واقعیتی انکارناپذیر در سیاست خارجی ایران که به شکلی ملموس حتی توسط شهروندان عادی نه لزوما آنان که دستی از نزدیک و دور بر آتش سیاست دارند احساس میشود این است که پس از خروج ایالات متحده امریکا از برجام و اتخاذ فشار حداکثری توسط دولت ترامپ و ترور قاسم سلیمانی سیاست خارجی ایران و آنچه محور مقاومت خوانده می شود کارکردهای گذشته خود را از دست داده است. محور مقاومت نخستین بار در تقابل با محور شرارت که جرج بوش در سال 2002 مبدع آن بود و به کشور های سوریه ایران و کره شمالی اطلاق شد به کار رفت و دال مرکزی آن مبارزه با اسرائیل و نظام امنیتی مسلط در خاورمیانه بود. توافق ابراهیم و عادی سازی روابط توسط کشورهای عربی با اسرائیل مهلک ترین ضربه به سیاست خارجی ایران طی سه دهه گذشته بوده است.نارضایتی و خشم ایران از توافق ابراهیم نه به دلیل تضعیف محور مقاومت بلکه تا حدود زیادی بلاموضوع شدن آن است.
طی دهه گذشته و به ویژه بعد از رخدادهای موسوم به بهار عربی که زمینه های سقوط مبارک ،بن علی و عبدا.. صالح در مصر ، تونس و یمن را فراهم کرد جمهوری اسلامی تلاش کرد نشان دهد بشار اسد را با دخالت های خود در سوریه در قدرت حفظ کرده است در حالی که این مهم مطابق با واقعیت نبوده است و تمایل غرب به ویژه امریکا برای ماندن اسد در قدرت و تضعیف حداکثری وی در قیاس با جایگزین کردن فردی از اپوزسیون به جای او ، عامل اصلی عدم حمله به سوریه و به طبع ماندگاری وی در قدرت بوده است و این ربط مستقیمی به نیروهای مدافع حرم و دخالتهای ایران در سوریه ندارد. البته این گزاره به معنای رد دود نکردن پول ملت ایران در سوریه توسط جمهوری اسلامی نیست بلکه بدین معناست که بقای اسد در قدرت قائم به عدم خواست غرب برای برکناری وی به شکل قدافی در لیبی بوده است تا توانمندی جمهوری اسلامی در حفظ اسد در سوریه. به عبارت دیگر چهره بزرگ نمایی شده از قاسم سلیمانی و نیروهای مدافع حرم بیشتر مصرف داخلی داشته است و آنان آنگونه که نمایش داده شد ه است نه عامل موثری در مبارزه با داعش نه بقای اسد در قدرت بوده اند.آنچه زمینه اصلی ترور سلیمانی را فراهم کرد فرو رفتن در این نقش متوهمانه و تلاش برای به هم ریختن نظم سیاسی عراق مطابق میل مقامات تهران بود که کاسه صبر واشنگتن را لبریز کرد.
حملات بی سابقه 7 اکتبر حماس به اسرائیل اگرچه آسیب پذیری اسرائیل را نشان داد اما از سوی دیگر خطای محاسبات حماس را در نحوه و میزان پاسخگویی اسرائیل نیز روشن کرد . حماس و ایران با وارد کردن حوثی ها و حزب ا.. به جنگ میخواهند هزینه نابودی حماس در نوار غزه را برای اسرائیل و امریکا به قدری بالا ببرند که اسرائیل از نیت خود برای نابودی حماس صرف نظر کند و با توجه به اینکه فرصت بی انتهایی برای پایان جنگ در غزه وجود ندارد اختلال کشتیرانی در دریای سرخ میتواند فشارها برای پایان دادن به جنگ غزه را افزایش دهد. از منظر هزینه - فایده به عنوان اصلی راهبردی در سیاست خارجی به دلیل اهمیت امنیت دریای سرخ برای اروپا و امریکا چنانچه حوثی ها بتوانند مشکلات جدی امنیتی در این دریا فراهم کنند قادر خواهند بود امریکا و اروپا را برای پشتیبانی همه جانبه از اسرائیل دچار تردید کنند.
قمار علی خامنه ای برای ورود به جنگ با کارت حوثی ها و ایجاد فضایی برای تنفس حماس با واکنش شدید امریکا و انگلیس رو به رو شد و حملات نسبتا وسیع امریکا و هم پیمانانش به یمن در واقع اولتیماتوم جدی به ایران است. ایران یا ناچار است در برابر نابودی حماس و حوثی ها و تضعیف حداکثری حزب ا.. سکوت پیشه کند و شاهد نابودی بازوهای نیابتی خود در منطقه باشد یا به جنگ ورود کند.شرایط داخلی ایران به وسطه عدم مشروعیت سیاسی حکومت پس از جنبش زن زندگی آزادی و البته ضعف مفرط اقتصادی به واسطه تحریم های بین المللی امکانی برای ورود به جنگ فراهم نمیکند و حوثی ها هم بعید است بیش از آنچه تا کنون انجام دادهاند بتوانند انجام دهند. در نتیجه باید منتظر ماند و دید که با حذف حماس از نوار غزه ، ادامه روند توافق ابراهیم ، صلح عربستان - اسرائیل و از بین بردن توان هجومی حوثی ها چه افقی در انتظار سیاست خارجی ایران است. آیا مشت محکمی که نیکی هیلی نامزد جمهوری خواهان می گوید باید به ایران زده شود در حال پر شدن است؟ شواهد نشان می دهد که ایران انتظار حمله امریکا به حوثی ها را نداشته ، غافلگیر شده است و احتمالا قمار علی خامنهای برای ورد به جنگ با کارت حوثی ها به نابودی محور مقاومت و نه نجات آن خواهد انجامید.
زبان ستمستیز، طاهره بارئی