پس از جاعش، داعش، طالبان و ژاژخواییها و تندخوییهایی سادهلوحانه از این دست در ایران و منطقه، تکاپویی گسترده برای مقابله با آخوند و طالب در منطقه شکلگرفته است! این داستان ممکن است برای برخی از کشورهای منطقه تازه باشد، اما مقابله با آخوند و آخوندیگری در ایران و کشورهایی همانند ترکیه داستان دورودراز و پراشکوآبی است، که کارنامهی چندان کامیابی هم ندارد.
با این همه اگر (به عنوان نمونه) در تاریخ ترکیه و ایران بیشتر دقت شود، پیشتر آشکار میگردد که مقابله با آخوندها و آخوندیگری دشوارتر از آن است که مخالفان تازهبهدورانرسیدهی آخوندهای امروز تصور میکنند. یکی از دلایل و فرنودهای این ناکامی آنجاست که جدایش مردم از آخوندها هم دقیق نیست و هم خطرناک است. دقیق نیست، چون آخوند فقط یک لباس و نهاد و منافع ویژه نیست؛ نوعی باور و سبکزندهگی و جهانبینی هم هست؛ که شوربختانه مردم با آخوندها در بسیاری از این بارهها همپوشانی دارند و از آخوندها جدا نیستند و ... این تفکیک سادهاندیشانه و خطرناک هم هست؛ چه، دشواری بنیادین را با یک دشواریی ساختهگی و سطحی جابهجا میکند. یعنی به جای مبارزه با توسعهنایافتهگی که آسیب و گزند واقعی و فربودی است با آسیابهای بادی درافتاده است. (خطر جدیتر خواهد شد، اگر مبارزه با آخوند صورتی پنهان از اسلامستیزی هم باشد و جایگزین مبارزه با توسعهنایافتهگی، استبداد و بنیادهای آن شود؛ چه، اسلام در آسیبشناسی دقیق و عمیق خود قربانی است و نه مجرم.)
برآمد آن که در بهترین حالت، این رویکرد (در صورتبندی آخوند و آخوندیگری) از آسیبشناسی بسیار سطحی و ناکارآمدی رنج میبرد و بهقاعد نمیتواند به درمانی و چارهای جدی هم برسد. این اشتباه را علی شریعتی و بسیاری دیگر از نواندیشان مسلمان (و بسیاری از ملی مذهبی) هم کردهاند و از اسلام منهای آخوند صحبت کردهاند. بیپرده میگویم؛ از آخوندها و فرهنگ آخوندی متنفر هستم؛ و آخوندیگری را در جایی ترکیبی دردناک از دزدی و تکدیگری در تاریخ جامعههای گوناگون نامیدهام و هنوز بر این باور و داوری هستم. اما شوربختانه واقعیت دیگری هم هست؛ مردمان گسترشنایافته (توسعهنایافته) تا خرخره در فرهنگ آخوندی و باورها و داوریهای آنان شناور هستند و از آن فرهنگ و آسیب جدا نیستند. مبارزه با آخوند و آخوندیگری باید تا لایههای پنهان و عمیق آن در تاریخ ادامه پیدا کند. آخوندی گری ادامهی «برهان لطف» است و با خودبسندهگی و خودبنیادی آدمی هماهنگ نخواهد شد. آخوندیگری در ریشههای خود باید کندوکاو شود. آخوندیگری از ما جدا نیست و نبوده است؛ در هرکدام از ما آخوندی کوچک یا بزرگ نشسته است و بر ما و دیگران دست انداخته است! اگر دست از سر این آخوندهای کوچک و بزرگ برداریم و بگذاریم آنها از گزند تیزیی نقد ما در امان بمانند، این دزدها موزی و گداهای مزمن که از در رانده شدهاند دوبار از پنجره باز خواهند گشت! و بساط گسترش، توسعه و ترقی را برخواهند چید. اهمیت ندارد از انقلاب مشروطه چند دهه یا سده گذشته است، تاریخ ایران و ترکیه آشکارید که خطر بازگشت استبداد و آخوندیگری همیشه بیخ گوش ما است.
اکبر کرمی