Monday, Dec 11, 2023

صفحه نخست » رابطه میان روایت با امور واقع، توضیحی درباره جنگ روایت‌ها، احمد فعال

Ahmad_Faal_2.jpgدر علوم اجتماعی و در مباحث نظری چیزی به عنوان واقعیت فی‌نفسه یا به زبان دکارت، اشیاء فی‌نفسه Neumann برای ما انسان‌ها وجود محصل ندارد. هایدگر هم اضافه می‌کند، بیرون از آنچه به تصور ما درمی‌آید، هستی وجود ندارد. نه دکارت و نه هایدگر قصد انکار واقعیت و هستی را نداشتند. تنها می‌گویند، برای ما وجود ندارند. بدیهی است چیزی که به تصور ما در نیاید چگونه آن را تصدیق کنیم؟ در اینجا معنای تصور این نیست که حتما باید به عینه چیزی را ببینیم و آن را لمس کنیم، تا وجود واقعی آن را تصدیق کنیم. ما خدا را نمی‌بینیم، میدانهای مغناطیسی را نمی‌بینیم، اما با توضیحاتی که هم سوی خداباوران و هم از سوی فیزیکدانان می‌شنویم، می‌توانیم تصوری و تصویری درباره آنها داشته باشیم. توجه کنید می‌گوییم تصور، بالاخره هرکس یک تصوری در ذهن خود از خدا دارد. فیزیکدان‌ها هم به غیر از آثرات میدان‌های مغناطیسی یک تصوراتی درباره میدان‌های مغناطیسی دارند. بدون تصور تصدیق محال است. معلوم است وقتی ذهن انسان از چیزی پاک پاک باشد، تصدیق آن غیرممکن است. روایت، نوع تصویری است که ما از امور واقع بدست می‌دهیم. در عین حال بدون روایت نمی‌توانیم امور واقع را مشاهده کنیم. اندیشمندانی مثل فوکو، هابرماس و توماس کهن، روایت‌ها را در قالب گفتمان، اپیستمه، هسته عقلانیت و پارادایم توضیح داده‌اند. بعضی از نظرها از واژه اصول راهنما استفاده استفاده می‌کنند. در اینجا واژه گفتمان در ادبیات سیاسی و فلسفی ایرانیان رواج بیشتری دارد. گفتمان یا در زبان انگلیسی دیسکورس discourse نوعی هاله فرهنگی و یا هاله سیاسی است که امور واقع از خلال آن به ذهن در می‌آید. گفتمان نقش فعال سوژه ذهنی در تفسیر ابژه‌ها و یا رویدادهاست. زبان، مفاهیم، واژه‌ها، مهمترین عناصر سازنده گفتمان‌ها هستند. به زعم فوکو، در هر دوران ما با یک گفتمان مواجه هستیم. مثلا زبان و ادبیات آریستوکرات‌ها با زبان و ادبیات بورژواها و این دو با زبان و ادبیات طبقات فرودست فرق دارند. آسمان آنها یکسان نیست. زمان نزد آنها یکسان در سیلان و گردش نیست. به دیگر سخن، گفتمان نوعی روایت روایت‌هاست. روایتی است که برفراز همه روایت‌ها قرار دارد، به گونه‌ای که روایت‌های خُرد تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند.

اکنون با این مقدمه مختصر توضیحی هم در باره امور واقع، و هم درباره جنگ روایت‌ها ارائه می‌دهم. اینکه روایت‌ها و یا گفتمان نوعی هاله فرهنگی است که میان انسان با امور واقع قرار دارند، آیا به این معناست که هرکس هر حرفی دلش خواست بزند، و هر روایتی که از امور واقع ارائه می‌دهد بدهد؟ و به این ترتیب ما با جنگ هفتاد دو ملت و یا به تعبیر آقای دکتر رحمانیان با جنگ روایت‌ها مواجه هستیم؟ اگر واقعاً اینچنین باشد، چیزی به نام گفتگو، مفاهمه، صلح، تبادل اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها اساساً بی‌معنی خواهد بود. امور واقع یا آنچه که در زبان علمی از آن به عنوان فکت facts نامیده می‌شوند، حداقل به دو دسته ساده و پیچیده تقسیم می‌شوند. روایت‌ها narratives هم از لحاظ سیاسی حداقل به دو دسته، روایت‌های رایج و روایت‌های نادر تقسیم می‌شوند. همین دو قسم را می‌توان به روایت‌های حاکم و روایت‌های محکوم، یا رویات‌هایی که به آزاد شدن انسان کمک می‌کنند، و روایت‌هایی که به محکوم شدن انسان کمک می‌کنند، تقسیم کرد. امور واقع پیچده، یا فکت‌های پیچیده که از آنها روایت‌ها و تفسیرهای مختلفی بدست می‌آیند، در اینجا مورد بحث ما نیستند. این امور در مباحث علمی، آکادمیک، و در محافل سیاسی و فرهنگی بر اساس گفتگو مورد بحث قرار می‌گیرند، و‌ای بسا از راه ساده کردن امور پیچیده، بتوان به تفاهم دست یافت. در هر حال هرچی هست بحث در باره این امور منطق خودش را دارد، خواه از راه به تجربه نشاندن روایت‌ها، و خواه از راه تفسیر و تأویل و امتناع از تناقض.

وقتی گزارش مربوط به جنگ روایت‌ها را در کانال بیان آزادی منتشر کردم (https: //t. me/bayane_azadi/۲۶۴۴) با اصطلاح جنگ روایت‌ها مخالف بودم. با آقای دکتر سلیمانی که از دوستان و صاحب‌نظران بسیار آگاه و مطمئن در تاریخ و به خصوص تاریخ معاصر ایران است، مراتب مخالفت خود را ابراز کردم. ایشان هم همین نظر را داشتند و گفتند، انتخاب این عنوان از سوی آقای دکتر رحمانیان بود و من هم معتقدم یک روایت بیشتر وجود ندارد. این روایت چیزی جز تصدیق کودتا یعنی امر ساده‌ای که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ صورت گرفته است نیست. دکتر سلیمانی تأکید کردند، تمام دایرالمعارف‌های دنیا و حتی تمام عوامل کودتا تأیید کرده‌اند که ۲۸ مرداد کودتا صورت گرفته است، اکنون حالا بعد از ۷۰ سال یک عده‌ای به خاطر منافع خود روایت دیگری ارائه می‌دهند، جنگ روایت‌ها امر بیهوده‌ای است. اجازه بدهید به همان تقسیم‌بندی که درباره امور واقع انجام دادم، چند مثال بزنم. به جنبش اجتماعی و سیاسی سال ۱۴۰۱ بازمی‌گردم. درباره حقوق زنان در ایران یک روایت بیشتر وجود ندارد. و آن اینکه، زنان در ایران به شدت در تنگنای نظام حقوقی بسر می‌برند. حالا اگر حاکمیت می‌گوید، نخیر زنان دارای حقوق هستند، روایت رایج نیست. تعریف و تمجید کردن از زنان و حتی احترام گذاشتن به زنان حقوق نمی‌شود. روایتی نیست که نه مردم بپذیریند، و نه در میان نخبگان و اهل اندیشه روی آن توافق داشته باشند، و نه روایتی است که آزادی و حقوق مدنی جامعه را هدف قرار داده باشد. اما درباره جنبش اجتماعی و سیاسی ۱۴۰۱ به غیر از روایت حاکم، روایت‌های مختلفی وجود دارد. چون رخداد ساده‌ای نبود که بتوان با چند کلمه آن را تفسیر کرد، و یا فهم مشترکی درباره آن وجود ندارد. خیلی از فکت‌ها و رویدادها را می‌توان نام برد که یک روایت بیشتر وجود ندارد، مطرح کردن روایت‌ها مختلف جعل واقعیت، و با اهداف قدرت‌محور تعقیب می‌شوند. به عنوان مثال، درباره خودکامگی رژیم پهلوی و مسدود کردن راه اصلاحات، یک روایت بیشتر وجود ندارد، همه اسناد و همه مورخین معتبر می‌گویند، رژیم پیشین رژیم خودکامه‌ای بود. اما درباره این امر که رژیم شاه مسیر پیشرفت را طی می‌کرد، و یا درباره انقلاب ۱۳۵۷، می‌تواند روایت‌های مختلفی وجود داشته باشد. چون روایت خودکامگی بسیار ساده است، همه اسناد از خودکامگی رژیم پیشین حکایت می‌کنند، اما درباره دو واقعیت بعدی به دلیل پیچیدگی و عوامل مختلف و پیچیده، و حتی بنا به آنکه رویدادها به نفع مردم بودند و یا نبودند، می‌تواند روایت‌های مختلفی وجود داشته باشد.

در خصوص کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یک روایت بیشتر وجود ندارد، همه اسناد و به قول دکتر سلیمانی همه دائره‌المعارف‌های جهان می‌گویند ۲۸ مرداد کودتا صورت گرفته است. دکتر مصدق در عصری که به عصر استعمار و استعمارزدایی از جهان سوم معروف بود، کوشش داشت تا اختیار منابع ملی و منافع و حقوق حاصل از آن را به ملت بازگرداند. خوانندگان محترم بروند مروری به عصر استعمار داشته باشند، که در آن زمان استعمار مردمان کشورهای استعمار شده را در حد حیوان تلقی می‌کردند. از منابع چپ‌گرایی و حتی از منابع بی‌طرف نقل نمی‌کنم، عبارتی را از قول فون میزس که پیامبر لیبرال‌های وطنی محسوب می‌شود نقل می‌کنم: «دیدگاه‌های هدایتگر استعماری این بود که نژاد سفید از قدرت مقهور کننده خود بر اعضای نژادهای دیگر نهایت استفاده را ببرد. اروپایی‌ها مجهز به همه سلاح‌ها و ابزارهای کمکی که تمدن اروپایی در اختیارشان گذاشته بود، به راه افتادند تا ملت‌های ضعیف‌تر را مطیع خود کنند، دارایی‌هایشان را به یغما برند و خودشان را به بردگی کشند. همواره کوشیده‌اند انگیزه‌های راستین سیاست استعماری را با این بهانه پنهان کنند و خوش‌نما جلوه دهند که هدف هیچ نیست، مگر این که این اقوام وحشی نیز از برکات تمدن اروپایی بهره‌مند شوند... تاریخ سیاست‌های استعماری بیش از هر فصل دیگری از تاریخ غرق خون است. چه خون‌ها که بیهوده و بی‌هدف جاری شد، چه مناطقی که ویران شد و چه اقوامی ‌که نابود و ریشه‌کن شدند، که به هیچ‌وجه نمی‌توان اینها را قشنگ جلوه داد و توجیه کرد» (کتاب لیبرالیسم اثر فون میزس، ترجمه مهدی تدینی صفحه ۱۹۱-۱۹۰). به علاوه فراموش نکنیم که در آن زمان که دوران افول استعمار بود، از دید دول خارجی و به خصوص آمریکا و انگلیس راه مصدق باید شکست می‌خورد. در نتیجه، اینجا یک روایت بیشتر وجود ندارد، و چیزی به نام جنگ روایت‌ها بی‌اعتبار است. اکنون اگر یک عده‌ای بگویند مصدق نباید با قدرت‌های خارجی آنچنان درگیر می‌شد، و باید موازنه قوا را درک می‌کرد، و باید تسلیم یکی از پنج پیشنهادی می‌شد که بانک جهانی و قدرت‌های خارجی به او دادند، و یا اینکه مصدق چرا و با چه انگیزه‌ای انحلال مجلس را به رفراندوم گذاشت؟ اینها مباحث دیگری است و چیزی از درک یک روایت به نام کودتا علیه دولت دکتر مصدق کم نمی‌کند.

احمد فعال

[email protected]

https://t.me/ayane_azadi



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy