اسلامگرایی همانند اسلام برساختهای ساده و روان نیست؛ و یکشبه و یکتنه برنیامده است. این دست برساختهها را نمیتوان به آسانی و با آسودهگی به مهمیز واژهها کشید و تعریف کرد. کسانی که چنین سوداهایی را میپزند، دریافت مناسبی از زبان و فرزانش آن و فلسفهی زبان ندارند؛ آنها هنوز گرفتار سنت و زندانی زبانسنت هستند.
سرنامهایی همانند اسلام و اسلامگرایی، برچسبهایی زبانی و انتزاعی هستند که بر مجموعهای بزرگ از مسلمانان و خوانشها از اسلام و اسلامگرایی مینشینند؛ برساختههایی که در پایان و در پوستکنندهترین ریخت، بر چیزی بیش از همانندیهای خانوادهگی اشاره ندارند. اسلامگراها هوادار ریختی از همآمیزی سیاست و اسلام هستند.
در ایران اسلامگراها هر کجا که ایستاده باشند، به دریافتی از سیاست، اسلام و ایران سنجاق شدهاند که از ریختی از همآمیزی سیاست و اسلام در ایران هواداری میکنند. پیوستاری که در یکطرف به حکومت اسلامی میرسد؛ و در طرف دیگر به اسلامسیاسی خوب. انگاره پردازان حکومت اسلامی در بنیادها سیاست، دمکراسی، حقوق بشر و حتا اسلام را نمیشناسند و حکومت اسلامی را در برابر و به جای آنها میگذارند. اما انگارهپردازان اسلامسیاسی خوب، در تکاپوی آن هستند که خوانش ویژهای از اسلام را با خوانش ویژهای از دمکراسی و حقوق بشر و سیاست گره بزنند و جایی برای ریختی از اسلام در پهنهی سیاست باز کنند. همانندیهای خانوادهگی هوادران اسلام سیاسی خوب، ریختی از ناباوری به خودبسندهگی انسان و سیاست است. یعنی این گروهها در جایی هم انسان را خودبسنده و خودبنیاد نمیدانند و هم سیاست را؛ برآمد آن عجیب نیست اگر بتوانند خوانشی از اسلام را به پهنهی سیاست بکشانند و به کمک مسلمان و ایران بیاورند و اگر نتوانند ریختی بسیار رقیقشده از دین (همانند عرفان، معنویت و اخلاق) را. به زبان دیگر معنویتگرایی، عرفانگرای و اخلاقگرایی در پهنهی سیاست ریختی از اسلام سیاسی یا دین سیاسی خوب است که با چراغ خاموش به دریافت مدرن از سیاست آسیبخواهد زد؛ و خودبسندهگی انسان، به ویژه در پهنهی سیاست و سیاستورزی را نادیده میگیرد. اسلامگرایی حتا در ریختهای بسیار رقیقشده، از نوعی انسانشناسی ویژه و سنتی بهره میبرد که به دریافت مدرن و نوین از سیاست و انسان در پهنهی سیاست میدان نمیدهد. انسان مدرن روی پاهای خود ایستاده است و در پهنهی همهگانی به چیزی بیش از همآمیزی، همجوشی و همسازی با دیگران در پهنهی همهگانی نمیاندیشد. انسان مدرن در فراسوی نیک و بد ایستاده است و به توزیع قدرت و داوری دلداده است. سیاست در این پندار امری پسینی و آفریدنی است؛ گفتمانی بر فراز همهی گفتوگوها وگفتمانها که در پهنهی همهگانی و از راه گفتوگو و دادوستد برساخته و آفریده میشود. در برابر این خیل اسلامگراهای رنگارنگ، به ویژه پس از جمهوری اسلامی، و بازتاب آن در منطقه و جهان، آرامآرام اسلامستیزی هم برآمده است و هر روز پرزورتر از دیروز میشود. اسلامستیزی هرچند در برابر اسلامگرایی است، اما به ریختی از همآمیزی سیاست و اسلام (اسلامستیزی) کشانده شده است. یکی از همانندی خانوادهگی در میان این جریانها، سیاستورزی اسلامستیزانه است؛ یعنی این جریانها هم سیاست را امری خودبسنده و پسینی نمیدانند. آنها به ریختی از پندار نیک و بد آلودهاند؛ و در خیال نورآباد، به همهی سازوکارهای زورآباد رسیدهاند. به باور اسلامستیزان پیشنیاز سیاستورزی در ایران و دستکم در شرایط موجود ستیز با اسلام است. آنها میگویند: تا زمانی که اسلام هست، راهی به توسعهی سیاسی در ایران گشوده نیست؛ و نخواهد شد. این اسلامگرایی وارونه در سفتهترین خوانش ریختی ویژه از سیاست و سیاستورزی را پیش میگذارد، که در جایی به ستیز با اسلام و گروهی از مسلمانان سنجاق شده است. اسلامگرایی وارونه همانند اسلامگرایی، هم از دریافت مدرن سیاست پسمانده است و هم از دریافت نوین از انسان. هر دو با خودبسندهگی سیاست و آدمی ناسازگارند. هر دو از ریختی از ذاتگرایی، فرابودگرایی (ایدیولوژیاندیشی) و شهرنورگرایی (یوتوپیاگرایی) رنج میبرند. هر دو دچار واماندهگی و جاماندهگیاند. اسلاگرایی و اسلامستیزی که چیزی بیش از اسلامگرایی در ریختی و ادبیاتی وارونه نیست، پوششی است بر این نادانیها و ناتوانیها. اسلامگرایی وارونه حتا در جایگاه شناختشناسی پسماندهتر و جاماندهتر از اسلامگرایی است. چه، اسلامگراها گرفتار پیشآوردهای خداشناسانهی ویژهای هستند که نمیگذارد به خود و آدمی ایمان بورزند و اعتماد کنند. اما اسلامگرایان وارونه انگار در ناباوری به خدا، خدایی را یافتهاند و بافتهاند که شایسته خوارداشت است!
به زبان دیگر، در جهانی که خدا نیست؛ در بنیادها دعواهای پیشینی (پیشاسیاست) بیمعناست. در این چشمانداز اسلامباور اگر هنوز گرفتار پیشاسیاست است، چندان عجیب نیست. زیرا او هنوز در جهان پیشاسیاست ایستاده است. شگفتانگیز اسلامستیزی است که گرفتار اسلامگرایی وارونه است. ما با انسانی آشفته، شلخته، زمانپریش و زبانپریشی روبهرو هستیم که به جنگ آسیبهای بادی رفته است. در مناسبترین حلاجی اسلامستیز اگرچه ادعا میکند در جهان جدید زندهگی میکند؛ و ارزشها و مناسبات تازه را میشناسد؛ اما او هنوز گرفتار پیشاسیاست و ستیزهای سنتی است.
اکبر کرمی