حسین دولت آبادی - ویژه خبرنامه گویا
دوستی تلفنی اطلاع داد که آقای امیر طاهری در مقاله ای از تو نام برده است. عجب! من اگر چه ایشان را پیش از انقلاب بهمن به عنوان روزنامه نگار میشناختم، ولی بعد از انقلاب و در تبعید مطلبی از او نخوانده بودم و لذا حیرت کردم و به دوستام گفتم بیشک اشتباهی پیش آمدهاست. من رمانی به نام «سرزمین موعود» ننوشتهام؛ رمان «کبودان» مرا انتشارات امیر کبیر در مقطع انقلاب بهمن چاپ کرد و شک دارم که آقای امیرطاهری در آن غوغا و هیرو ویر این رمان قطور (نزدیک به هفتصد صفحه) را خوانده باشد. آن دوست عزیز مقاله را فرستاد و نقل و قول را قرمز کرد. باری، پس از مطالعۀ مقاله چند سطری در پیامگیر فیس بوک آقای امیرطاهری نوشتم و اشتباه او را تذکر دادم و خواهش کردم آن را تصحیح کند.
ولی از آنجا که در دیار ما تا روباه برود ثابت کند که سمور نیست، پوستاش را قلفتی کندهاند، به آن تذکری که بیجواب ماند، اکتفا نکردم و پس از بازنگری، آن چند سطر را در صفحۀ فیس بوکام نوشتم. چند نفر از دوستان دنیای مجازی آن یادداشت را برای آقای امیرطاهری فرستادند، گیرم بیفایده، باز هم نشنیده گرفت و آن اشتباه فاحش را تصحیح نکرد و مقاله اش را به همان شکل در نشریۀ اينديپندنت به چاپ رساند. باری، آقای امیر طاهری در کهنسالی در سایۀ ظل الله سوم خوش آرمیده اند و پروائی ندارند از این که برای خوشایند معبود خویشتن خویش تاریخ را تحریف کند و حقایق را وارونه بنویسد. گو چنین باد، پرسش اینجاست که چرا مرا به «سرزمین موعود» برده است. باری، محض اطلاع خوانندگان، مطلب آقای امیر طاهری و یادداشت اینجانب در زیر آمده است.
حسین دولتآبادی در «سرزمین موعود» مینویسد: همه دشمن هماند. الکل، بچهبازی، فحشا. دلش از اینهمه پلشتی، سردرگمی، اندوه و تنهایی چرکین بود. همهچیز کبود و نامانوس بود. ذرهای عاطفه، محبت و عشق در جایی نمییافت، اگر هم مییافت آلوده بود و بیرنگ. زندگی انگار در شریان مردم گندیده بود. راه نجات؟ فرار به آن سوی خلیج فارس یعنی شیخنشینهایی که درآن زمان از آب و برق و مدرسه و بیمارستان محروم بودند»
آقای امیر طاهری، دوستی که با مشاهدۀ نام اینجانب در مقالۀ شما کنجکاو شده بود، آن را با ایمیل برای من فرستاد و پس از سالهای سال مطلبی از شما خواندم، در اینجا قصد ندارم به مقاله ای که در آن همۀ نویسندگان مترقی دوران شاه را تخطئه کرده اید و خط بطلان بر همۀ آنها کشیدهاید، بپردازم، نه، این چند سطر را به این دلیل می نویسم تا خدمت شما عرض کنم که من هرگز رمانی به نام «سرزمین موعود» ننوشته ام و نمی دانم شما کتاب مذکور را از کجا پیدا کرده اید و به اینجانب نسبت دادهاید. آقای امیر طاهری، کارنامه و زندگی نامۀ من موجود است، نشانی سایتام را نوشنم. اگر نگاهی به آن بیاندازید متوجه میشوید که در میان آثار اینجانب کتابی به نام «سرزمین موعود» وجود ندارد. بنا براین خواهش میکنم، این اشتباه فاحش را اصلاح نمائید، در ضمن آقای امیرطاهری در دنیای هنر و ادبیات و نزد منتقدین رسم براین است که وقتی منتقدی جمله ای از کتاب نویسنده ای نقل و آن را نقد میکند، نام کتاب، صفحۀ کتاب و اگر این جمله از زیان شحصیتی در رمان یا داستان بیان شده و به شکل دیالوگ آمده است، شخصیت و گویندۀ آن دیالوگ را و در نهایت همۀ آن رمان را نقد میکند و نه فقط یک جملۀ ناقص و ابتر از آن کتاب را. در غیر این صورت برای همه سوء تفاهم ایجاد می شود و گمان می کنند که منتقد جانبدار، هدفمند و مغرض بودهاست. به نظر من، شرافت، انصاف و امانتداری کمترین چیزی است که می توان از یک منتقد انتظار داشت.