با یاد هزاران کودک قتل عام شده در غزه
با زانوانِ خسته
**********پاهای تاول زده
********************گرسنه وتشنه
زیربارش ِبمبها
**********خمپارهها
********************موشکها
نفس زنان میدَویم
**********در جادههای پُر ازسرباز
از شمال به جنوب
**********از جنوب به شمال
*
سلامهی کوچک، همپای ماست
**********با عروسک خونالودش
وزخم ِچرک ِگلوگاهش
عقیله اما نیست
زیر آوارِخانه گُم شده است
مثل همبازیام حارث
مادرم با چهرهی غبار گرفته
انگارآتش گرفته است!
میان ِبتونهای فرو ریخته میچرخد
وَ زار میزند:
صدای نفسهای دخترم رامی شنوم
صدایش را میشنوم
*
برادرم حنظله را دیروز،
ترکش خمپاره برد
من ماندهام با سلاله خواهرکم
میدویم، با پدر بزرگمان عدنان
در جادههای نا امن
بی آب ودانه
بی سرپناه و مرحمِ زخم
بی سایه دستی مهربان
میدَویم
**********می دَویم نفس زنان
از شمال به جنوب
**********از جنوب به شمال
*
ما کودکانِ گناهکار فلسطینی،
**********به فرمان ِ فاتح ِ بی لبخند،
همچنان میدَویم،
زیر بارش ِبمبها
**********خمپارهها
********************و موشکها
با همکلاسانِ مدرسهی ویران
**********و همسالان ِگریان
با پدرانمان؛
**********آن هاکه نای دویدنشان هست
با مادرانِ رنج
باکوله بارها یِ پُرازخالی
مدام اماکَم میشویم!
مدام اما گُم میشویم!
در سرزمین نفرین شده
درسرزمین ویران
حسن حسام
۱۸/۱۱/۲۰۲۳
پاریس