در کنار نابودی ایران از طریق جنگ، که در دستور کار صهیونیسم تروریست آدمخوار اسرائیل قرار دارد، خطرات و چالش های دیگری نیز میهن عزیزمان را تهدید می کند: فروپاشی اقلیمی، فروپاشی اقتصادی، ابربحران اجتماعی و فروریزش ساختار قدرت سیاسی در ایران. همه ی این ها کار را به جایی رسانده که برخی از تحلیلگران بیگانه فروپاشی رژیم را «اجتناب ناپذیر» می دانند. اما فراموش نکنیم که آن چه آنها «رژیم ایران» می نامند در واقع همان ایران است؛ رژیم بخشی از مجموعه ای است که محکوم به فروپاشی است، بخش اصلی آن را ملت ایران و سرزمین ایران تشکیل می دهند.
پرسش مطرح شده این است که در این شرایط چه باید کرد؟
ما پیش تر نیز گفته بودیم که باید خود را برای چنین دوران حساسی که پای میلیون ها گرسنه و بی خانمان و ناراضی را به خیابان باز می کند آماده شویم. در میان عناصری مانند استراتژی، سازماندهی و رهبری، آن چه برای ما ایرانیان از همه ضروری تر به نظر می رسد یک «رهبر» است. رهبر فردی است که به واسطه ی قدرت او جمع می تواند ضعف خود را جبران کند.
این رهبر را نمی توان جایی «پیدا کرد» -چرا که حاضر و آماده نیست- اما می توان «ساخت»؛ چرا که رهبران بالقوه زیاد است، این که کدام یک بالفعل شوند یا به اراده ی بیگانگان بستگی دارد (رهبر تراشی)، یا به خواست و تلاش ملت ایران برای به دست گرفتن سرنوشت کشور خود (تولید اجتماعی رهبر).
اگر بیگانگان بسیج شوند روی مهره ای خودفروش، مانند خمینی یا سیدضیاء، سرمایه گذاری خواهند کرد که از پیش کشور را به ارباب بخشیده و آنها را صاحبان واقعی آینده ی ایران معرفی کند. به طور مثال در حال حاضر، برخی از ایرانیان وابسته به صهیونیسم آدمخوار اسرائیل در داخل و خارج از کشور برای پیش فروش ایران به اربابان خود فعال شده اند: یکی را به عنوان «کینگ دیوید» (شاه داوود) معرفی می کنند و او ایران را سرزمین متعلق به اسرائیلی ها معرفی می کند؛ یا یک اسرائیلی پنهان دیگر به کنیسه ی این کشور رفته و تقاضای بمباران هر چه سریعتر ایران را می کند و یا یک شبه دانشمند از دین و قوم خودشان کشفیده است که همه ی ایرانیان «یهودی» هستند.
در کنار این وطن فروشان در خدمت دشمن، ما ایرانی ها باید هشیار و فعال در صدد باشیم تا برای نجات کشور عزیز خود کاری کنیم.
نگارنده بر این باور است که برای این منظور نیاز به یک رهبر داریم که 1) ارتباط گر خوبی باشد. 2) مدیریت بداند. 3) آشنایی با فرماندهی داشته باشد. بدیهی است که در مورد فردی صحبت می کنیم که نوکر مفلوک بیگانگان نیست و افتخار خود می داند که خدمتگزار ملت بزرگ و شریف ایران باشد.
آن چه به عنوان فرایند «تولید اجتماعی رهبر» نامیدیم عبارت است از شناسایی فرد مناسب برای کار رهبری و معرفی او به جامعه و جذب پشتیبانی و حمایت از وی برای استقرار وی در میان بخشی از جامعه به عنوان رهبر.
این کار در داخل کشور بر عهده ی لایه های آگاه و فعال جامعه است. با در نظر گرفتن این که «آگاهی» به معنی «قدرت تشخیص درست منافع جمعی» است، هر کس که به این قدرت تشخیص می رسد و بابت آن احساس وظیفه برای عمل کردن می کند می تواند به این مهم بپردازد؛ یعنی فرد مناسب و گزیده ی خود، برای تبدیل شدن به رهبر را، میان مردم مطرح سازد. حاصل این کار باید این باشد که نام این رهبر، به تدریج و گام به گام اما بدون فوت وقت، فراگیر و گسترده میان لایه های مختلف مردم مطرح و هر کجا که امکان اعتراضات و تظاهرات و اعتصابات است از وی به این عنوان نام برده شود.
در خارج از کشور نیز هرگاه فردی، با اتکای به این روند، در درون به عنوان رهبر مطرح شد، این وظیفه ی رسانه ها و تشکل ها و فعالان سیاسی است که به پشتیبانی از این جریان دارای اصالت اجتماعی در داخل کشور بپردازند تا بتوان آن فرد را به عنوان رهبر عمومی جنبش مستقر ساخت. در این تقسیم کار و همراهی است که، سرانجام، ضعف اساسی جنبش های ناکام قبلی برطرف شده و بخش فعال جامعه، با تکیه بر وجود هدف و استراتژی و رهبری، آماده می شود که پشت سر رهبر خود به طور متحد و یکپارچه عمل کرده و به سوی رهایی کشور از دست دشمن اقدام کند.
فراموش نکنیم که در این چارچوب پیشنهادی «تولید اجتماعی رهبر» نوعی ضمانت پیشگیری از بروز یک دیکتاتوری فردی نوین نهفته است. تعامل سازنده ی میان «تولیدگران رهبر» و «فرد رهبر» در قالب یک «قرارداد اجتماعی» بین آنها شکل گرفته و مبنایی می شود برای تقسیم دو امر مهم «اختیارات» و «مسئولیت های» هر یک از دو طرف. این همان قرارداد اجتماعی است که در نبود آن کسانی که در تاریخ سیاسی پیشین ایران به جایگاه «رهبر» دست یافتند، بدون توجه به عهد خویش با پیروانشان، به راه خواست های فردی خویش و به طور واضحی علیه منافع جمعی مردم ایران رفتند. اگر بخواهیم از همان روش های رهبرسازی قبلی و سنتی متداول در تاریخ سیاسی ایران استفاده کنیم، نتیجه باز هم مشابه خواهد بود.
تعیین رهبر از بالا یعنی سوار شدن بر شانه ی جامعه، تولید رهبر از پایین یعنی قرار دادن رهبر در خدمت جامعه. تفاوت بسیار عظیم است اگر دریابیم.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@