۱- این نکته را در همان بیست و چند سالگی دریافته بودم. وقتی در"برهۀ حساس تاریخی" همنوایی برخی از همشهریها را با رژیم تازه تاسیس خلیفه یا "خ" اول دیدم. در حالی که ایشان کسانی بودند که قبلا خود را جان نثار شاه یا "پ" دوم میخواندند.
در آن سرزمین زادگاهی، محافظه کاری جریان اجتماعی است که شعبده بازی میکند. آنجا با جماعت همه فن حریفی روبرو هستید که برای جلب کارگزار و جذب مخاطب گاهی توپ و گوی ایرانیت و "گذشته پُر افتخار"ش را به هوا پرتاب میکند و گاه توپ و گوی اسلامیت را؛ که آن را تکیه گاه معنوی و اخلاقی خود میشمارد.
حال که با فاصلۀ چندین دههای بدین صحنه سرگرم سازی و ریاکاری جماعت محافظه کار مینگریم، دو نکته برایمان آشکار میگردد. نخست درک میکنیم که دو رویی هموطنان شریف روستایی و حاشیه نشین شهرها به سنت ندامت و توابیگری بر میگردد. سنتی تاریخی که هربار در برابر سپاه مسلط شدۀ بیگانه باز تولید شده است. دوم میفهمیم که میل شخصی به خلاصی از دست شامورتی بازی یادشده، چیزی جز واکنش له رهایی فردی و طلب جامعۀ آزاد نیست. جامعهای که بقول شارل فوریه فرانسوی در آن، آزادی فردی مبنای آزادی جمعی باشد.
۲- رسانه دیداری شنیداری"من و تو " که شایعه کرده میخاد تعطیل کنه، در هنگام خواندن غزل خداحافظی یک میان پرده از مقام امنیتی هم رو صحنه آورده که دیدنش بر دگراندیشان چند نسل اخیر واجب است. از هفتاد و پنج سالهها تا بیست و پنج سالههای الان باید این مصاحبه را ببینند و از نکتههای ظریف و تخلیههای فرویدی مدیر سرکوب و شکنجه عبرت بگیرند.
اینجانب تا کنون دو قسمت را دیده و به دریافتهایی رسیده است. منتظر میمانم که ۵ قسمت قول داده پخش شود و از دیده و تامل کردههایم روایت کنم. چند چیز اما همین الان مشخص است که یک فرد عامی را سیستم کنترلی از راه دور چگونه بالا میکشد. میل جاه طلبی او را تحریک و برای رسیدن به مقامات بالا او را کوک مینماید. آنچه در این میان بنظر میرسد فقر و حقارت دولتمداری و نیز نوباوگی رژیم کودتایی است که حتا پلان و چارت تقسیم بندی اداریش را عموسام توصیه میکند. یعنی استعمار پشت پرده.
۳- باری. سرانجام فرصت تماشای بخش آخر (قسمت پنجم) فیلم مستندی پیش آمد که نامش "پرویز ثابتی" اعلام شده است. فیلم نمایش فردی نشسته است که به زبان محاوره حرف میزند.
آری او، با استناد به آنچه خودش در معرفی خویش گفته، از یک خانواده دامدار در حاشیه کویر برخاسته است. اما این را به صراحت نمیگوید که در چارچوب روحیه چوپانی پرورش یافته است. از این هم نمیگوید که به تمامی جاه طلبیهای آدمهای نخاله در صحرا و در شهر مجهز بوده است. از این رو دست گمانه زنی باز است که همنوعان را نیز وی در شکل و شمایل احشام (بره و بزغاله) محتاج هدایت و رهبری دیده و این شیوه نگاه یک عمری با او بوده است. حتا اگر به فرض محال در بهترین آکادمیهای دنیا به کسب علم و مدرک پرداخته و جلوی دوربین "من و تو" نمایش تکنفره اجرا کرده باشد.
البته در برشهایی از فیلم، تصاویری از انبوه فیلمهای آرشیوی بنمایش در میآید که در حکم ادویه آشی است که جلوی دوربین پخته میشود. سر آخر هم مجری برنامه که نمایش تک نفره را سرهم بندی کرده، به رسانه سازنده فیلم (تلویزیون لندنی "من و تو") میگوید که بدان اعتبار بخشیده است. بنابراین "خوشا به حال" رسانهای که از مقام امنیتی اعتبار کسب کرده است.
بگذریم که در صحنه سازیهای فیلم آن گفتار و "اعترافات"زندانیان زجر کشیده از ضرب و شتم است که میبایستی به حرفها و اشارات مقام امنیتی اثبات و استدلال ببخشد.
بواقع بعهده رسانه یادشده است که در اجرای ماموریت سفیدشویی دوران "پ" دوم تا کجا مرزهای اخلاقی ژورنالیسم را زیر پا گذاشته است. چرا که بزعم خود "حقانیت" یک رژیم ساقط شده از بابت ندانم کاریها و بی لیاقتی مدیریتش را از حلقوم کسانی میخواهد بیرون کشد که در جریان سرکوب و شکنجه سلب هویت و شخصیت شدهاند.
امروزه با فاصلهای که از مقطع زمانی ۵۷ گرفتهایم و نیز با آگاهی و اشرافی حاصل از تجربۀ ایام، دیگر قصه گویی ثابتی چیزی بیش از حکایتهای کودک و نوباوه پسند بدست نمیدهد. زیرا نه فوت و فن یک کشورداری درست و روزآمد را نشان میدهد، وقتی دمکراسی حافظ حقوق اقلیتهای اجتماعی است و مشارکت مردمی در رتق و فتق امور جاری و ساری، و نه به مخاطب از تاثیرات شرایط جهانی و نقش چالش ابرقدرتها در سرنوشت مملکت میگوید.
تمام حرف ثابتی در این است که دولت امریکا به غلط شاه را برای رعایت حقوق بشر زیر تاثیر گذاشت و باعث تعویض رژیم شد. در حالی که ایران بخشی از پازل شطرنجی بود که بین پیمانهای ناتو و ورشو بازی میشد.
باری. پرویز ثابتی هشتاد و اندی ساله، از کشور و از دست دادگاه آتی گریخته، سرانجام مصمم شده که قبل از وداع از مشاهدات خود حکایت کند. در این حکایتگری، برغم این که قبلأ در معرفی خود از تمایل به آگنوستیسیزم سخن گفته، همچون دانای کل داعیه همه چیز دانی و اشراف مانع و جامع را دارد. او حرفهای خود را با یک "ما" ملوکانه میزند. وقتی از توفیق در تار و مار کردن مخالفان و رقبای سیاسی شاه به سال ۵۵ میگوید، خود را "برادر بزرگ"ی جلوه میدهد که با چشم کنترل بر همه چیز سلطه داشته است. منتها با آن وضعی که جلوی دوربین نشسته، موی رنگ کرده و کت و شلواری که به تنش زار میزند، فقط تصویر رقت باری را بازتاب میبخشد.
در حالی که از قرن هژده اروپا برخی نیک اندیش در پی ساختن بهشت بر روی کره خاکی بودند یک عده آدم نمای نخاله دست نشانده قدرت حاکمانی گشتند که چیزی جز زندگی جهنمی برای مردمان به ارمغان نداشتند.
پرویز ثابتی یکی از آن نخالههای سابقه دار است که از چند سال پیش دستگاه امنیت خلافت اسلامی او را به طرق مختلف به روی صحنه توجهات برکشیده است. شاید برای آن که دوباره ترانه یا نوحه جزیرۀ ثبات و آرامش گورستانی را بخواند. آنهم به دورهای که بی لیاقتی مقامات در ایران به گوش فلک رسیده است. ادعاهای بزرگ و چنتههای خالی همیشه چشم اسفندیار نخالهها بوده است.
مهدی استعدادی شاد