Monday, Jan 8, 2024

صفحه نخست » نقش سیاسی روشنفکران، مسعود نقره‌کار

Masoud_Noghrehkar_4.jpgرابطه روشنفکران با قدرت (۱) و سیاست رابطه‌ای پُرتنش و چالش بوده است. این رابطه و پیوند با خرد و عقل مدرن و انتقادی که ریشه در اندیشگی وعقل فلسفی دارد از گرانیگاه‌ها و در عینِ حال از پیچیده‌ترین مسائل تاریخ مدرنیته است، نه به این دلیل که روشنفکران همواره منتقدان و نفی کنندگان قدرت بوده‌اند، بلکه به این علت که روشنفکران در شکل‌گیری و استحکام قدرت‌های سیاسی در دوران مدرن نیز نقش داشته‌اند.

مفاهیم حکومت، حاکمیت، دولت، و قدرت تفاوت‌ها دارند اما هنگامی که از قدرت سیاسی سخن به میان می‌آید مجموعه این مفاهیم و نهاد‌های شکل دهندۀ آن‌ها به ذهن می‌نشینند. در حکومت‌ها و نظام‌های سیاسی توتالیتر و خودکامه مرزهای میان این مفاهیم سیال تر می‌شوند. قدرت "کانون جذب، حفظ و تمرکز توانمندی هاو ابزار تحمیل و توزیع اراده دولت، حکومت و یا حاکمیت تعریف شده است" و همین " کانون" است که پنهان و آشکار" توانایی تحقق منافع " و " امکان اعمال و تحقق اراده و خواست خود بر دیگران" را برای حکومت‌ها و حاکمیت‌ها، دولت‌ها و نظام‌های سیاسی متفاوت مهیا می‌سازد. بنا به سرشت و ماهیت قدرت و شکل نظام سیاسی- با کمی تسامح - قدرت سیاسی را به دونوع تقسیم کرده‌اند:

- دموکراتیک و متمدن، یا مدنی شده و قابل کنترل
- غیر دموکراتیک و غیر قابل کنترل
مفهوم قدرت در قدرت اقتصادی، اجتماعی، شهروندی و سیاسی غیر حاکم نیز تبلور می‌یابد، که برای نمونه به قدرت سیاسی غیر حاکم در احزاب و سازمان‌های سیاسی می‌توان اشاره داشت.
هر کدام از این قدرت‌ها خواستار تولید و باز تولید نظمی هستند که شرایط و موقعیت‌های مورد نظرشان را حفظ کند.

برخی از روشنفکران و جمع‌های روشنفکری به عنوان پرسشگر در برابر قدرت، منتقد یا نافی قدرت بوده‌اند و برخی در کنار قدرت سیاسی و مذهبی قرار گرفته‌اند و روشنفکری را به مشارکت و "مهندسی اجتماعی" در چارچوبی معین تقلیل داده‌اند. این نوع ویژگی و رفتار روشنفکران سیاسی و فرهنگی در رابطه با احزاب و تشکل‌ها، به ویژه جریان‌های چپ نیز وجود داشته است، که حتی در مشارکت و مهندسی ساختارها و روابط غیر دمکراتیک و غیر روشنفکرانه سهیم بوده‌اند. همکاری روشنفکران با نظام‌های توتالیتر و اقتدارگرا یا اشکال دیگر نظام‌ها و ساختارهای سیاسی غیر دموکراتیک حتی در رابطه با قدرت و نظام سیاسی دموکراتیک، اگر پرسشگرانه و نقادانه، وبر بنیاد عقلانیت، آزاداندیشی و آزادیخواهی و تولید گفتمان و فکر و آینده نگری نباشد، فاصله گیری روشنفکر از فکر"روشن"اش تلقی شده است. این تعریف ارزشی از روشنفکر، حکایت روشنفکر خوب و روشنفکر بد را پیش می‌کشد. روشنفکرانی بوده‌اند که با آرزوی نقد و ایجاد تغییر به قدرت سیاسی نزدیک شده‌اند اما وسوسه و جاذبه سحرآمیز قدرت آنان را در قدرت ذوب کرده است. این دست روشنفکران به دور از مسئولیت اخلاقی روشنفکران نسبت به قدرت و سیاست، پیش از آنکه بتوانند تاثیری بر قدرت بگذارند قدرت بر آن‌ها تاثیر گذاشته و تغییرشان داده و آن‌ها را به روشنفکری نه برقدرت که با قدرت بَدَل کرده است. جذابیت و اغواگری قدرت حتی افلاطون و هایدگر و بسیاری از فیلسوفان و سیاست ورزان و فرهنگ سازان را هم درگیر کرده است.
روشنفکران همچون همه‌ی انسان‌ها خواست هایی دارند و این را قدرت‌های سیاسی و مالی، رسانه‌ای، آکادمیک به خوبی درک و فهم کرده‌اند. قدرت‌های سیاسی و مالی برای بهره گیری از روشنفکر به شیوه‌های گوناگون متوسل می‌شوند، دعوت به همکاری، ایجاد ترس، پول، مقام و موقعیت پاره‌ای از این شیوه‌ها و ترفندها هستند. نظام مالی مسلط بر جهان که اکثر رسانه‌های همگانی را نیز در دست و کنترل دارد، می‌کوشد هرگونه تلاش جمعی، به ویژه فعالیت سازمانمند روشنفکران را خنثی و یا تخریب کند.
در حوزه سیاسی و فرهنگی قدرت‌های سیاسی بیشتر با توصیه ماکیاولی با ایجاد ترس و هراس و ترور شخصیت به سراغ روشنفکران رفته‌اند. نیکولو ماکیاولی به عنوان یکی از بزرگترین نظریه پردازان " قدرت سیاسی" و از" پایه گذاران فلسفه تاریخ" قرن پانزدهم و شانزدهم در باب "ستم پیشگی و نرمخویی و اینکه مهرانگیزی بهتر است یا ترس انگیزی"، گفته است: "... آیا بهتر آن است که بیش دوستمان بدارند تا از ما بترسند یا آنکه بیش بترسند تا دوستمان بدارند؟ پاسخ این است که هر دو: یعنی هم بترسند و هم دوست بدارند، اما از آنجا که داشتن این هر دو حال با هم دشوار است، اگر قرار باشد که یکی از آن دو را برگزینیم باید گفت که همان بهتر که بترسند تا دوست بدارند... " (۲)

بر خورد روشنفکرانه و ایستادگی در برابر قدرت به میزان حس مسئولیت انسانی و اخلاقی روشنفکر، و به آگاهی و مسئولیت وی در مقابل حقیقت و در قبال واقعیت جهان بستگی دارد. روشنفکر با قدرت، چه استبدادی و چه دموکراتیک، ناسازگار است و با آن متمدنانه درگیر می‌شود نه برای به قدرت رسیدن، برای تغییر و متحول کردن آن.
بسیارند روشنفکرانی که به سهم خود رابطه روشنفکر با قدرت و سیاست را در قالب اندیشه فلسفی، سیاسی و فرهنگی خاصی مطرح و بررسی کرده‌اند. در این بررسی‌ها و دیدگاه‌ها روشنفکران و روشنفکری از نقد تا نفی مصون نمانده‌اند.
این نگاهِ دونمونه از روشنفکران برجستۀ جهان امیل زولا و آلبرکامو ست.

امیل زولا و یارانش با دو مفهوم حقیقت و عدالت هویت جمعی جدیدی برای روشنفکران اروپایی بوجود آوردند. امیل زولا از انفجار حقیقت و عدالتی سخن گفت که در برابر قدرت می‌ایستد. با حرکت زولا و "بیانیه روشنفکران"، گفتمان روشنفکری از چارچوب ادبی و آموزشی و علمی فاصله گرفت و در قالب اندیشه انتقادی تبدیل به «گفتمان حقیقت» شد. " اگر حقیقت را زیرزمین پنهان کنید، انباشته می‌شود و با چنان نیروی انفجاری آشکار می‌شود که همه چیز را با خود نابود می‌کند. "، انفجاری در معنای ایستادگی در برابر قدرت. زولا و همراهان‌اش در ماجرای محاکمه دریفوس روشنفکری را به " گفتمان حقیقت" بدل کردند و اعلام کردند: "عدالت ‏تنها در پیش زمینۀ حقیقت وجود دارد و خوشبختی تنها در پیش زمینۀ عدالت... ملت فرانسه ‏زمانی به استحکام می‌رسد که از طریق آموزش بنیادین همۀ شهروندان، توانایی جاری کردن ‏حقیقت و عدالت را بیابد..."

آلبر کامو نیز روشنفکر را عامل و نیروئی اخلاقی برای اعمال عدالت در گستره‌ی همگانی می‌دانست. "هدف روشنفکری دفاع از خشونتی علیه خشونت دیگر نیست بلکه داشتن حضوری اخلاقی فراسوی مطلق‌های سیاسی است، مبارزه علیه تعصب و طرد روش شیطانی کردن دیگری ست، و پذیرش اینکه واقعیت پیچیده‌تر از آن است که با داوری‌های سریع از روی آن بگذریم. روشنفکری به معنای دفاع از آزادی‌ اندیشه و بازشناسی محدودیت‌های آن نیز هست. روشنفکرانی که در موضع اخلاق و نه ایدئولوژی قرار می‌گیرند قابلیت شناسایی بی‌عدالتی و رنج و درد دیگران را دارند و می‌توانند به آنها پاسخ دهند."

مسعود نقره‌کار

*****
زیرنویس:

۱- در هر نوع رابطه‌ی انسانی و اجتماعی، حتی رابطه زبانی و کلامی، رد پای قدرت یا تحمیل اراده را به اشکال گوناگون می‌توان دید. قدرت در ساختار خانواده، گروه‌ها، سازمان‌ها، احزاب، نهاد‌ها و نظام‌های سیاسی و در روابط میان تمامی گروه‌های اجتماعی عمل می‌کند. در تعابیر جدید، به ویژه دربرخی روابط غیر سیاسی، که اجباری در آن‌ها نیست مفاهیم مرجعیت، اقتدار، اتوریته و نفوذ جای قدرت را گرفته‌اند.
برداشت " الوین تافلر " نیز قابل تعمق است، تعریفی ناظر براین واقعیت که قدرت وجه اجتناب ناپذیر هر رابطه‌ی انسانی ست و تنها در قدرت سیاسی تبلور نمی‌یابد: " دانایی و خشونت و ثروت و روابط میان آنها، قدرت را در جامعه تعریف می‌کنند. "
۲- نیکولو ماکیاولی، شهریار، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات آگاه



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy