Monday, Dec 4, 2023

صفحه نخست » از خود بیگانگی، جفت ِ بیگانگی از غیر ِ من، طاهره بارئی

Tahereh_Barei.jpg

این روزها‌یم، شاید دیگر نخواهم بنویسم از آنچه پیشتر سخن می‌گفتم
اما امروزم حرف خودش را دارد
تهی ازحرف نیست
امروزم از خود بیگانگی را جفت می‌بیند با «از غیر بیگانگی»
امروزم می‌بیند که نمی‌توان دیگری را،
دیگران را،
جدا تحمّل کرد و جدا بُرید از خود
اما بیگانه نبود از خویشتن
آن خویشتن ناب
که موج میزند از همگان و همه رائی و همراهی
تقدم در ظهور، با مرغ است یا تخم مرغ اینجا؟
با از خود بیگانگی چه بسا!
بیگانگی با کُنه آدمیت خود
آنگاه بیگانه میشوی با محنت دیگری
با خود دیگری
صورتش میشود انتقاد گاه
صدایش خراش آور گوشها
دست را نزدیک نمی‌خواهی بکنی کناردستش
می‌گریزی بمحض رویت گامهایش
امروزم
دغدغه‌اش
آشکار سازی ِ تیشه‌ی ازغیر بیگانگی ست
بر ریشه‌ی ریش ریش بشریت

چه بر سرمان آمد؟
چرا خصم هم شدیم
و باد، آدمیتمان را پیچید لای لباس ژنده محنت کشیدگان و برد
جوف ِخودِ همیشه وزنده‌اش
چه گسستی در سامانه زندگی!
چه پیشآوردی!

من از تجسم بیگانگی اینهمه دست
من از تصویر بیهودگی اینهمه صورت
امروزم را خط خطی میکنم
با نوشتن شعر هائی
در حلق متوّرم کلمات

نباید ترسید
دقیقا به این موضوع باید قلم گذاشت
که نباید ترسید
به پیشباز اینهمه صورت باید رفت
و بر هودج ارکستر باد چسباند
ترنّم اینهمه دست، اینهمه دست، اینهمه دست را

آیا ذهن باغچه‌ای که از خاطرات سبز تهی میشد آرام آرام
برگهای خود را یک به یک بازخواهد یافت؟
آری!

آیا زمانی که گم کرده بود قلب خود را
معجون زندگی بازگشوده
خواهد ش آرمید از گرد و غبار؟
آٰری!

طاهره بارئی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در این شعر به بیتی از سعدی «تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی» اشاره شده
و به بخشی از شعر فروغ فرخزاد:

من از زمانی که قلب خود را گم کرده‌است می‌ترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می‌ترسم
.......
......
و ذهن باغچه دارد آرام‌آرام
از خاطرات سبز تهی می‌شود



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy