فرامرز داور - ایران وایر
این نوشتار، نگاهی به اقدامات ۴۵ سال پیش «روحالله خمینی» در فرانسه در این روزها هم دارد. ارتباط خمینی و نزدیکانش با معاون فرمانده ناتو و پیشاز آن «حیدر علیاف» که بعدها رییسجمهور جمهوری آذربایجان شد و آن زمان بهعنوان مامور سازمان جاسوسی شوروی در نجف، با او ارتباط داشت، ازجمله حقایق کمتر شنیده شده درباره موسس جمهوری اسلامی است.
***
«هوشنگ نهاوندی»، نام آشنایی در عرصه دانش و البته سیاست ایران در سالهای منتهی به انقلاب است. مردی که روزگاری نه خیلی دور، رییس دانشگاههای پهلوی و تهران بود و در ماههای پایانی حکومت پهلوی، از مشاوران و در هفتههای آخر زندگی شاه، از معاشران او.
نهاوندی پس از انقلاب ایران همچون بسیاری دیگر از شخصیتهای جان به در برده از خشم انقلابیون، در خارج از کشورش زندگی میکند. او در این سالها نهتنها فعالیتهای آکادمیک را رها نکرده، که به تاریخنویسی هم مشغول شده است. در کتاب «خمینی در پاریس»، اسنادی از ارتباط خارجی خمینی ارائه میکند که احتمالا برای نسل کنونی رهبران جمهوری اسلامی هم ناشنیده است.
در این کتاب، نویسنده تلاش کرده تا با کنکاش در میان اسناد، نقل قول دستاول از اشخاص مرتبط با حکومت شاهنشاهی، پژوهش در آثار بهجا مانده و گفتوگو با افرادی که از نزدیک درگیر ماجرا بودند، تصویری مکملی از خمینی و روزهای منجر به انقلاب بهمن۱۳۵۷ ارائه کند.
رییسجمهور آینده جمهوری آذربایجان، مامور ارتباط شوروی با خمینی در نجف
مهمترین و عمدهترین بخش کتاب که بهدلیل دسترسی گسترده نویسنده به کارگزاران حکومت پهلوی که خود نیز در شمار آنهاست، از نزدیک در جریان بخش گستردهای از رویدادها، ازجمله تقویت موقعیت سیاسی خمینی و گسترش نفوذ او در میان شهروندان ایرانی در دوران تبعید او در نجف و بهخصوص پس از آن، در حومه پاریس است.
از سال دوم حضور خمینی در نجف، این شهر مقدس شیعیان «دستوبالش از لحاظ امکانات مالی باز و بازتر شد. ظاهرا نخستین کمکهای مالی قابل ملاحظهای که دریافت کرد، ازجانب سپهبد «تیمور بختیار»، رییس توانای پیشین سازمان اطلاعات و امنیت ایران (ساواک) بود که در شمار مخالفان شاه درآمده بود و بر ضد او و حکومت ایران توطئه میکرد.»
شاه، تیمور بختیار را از سمتش برکنار کرده و او پس از یک دوره سرگردانی در سوئیس و لبنان، سرانجام در عراق، یعنی کشوری مستقر شد که خمینی در آن دوران تبعید میگذراند.
به نوشته نهاوندی، در این دوران، سازمان اطلاعاتی و جاسوسی شوروی (کگب) با خمینی در نجف در ارتباط بود. شخصی که این ارتباط را خمینی برقرار کرده بود، «حیدر علیاف»، رییس وقت (کگب) در آذربایجان شوروی بود که بعد از فروپاشی شوروی، رییسجمهور جمهوری آذربایجان شد و پسرش اکنون این سمت را در اختیار دارید. واسطه این ارتباط، سپهبد «بختیار» بوده است.
ارتباط خمینی با کگب و رییس پیشین ساواک، تنها مراوده او برای رسیدن به هدفش، یعنی براندازی نظام پادشاهی در ایران نبود. نهاوندی در کتاب خود در چند بخش، به مذاکره همراهان خمینی با کشورهای غربی با هدف تضعیف حکومت شاه اشاره کرده است.
ازجمله این ملاقاتها، دیدار «محمد بهشتی»، (بعدها اولین رییس دیوان عالی کشور در جمهوری اسلامی شد) و «مهدی بازرگان» (نخستوزیر دولت موقت پس از سقوط شاه) با ژنرال آمریکایی، «رابرت هایزر»، معاون فرمانده کل نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی ناتو بود.
دیدار نمایندگان خمینی با معاون سازمان ناتو
نهاوندی مینویسد که ماموریت هایزر، تسریع خروج شاه از ایران و جلوگیری از مداخله ارتش بود تا مقدمات ورود خمینی به ایران فراهم شود.
ماموریت آقای هایزر در تهران واکنش شدیدی از سوی ژنرال «الکساندر هیگ»، فرمانده کل نیروهای ناتو منتهی شد، چراکه دولت آمریکا حتی فرمانده و رییس مستقیم هایزر را در جریان ماموریت او در تهران قرار نداده بود.
ژنرال هگ پس از انقلاب بهمن۱۳۵۷، از سوی «رونالد ریگان»، ريیسجمهور وقت آمریکا، وزیر خارجه این کشور شد. «جورج بوش»، پدر معاون آقای ریگان، از نقش کشورش در انقلاب ایران انتقاد کرده بود و ماموریت آقای هایزر در ایران از سوی دولت «جیمی کارتر» با هدف «فلج کردن ارتش ایران» را، یک خطای بزرگ خوانده بود. نهاوندی مینویسد که یکی از ملاقاتهای ژنرال هایزر با محمد بهشتی و مهدی بازرگان، ۱۰ ساعت به طول انجامیده بود.
به نوشته هوشنگ نهاوندی، ایران برای ژنرال هایزر کشور ناشناسی نبود. شاه او را خوب میشناخت و در هریک از ماموریتهایش به ایران، او را به حضور میپذیرفت، اما این بار حتی مسافرت هایزر را به اطلاع شاه هم نرسانده بودند.
او معاون ناتو و افسر نیروی هوایی آمریکا بود و مطابق معمول، نزد همکاران ایرانی خود در پایگاه نیروی هوایی در «دوشان تپه» تهران مستقر شد.
براساس روایت نویسنده کتاب خمینی در فرانسه، شاه با تعجب از این ماجرا آگاه شد و با پیشنهاد «اردشیر زاهدی» هم که به او توصیه کرده بود دستور دهد ژنرال آمریکایی را بهسبب ورود غیر مجاز به خاک ایران جلب و رسما از کشور اخراج کنند، موافقت نکرد.
سرانجام هایزر بههمراه سفیر آمریکا به دیدار شاه میروند و براساس کتاب «پاسخ به تاریخ» که تقریرات شخص شاه است و هوشنگ نهاوندی هم در کتابش این بخش آن را نقل کرده، موضوع اصلی مورد علاقه این دو مقام آمریکایی این بود که «بدانند من در چه روز و چه ساعتی ایران را ترک میکنم.»
سپهبد «امیرحسین ربیعی»، آخرین فرمانده نیروی هوایی ایران که در واقع میزبان هایزر در تهران بود، در دادگاه انقلاب اسلامی که سرانجام به مرگ او رای داد، گفته بود که هایزر شاه را مثل «یک موش مرده از ایران بیرون انداخت.» نویسنده کتاب در پانوشت این قسمت یادآور شده که شاه «با اندوه بسیار» در خاطراتش این جمله سپهبد ربیعی را عینا نقل کرده است.
روز ۱۱ژانویه۱۹۷۹، «سایروس ونس»، وزیر امور خارجه آمریکا در واشنگتن، اعلام کرد که شاه بهزودی از ایران خارج خواهد شد.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
کمتر از یک هفته بعد، شاه در میان اشک و اندوه و التماس همراهان و کارکنان کاخ نیاوران، از آنجا با هلی کوپتر به فرودگاه مهرآباد تهران رفت و ساعاتی بعد «در شرایطی که تسلط همیشگی بر گفتار و رفتارش را از دست داده بود و تنها باری بود که با چشمان اشکبار دیده می شد، ایران را را برای همیشه ترک کرد.»
هوشنگ نهاوندی در ماههای پایانی حکومت شاه، ضمن حفظ روابطش با شخص شاه، در زمره نزدیکترین مشاوران «فرح دیبا»، شهبانوی ایران بود و از نزدیک در جریان امور کشور قرار داشته است.
ورود خمینی به فرانسه در مهر۱۳۵۷ و استقرارش در نوفل لوشاتو، نهتنها تعدیل و آرامشی در اواضع بهوجود نیاورد، که باعث تشدید تظاهرات شورشگونهای شد که او علمدار و مظهر آن شده بود. به تعبیر نهاوندی، خیلی زود روشن شد که بار دیگر شاه در ارزیابی وضع سیاسی اشتباه کرده است. موافقت با خروج خمینی از عراق و انتقالش به فرانسه، اشتباه دیگری بود که به تحولات سال ۱۳۵۷ سرعت غیر قابل باوری میداد. احتمالا اشتباه یکی مانده به آخر شاه، یعنی پیش از خروجش از ایران.
«پیشاز این، تغییرات تماس تلفنی با اطرافیان خمینی در نجف بسیار دشوار و محدود بود و هم دولت ایران و هم دولت عراق، بر آن نظارت داشتند. نوارهایش با اشکالات زیاد از سرحد رد می شد. تکثیر آنها در ایران جنبه حرفهای نداشت، البته در آلمان شرقی قسمتی از این کار انجام میشد، اما با کندی و نه به آسانی.
آیتالله خمینی که تا هنگام استقرارش در نوفل لوشاتو هرگز از تلفن استفاده نکرده بود و اصولا این وسیله مکالمه را نمی پسندید، سرانجام به این کار رضایت داد و صدایش بیواسطه به گوش طرفدارانش، یعنی بعضی از روحانیون و چند بازاری رسید. این اتفاق برای آنها یک دگرگونی واقعی بود صدای آقا را مستقیما شنیدند. مطلب مهمی در تلفن نگفت، اما خودش بود و صدای خودش و این یک انقلاب محسوب میشد.»
نویسنده در فصل «تهران؛ درماندگی و فروپاشی حکومت»، شرح نسبتا مفصلی دوران حضور خمینی در حومه پاریس و حواشی مربوط به آن میدهد، اما یکی از جالب توجهترین بخشهای کتاب مربوط به روابط شاه با «والری ژیسکار دستن»، ريیسجمهور وقت فرانسه است که زمینهساز اصلی اقامت چندماهه خمینی و همراهانش در حومه پاریس شد.
شاه و ژیسکار دستن و راز شنود شده از کاخ گلستان
اندکی پس از انتخاب «ژیسکار دستن» به ریاستجمهوری، شاه و شهبانو در اواخر بهار سال ۱۹۷۴ (پنج سال پیش از وقوع انقلاب) سفر رسمی «پرشکوهی» به پاریس داشتند که در جریان آن، موافقتنامههایی در زمینه همکاری اتمی به امضا رسید و به سرمایهگذاری ایران در شرکت غنیسازی اورانیوم اورولیف منجر شد.
چند ماه بعد که شاه و همسرش برای ورزشهای زمستانی به سوئیس رفته بودند، رییسجمهور فرانسه که به همین منظور آنجا بود، به دیدار شاه رفت. آقای نهاوندی مینویسد که این امری استثنایی بود که نشان از ابراز احترام ژیسکار دستن به شاه داشت، اما رییسجمهور فرانسه برای دیدار با شاه ایران چند دقیقهای مجبور به انتظار شده بود، آن هم بهدلیلی که «ویلیام شوکراس»، نویسنده کتاب آخرین سفر شاه، علت آن را «ورق بازی شاه با دوستانش» خوانده است.
نویسنده از قول اردشیر زاهدی همراه همیشگی شاه این موضوع را رد کرده و نوشته که شاه مبادی آدابتر و به تشریفات مقیدتر این بود که چنین رفتاری داشته باشد.
در پانوشت همین بخش، توضیحی نوشته شده که نشان میدهد چند هفته پیش از درگذشت شاه در قاهره خود نویسنده دراینباره از شاه سوال کرده است. «ماجرا را بیاساس دانست و گفت که ژیسکار را در حد توجه به این مسائل، کوچک نمیداند» و از قول شاه ادامه میدهد که «اگر هم منتظر ماند، برای آن بود که زودتر از موقع رسید.»
اما ماجرا در همین جا ختم نمیشود. یک سال پساز این، رییسجمهور فرانسه به اتفاق همسرش و هیاتی بزرگ برای دیدار رسمی عازم ایران شد.
«در تهران از او با رعایت کامل همه تشریفاتی که برای روسای ممالک مقرر و معمول بود پذیرایی به عمل آمد. یکی از دختران رییسجمهور فرانسه به اتفاق نامزد آیندهاش، در شمار همراهان بود. گویا هنگامی که هرمز قریب، رییس کل تشریفات شاهنشاهی برای ترتیب محل استقرار مدعوین مختلف بر سر میز شام رسمی به افتخار رییسجمهور فرانسه با متصدیان فرانسوی تشریفات به گفتوگو پرداخت، آنها از او خواستند که نهتنها دختر رییسجمهور، بلکه نامزد آینده او را در بالای میز شام، همردیف شاهدختها و شاهپورها و مقامهای عالی دو کشور قرار دهند.»
کتاب در ادامه چنین روایت میکند که هرمز قریب، رییس کل تشریفات دربار ایران از اجابت این خواست سر باز زد و پس از اصرار مامور تشریفات فرانسوی، «مرتکب اشتباهی شد و گفت که مراتب را به عرض شاه خواهد رساند.»
به نوشته نهاوندی، گویا شاه از این پرسش رییس تشریفات دربار برآشفته میشود و میگوید که این کار به او ارتباطی ندارد، «وظیفه خودتان را انجام دهید و مقررات تشریفات را اجرا کنید»، در نتیجه هرمز قریب از قبول «درخواست بیجای فرانسویها» امتناع میکند و میگوید که «اعلیحضرت اجازه نفرموند که در تشریفات، انحرافی حاصل شود.»
این موضوع تشریفاتی و به ظاهر ساده، پیامدی سنگین بر روابط شخصی شاه و ژیسکار دستن داشت.
«نتیجه اینکه بر سر میز شام که صدو سی نفر در آن حضور داشتند، نامزد آینده دختر رییسجمهور فرانسه در انتهای میز، یعنی در جای خودش نشسته بود»
در پایان مراسم رییسجمهور فرانسه عازم محل اقامتش در کاخ گلستان تهران شد. ژیسکار دستن در گفتوگو با همسرش، محل نامزد دخترشان را نامناسب و هدایا را در شان خود نمیداند و شاه را «تازهبهدوران رسیده» میخواند.
به نوشته نهاوندی، کاخ گلستان هم مانند اقامتگاههای مشابه در همه کشورها، مجهز به دستگاههای شنود بود، بنابراین سخنان ژیسکار دستن بامداد روز بعد به اطلاع شاه رسید. سالها بعد رییسجمهور فرانسه در خاطراتش به گفتوگوهایی که در کاخ گلستان با همسرش داشته اشارههایی کرده و محیط و میزبانی را به تئاتر، و مهمانان را به بازیگران تشبیه کرده و همهچیز را دلخراش میخواند.
هوشنگ نهاوندی در این بخش مینویسد که «این مذاکرات شبانه میتواند دلیلی باشد برای آنکه ماجرای گفتوگوهای ژیسکار دستن به یک حادثه سیاسی تبدیل شده بود و او نیز بعدا از آن آگاه شده و خواسته آن را به نحوی ذکر کرده باشد یا توجیه کند.»
نویسنده در ادامه از دلخوری شاه و دربار از رفتار رییسجمهور فرانسه مینویسد و نکته جالبی را میگوید که برای درک بخشی از روح جاری در ارتباط با دربار ایران و مقامهای عالی فرانسه شنیدنی است.
به نوشته نهاوندی، پس از این ماجرا، از پسوند دستن که عنوان اشرافیای بود که عمو رییسجمهور وقت فرانسه طبق قوانین فرانسه خریداری کرده بود، در محیط دربار ایران استفاده نمیشد و شاه او را فردی میخواند که تبار اشرافی ندارد و اگر خودش تازه به دوران رسیده بود، ژیسکار «تازه به دوران رسیدهتر بود.»
هوشنگ نهاوندی دلخوری رییسجمهور فرانسه را از نحوه پذیراییاش در ایران و ناراحتی شاه از رفتار ژیسکار دستن که برادر شاه هم آن را «متکبرانه و آمیخته به تحقیر» خوانده بود، بر سرد شدن روابط دو کشور موثر میداند ومینویسد که «این سردی روابط دو رییس مملکت بر رفتار دولت فرانسه به هنگام ورود آیتالله خمینی به این کشور تاثیر گذاشت و در کنفرانس گوادلوپ، ژیسکار دستن بیش از همتایان دیگرش با محمدرضا پهلوی ضدیت نشان داد.»
شب و شهر نو، آلما بیگم