرند. و حتی نام بسیاری از خیابانها و ایستگاههای قطار و مترو به نام آنهاست.
رزا پارکس، دختر جوانی بود که در سال ۱۹۵۵، از واگذاری صندلیاش به یک مرد سفید بوست، علیرغم اصرار راننده، امتناع میکند. بنابراین پلیس وارد عمل میشود و او را بازداشت میکند. این خبر باعث خشم جامعه سیاهپوست امریکا میشود و با بایکوت استفاده از اتوبوس بسیاری از خطوط به خاطر ضرر ده شدن، تعطیل میشوند. سرنوشت او به یکی از عوامل قیام سیاهپوستان امریکا تبدیل میشود.
مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش سیاه پوستان امریکا بود که سخنرانی معروفش؛ من یک رویا دارم، یکی از زیباترین متون ادبیات انگلیسی است. او قدم در راهی گذاشت که تا قبل از او از نظر جامعه امریکایی غیر قابل قبول بود. اما رویای او به حقیقت پیوست و امروز نژادپرستی به معنای آنچه قبل از او بود وجود ندارد. هر چند تبعیضهای نانوشته همچنان در امریکا ادامه دارد. خواننده محترم باید در نظر داشته باشد که اگرچه به صورت قانونی، تبعیض وجود ندارد اما، نژادپرستی همچنان در کشور ایالات متحده به خصوص قسمتهای جنوبی آن که از نظر تاریخی خواستگاه برده داری بوده است، همچنان وجود دارد. به یاد دارم روزی در کلاس درس یک دختر سیاه پوست امریکایی از میسی سی پی میگفت در ایالت آنها که در جنوب امریکا است، ازدواج یک سیاه پوست و سفید پوست، از نظر جامعه قابل قبول نیست. در صورتی که چنین دگم هایی سالیان دراز است در اروپا از بین رفته است.
۲-۳- باغ وحشهای انسان
این موضوع اگرچه در فرانسه در سیستم آموزشی قرار ندارد اما بسیاری از آن باخبرند. در اواخر قرن ۱۹ام بسیاری از کشورهای غربی، انسانهایی از افریقا، فلیپین، بومیان امریکا و... در باغ وحشهای انسانی در شهرهایی مانند پاریس، لندن، میلان، هامبورگ، بروکسل و.. به نمایش میگذاشتند.
این باغ وحشها که بر مبنای سروری سفید پوستان و مادون انسان دانستن دیگران بر اساس اندیشه داروینیسم شکل گرفته بود حتی تا سال ۱۹۵۸ در بروکسل ادامه پیدا کرد. هرچند همواره مخالفانی داشت.
ساختمانهای نمایشگاه استعماری پاریس در سال ۱۹۳۱ به سرعت ویران شد و آخرین باغ وحش بزرگ انسانی پاک شد. به گفته پاسکال بلانچارد و همکارانش، این زیرساختها از حافظه جمعی حذف شدهاند، زیرا یاد آور مکانیسمهای نژادپرستی پرطرفدار در غرب را بودند.
۲-۴- جنگ جهانی دوم و به قدرت رسیدن نازیسم
انسان غربی برای اولین بار در جنگ دوم بود که تجربه قربانی نژادپرستی را پیدا کرد. تا قبل از به قدرت رسیدن نازیسم، غربیها بر مبنای داروینسیم، خود را "نژاد" برتر میدانستند و که حتی استعمار سایر ملل از روی لطف و برای متمدن کردن آنها بود. پس از این تجربه بود که غرب به فکر "حقوق بشر" افتاد تا بتواند از خشونت مهار ناشدنی دولتها بکاهد. یکی از مفاهیمی که در اینجا متولد شد حذف مفهوم "نژاد" بود. همه انسانها علی رغم تفاوتهای فیزیکی از یک نژاد هستند و کلمه نژاد نباید برای خطاب قراردادن اقوام و ملل گوناگون استفاده شود.
در سیستم آموزشی غرب، تاریخ و عوامل جنگ دوم به صورت گسترده مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. مسئله ایی که نتایج موفقی داشته از جمله تنفر تاریخی اروپای مسیحی نسبت به یهودیان، که آنها را قاتلان مسیح میدانستند، کنترل کرده است. باید توجه کرد که رابطه ایرانیها با یهودیان هیچگاه همچون اروپاییها تنفر نبوده است.
۳-دولت-ملت در غرب، هویت تهاجمی و نژادپرستی
با مطالعه تاریخ کشورهای غربی در مییابیم که اکثر قریب به اتفاق آنها از اواخر قرن ۱۹ام به بعد شکل گرفتهاند. برای مثال، بلژیک در ۱۸۳۰، ایتالیا در ۱۸۷۱ و آلمان ۱۸۷۰ ایجاد شدهاند. در اروپای غربی، هویت منطقه ایی در طول تاریخ بسیار برجسته تر از هویت ملی بوده است. این مسئله حتی در فرانسه به عنوان قدیمی ترین کشور که از بیش از هزار سال پیش دولت یکپارچه مرکزی داشته است دیده میشود. اما مشکل هویت ملی در کشورهای سابقا عضو امپراتوری مقدس رم بارزتر است. این امپراطوری که برای مدت تقریبا هزار سال بر مناطقی که امروزه آلمان، اتریش، سوییس، بلژیک، هلند، چک، لهستان و... را در بر میگرفته است، گاه بیش از ۳۰۰، دولت محلی داشته است. هر منطقه ایی هویت محلی خود را داشته است که بسیاری از آنها هنوز هم زندهاند.
برای نمونه تشکیل دولت-ملت آلمان را بررسی کنیم. بیسمارک صدراعظم آهنین آلمان، در دهه ۱۸۶۰-۱۸۷۰ با شعار "آهن و خون" تمامی ایالتهای آلمانی زبان بجز اتریش را در سه جنگ تهاجمی علیه دانمارک، اتریش و فرانسه، گرد هم جمع میکند و امپراتوری رایش دوم را خلق میکند. تا قبل از آن به صورت کلی میتوان گفت این ایالتها، کشورهای مستقلی بودند که در زیر پرچم امپراتوری مقدس رم زندگی میکردند.
در فرانسه، در ۱۸۸۱، بر طبق قانون ژول فری، وزیر آموزش عمومی، مدارس ابتدایی عمومی و مجانی شد. یک سال بعد آموزش اجباری میشود. اگرچه در نگاه اول این قانون موجب گسترش دانش در سراسر کشور میشود ولی به قیمت نابودی سیستماتیک زبان و هویتهای منطقه ایی که تا آن زمان بسیار بارزتر از هویت ملی فرانسه بود. برای مثال زبان اُکسیتان که زبان حدود نیمی از جمعیت آنزمان فرانسه بود به کلی نابود میشود.
همانطور که میبینید هویت ملی کشورهای غرب اروپا، در روند پروژههای دولت-ملت سازی قرن نوزدهمی با جنگ، خشونت، دیگرستیزی و نابودی هویتهای محلی شکل گرفته است. یکی از دلایل بروز جنگهای اول و دوم جهانی و نژادپرستی نهادینه در کشورهای غربی به این موضوع بر میگردد.
وضع در کشورهای شرق اروپا به مراتب بدتر بوده است زیرا غالب این کشورها مانند رومانی، کروواسی، لهستان، چک و... بجز سالهای اخیر همواره جزیی از یک امپراتوری بزرگتر مانند عثمانی، روسیه، پروس، اتریش و یا شوروی بودهاند، لذا هویت ملی برجسته ایی نداشتهاند. اکثر کشورهای شرق اروپا تنها چند دهه تجربه به عنوان یک کشور مستقل دارند. لذا با نژاد پرستی افراطی سعی در شکل دادن به هویت ملی هستند که تا چندی قبل وجود خارجی نداشته است.
۴- نژادپرستی در ایران
۴-۱-آموزش در ایران
درباره موضوعات مرتبط با نژادپرستی که در سیستم آموزشی غربی مورد توجه قرار میگیرد، هیچ کدام در سیستم آموزشی ایران وجود ندارد. حتی به وجود برده داری در خود ایران نیز اشاره ایی نمیشود. ذکر این نکته در اینجا لازم است که ابعاد برده داری در ایران قابل مقایسه با برده داری غربی نیست. مقایسه این دو مانند مقایسه کارگاه کوچک ایرانی و کارخانههای بزرگ غربی است. در واقع غربیها، برده داری را مانند هر موضوع دیگری سیستماتیک و صنعتی کردهاند، برای مثال خط تولیدی که در تجارت مثلث در بالا بحث شد. اما در ایران برده داری مانند سایر امور در حد کارگاهی بوده است. و از سوی دیگر، برده به عنوان مادون انسان قلمداد نمیشده است در حالی که برمبنای داروینیسم غربیها سایر ملل را مادون انسان میدانستهاند.
-۴-۲ گنگ بودن ملی گرایی در ایران
اما گذشته از سیستم آموزشی ناکارآمد، روشنفکران ایرانی نیز کمک آنچنانی برای آشنا کردن مردم با موضوعات تاریخی و مفاهیم مرتبط با نژاد پرستی نکردهاند.
برای مثال مهر به میهن در ایران، به عنوان قدیمی ترین کشور جهان، احساسی فراگیر است اما طیفهای مختلف آن در رابطه با آزادی و نژادپرستی توسط روشنفکران تبیین نشدهاند. در زبانهای غربی، حداقل پنج کلمه برای تقسیم بندی عشق به وطن وجود دارد. عدم تبیین این پنج مفهوم در جامعه سیاسی ایران باعث سردرگمی و در نهایت سو استفاده جریانهای صاحب قدرت شده است.
پان، ناسیونالیسم، پاتروتیسم، شوونیسم و جینگویسم مفاهیمی مختلفی در رابطه با مهر به میهن هستند که تفاوت آنها در وجود نژادپرستی و احترام به حقوق دیگری است. در فارسی ملی گرایی مفهومی است که میتواند به جای همه این اصطلاحات غربی بکار برود و این خود یکی از مشکل مواجهه با نژادپرستی در ایران را پیچیده میکند.
به صورت خلاصه:
پان PAN- یک پیشوند به معنی همه (۳) و یا اتحاد همه شاخههای یک گروه است. پان-ایرانیستم یعنی اتحادی میان همه مردم و اقوام گوناگون ساکن در سرزمین ایران و مخالفت با تجزیه کشور. هر چند احزاب پان ایرانیستی معنی متفاوتی به این اصطلاح دادهاند. انواع پانها مثل پان-عربیسم، پان-آفریقایسم، پان-اروپایسم و... بر مبنای این ایده هستند.
پاتریوتیسم Patriotisme به معنی دوست داشتن وطن بدون برتر دانستن آن از سایر ملت هاست. در پاتریوتیسم عشق و علاقه به کشور، فرهنگ و هویت ملی وجود دارد بدون آنکه آنرا برتر از سایر فرهنگها و هویتها بدانیم. پاتریوتیسم به قدرت نظامی دفاعی قوی اعتقاد دارد اما در جنگهای تهاجمی شرکت نمیکند.
ناسیونالیسم Nationalism باور به سلسله مراتب ملتها است، با این اعتقاد که ملت ما باید در راس بنشیند. ناسیونالیسم بر برتری عینی یا خطاناپذیری یک دولت-ملت خاص تاکید دارد. غالبا منجر به پیش داوری منفی نسبت به افراد غیر بومی میشود که تهدیدی برای سنتهای ملت هستند. به همین دلیل تفاوتها پذیرفته نمیشوند و بر همسان سازی پای فشاری میشود. ناسیونالیستها اغلب از موضع نظامی تهاجمی با این ایده استقبال میکنند که این امر باعث بازدارندگی کشورهای رقیب میشود و اگر دولت-ملت دیگری در موقعیت ضعف باشد، میتوان ادعای قلمرو کرد.
ناسیونالیسم مدنی یا دموکراتیک Civic Nationalismنوعی از ناسیونالیسم است که بر ارزشهایی همچون دموکراسی، تولرانس و حقوق مدنی بنا شده است. در این نوع از ناسیونالیسم، همه افراد از اقوام، مذاهب و ریشههای مختلف میتوانند عضوی از ناسیونالیسم مدنی باشند.
شوونیسم Chauvinisme در معنای اصلی و ابتدایی آن، یک نوع میهنپرستی افراطی و ستیزهجو، و یک ایمان کور به برتری و شکوه ملی است. در بعضی متون آنرا به میهن شیفتگی ترجمه کردهاند.
جینگویزم jingoism به معنی اعلام کردن میهن پرستی بیش از حد با صدای بلند و آمادگی هشیارانه برای جنگ و سیاست خارجی تهاجمی. نوعی شوونیسم جنگ طلب است.
همچنانکه از تعاریف بالا آمد تنها پاتریوتیسم و ناسیونالیسم مدنی به معنی میهن دوستی است که میتواند حامل مفاهیم آزادی خواهانه و ضد نژادپرستی باشد. اما روشنفکران و حتی دانشگاهیان علوم سیاسی نیز در صدد تمیز این مفاهیم برنیامدهاند. بسیاری در ایران خود را ملی گرا میدانند بدون دانستن صحیح معنی آن.
۴-۳-دولت-ملت در ایران پروسه فرهنگی
دولت-ملت در ایران بر خلاف غرب که پروژه دولتی قرن نوزده امی بود، یک پروسه فرهنگی و اجتماعی هزاران ساله است. دولت-ملت در ایران یک فرمان از بالا نیست بلکه روندی افقی در میان اقوام مختلف بوده است. ایران به عنوان یک ملت از زمان هخامنشیان شکل گرفته است و هویت ملی در طی قرون متمادی به خصوص در هنگام مقاومت در برابر هجوم متعدد اقوام بیگانه صیقل خورده است. هویت ملی ایرانیان بعد از تسخیر کشور به دست اعراب، ابعاد فرهنگی عمیقی میگیرد که اوج آن با ظهور شاهنامه در قرن دهم است. شاهنامه را با ادبیات دفاعی امروز میتوان بزرگترین دفاع غیرعامل ایران در طول تاریخ نامید. این کتاب از یک سو باعث نزدیکی فرهنگی اقوام مختلف ایران شده است، زیرا در همه مناطق به صورت روزمره خوانده میشده، از سوی دیگر مفاهیم عمیق و داستانهای جذاب آن سبب ایرانی شدن مهاجمان میشده است. شاهنامه آنچنان تاثیری در فراسوی مرزهای ایران داشته است که برای سالیان در دربار امپراطوری عثمانی خوانده میشده است و زبان دربار عثمانی برای بیش از ۵۰۰ سال فارسی بوده است. از سوی دیگر نفوذ اندیشههای ژرف سعدی، مولانا و به خصوص حافظ را هم باید در پروسه تشکیل هویت ملی ایران در نظر گرفت.
با همین توضیحات مختصر میتوان به تفاوت پروژه سیاسی هویت تهاجمی و نژادپرستانه غربی و پروسهی هویت فرهنگی ایرانی پی برد.
البته در این میان، در یک دوره کوتاه در زمان رضاشاه، جمعی از شبه روشنفکران غرب زده از جمله داور و فروغی درصدد تکرار اشتباه غربیها در ایران بودند که خوشبختانه نتوانستند هویتهای محلی اقوام مختلف را از میان بردارند.
۴-۴- تاریخ ایران و افغانستان
از دیگر کم کاریهای روشنفکران و دانشگاه در ایران، عدم مطالعه تاریخ معاصر و انتقال آن به جامعه است. اتباع افغانستان به عنوان قربانیان اصلی نژادپرستی در ایران هستند. این در حالی است که ایران و بخش بزرگی از افغانستان در کمتر از ۲۵۰ سال پیش، یک کشور بودند و تنها با زور نظامی انگلستان در دوران ناصری بخش هایی از جمله هرات از ایران جدا شد. حال چطور میشود که ملت ایران، نسبت به افغانستانی هایی که به زور استعمار از ایران جدا شدهاند به سان غریبهی فروتر بنگرد؟ آیا این نژادپرستی علیه افغانستانیها علاوه بر شنیع بودن ذات آن، تایید پذیرش ابدی جدایی نیست؟ نژادپرستی رایج در غرب، بیشتر علیه کسانی است که قرابت بسیار کمی با فرهنگ جامعه دارند، این درحالی است که افغانستان صاحب بخش بزرگی از فرهنگ فارسی است. بسیاری از داستانهای شاهنامه در کابل شکل میگیرد. هرات خاستگاه بزرگان ادب و تفکر ایرانی است. ایران، افغانستان، تاجیکستان و... در این میراث فرهنگی با یکدیگر شریکند. چگونه میتوان افغانستانیها را دیگری و پست تر دانست؟ جالب اینجاست که اکثر کسانی که خود را برتر از افغانستانیها میدانند، در عین حال خود را کمتر از غربیها میدانند! زیرا وقتی خود را در تفکر قدرت اسیر کنیم، در سلسله مراتب قدرت همیشه کسی بالاتر از دیگری وجود دارد، همچنان که میگوییم "دست بالا دست بسیار است. "
۵-نتیجه گیری
با مشاهده آنچه در جامعه میگذرد به راحتی نشانههای نژادپرستی را میبینیم. نباید آن را کتمان کرد. باید آنرا به بحث گذاشت تا راهکارهای موثر یافته شود. از سوی دیگر همانطور که در بالا آمد، نژادپرستی در ایران، برخلاف غرب، بر یک اندیشه مدون فلسفی و تاریخی بنا نشده است. و این نکته نشان میدهد که نژادپرستی ایرانی عمق آنچنانی ندارد و با آموزش که امروز چه در سیستم دانشگاهی و چه در عرصه روشنفکری وجود ندارد میتوان تا حد زیادی آن را رفع کرد.
حنیف یزدانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱--چارلز داروین، خاطرات سفر بیگل [۱۸۳۱-۱۸۳۶]، ترجمه. هماهنگ شده توسط Michel Prum, Geneva, Slatkine, 2011, p. 312.
Charles Darwin, Diary of the voyage of the Beagle [1831-1836], trans. coordinated by Michel Prum, Geneva, Slatkine, 2011, p. 399.
۲--گفتمان بریتانیا در مورد نژاد، میشل پروم؛ مترجم: حنیف یزدانی گفتمان بریتانیا در مورد نژاد | سایت خبری تحلیلی زیتون (zeitoons.com)
۳- https://www.etymonline.com/word/pan
حجاببان، مهران رفیعی
به کدامین گناه میزنید و میکشید؟ سیامک صفاتی