Thursday, Feb 22, 2024

صفحه نخست » سیاست، شکست و‌ گسست، اکبر کرمی

Akbar_Karami_3.jpgهر دریافتی از سیاست نوین و سیاست‌ورزی نوین باید بتواند به گونه‌ای کارآمد نشان دهد، چه‌گونه سیاست و سیاست‌مدار (Political agent) می‌تواند از شکست بپرهیزد و بگریزد؛ و برآمد آن ساختار و سامانه‌ی سیاسی (Political system) از گسست در امان بماند.

سیاست و سنت

در جهان‌ سنت (و هنوز در پندارها‌ی سنتی) به زور ریخت‌هایی از برگفت‌ها، نگیخت‌ها و توجیه‌ها‌ی فرافیزیکی، تلاش می‌شد (و هنوز می‌شود)، چنین منطق، بخت و کارکردی برای سیاست و سیاست‌مدارها دست‌وپا شود؛ یعنی تلاش می‌شود با آوردن یک دیگری بزرگ همه‌چیز‌دان و همه‌چیزتوان و برساخت‌هایی از این دست، سیاست و سیاست‌مدار را شکست‌ناپذیر نشان دهد. (فره ایزدی و ولایت)

و چندان عجیب نیست اگر به گاه شکست، جامعه به سو‌ی ریختی از گسست از سیاست، سیاست‌مداران (سوار بر اسب قدرت) و از همه ویران‌گرتر به سو‌ی گسست از سامانه‌ی سیاسی و فلسفه‌ی سیاسی برود. (۱) پیوستاری که از یک سو به برآمدن سیاست دیگر، و از دیگر سو سیاست‌بانی دیگر می‌رسد. (۲)

در سیاست بنیاد گریز و پرهیز از ناپایداری (هرج‌ومرج) است؛ در سنت سکوت، سانسور و سرکوب برآمد و سازوکارها‌ی شناخته‌شده‌ی سیاست در این جهان است که به آسانی و آسوده‌گی از راه خانواده، زبان، سنت، دین و فرهنگ بر جامعه روان می‌شود. (۳)

سیاست و نوینش

اگر دریافت هابزی و ماکیاولیستی از قدرت در میان باشد، خواهیم دید که پس‌وپشت همه‌ی برگفت‌ها، نگیخت‌ها و توجیه‌ها‌ی فرافیزیکی، در بنیادها چنین گریز و‌ پرهیزی خوابیده است. یعنی از آن‌جا که جامعه از هرج‌ومرج هراس‌ناک است، به لویاتانی تن می‌دهد و خراجات او را می‌پذیرد، تا بارکش غول بیابان نشود. برگفت‌ها‌ی فرافیزیکی در جهان‌ها‌ی سنتی نقشی کمک‌کننده و پشتی‌بان را دارند؛ (هم‌چنان که برخی از ایدیولوژی‌ها و فرابودگرایی‌ها در جهان‌ها‌ی جدید چنین نقشی را دارند.) و می‌توانند چنین فرآیندی را بسامانند و استوار کنند.

همیشه و همانند هر سامانه‌ی بسته‌ی دیگر پای هم‌ایستاری (Hometasis) در میان است؛ و سامانه تا زمانی سرپا خواهد ماند، که هم‌ایستاری کار کند.

شکست و گسست

همه چیز تا زمانی کار می‌کند که پا‌ی شکست در میان نباشد. هرگاه سیاست، یا سیاست‌مدار (که در سنت به هم‌ چسبیده‌اند) شکست می‌خورد، و شکست‌ها روی هم سوار می‌شوند، ممکن است شکاف و شکست ادامه پیدا کند و به گسست از سامانه‌ی سیاسی هم کشیده شود. (۴)

مدنیت‌ها‌ی سنتی برای پرهیز از هرج‌ومرج کم‌وبیش بنیادهایی را برای این آمدن‌ها و رفتن‌ها گذاشته اند؛ بنیادهایی که اگر کار کند، تا حد بسیاری می‌تواند ناپایداری را محدود کند. (۵) یعنی ما همیشه با یک سامانه روبه‌رو نیستیم. گاهی یک سامانه در دل یک سامانه‌ی دیگر کار می‌کند.

هابز و ماکیاول به درستی سیاست (politics) را فرآیند‌های گرفتن (کسب)، نگهداری و ترابرد (انتقال) قدرت (یعنی این آمدن‌ها و شدن‌ها) می‌دانند. آن‌ها در برابر دریافت نادرست چیره از سیاست نمی‌خواهند چیزی را تجویز کنند، که می‌خواهند این فرآیندها را پدیدارشناسی و توضیح دهند. به زبان دیگر کار آن‌ها به پهنه‌ی دانش‌ها‌ی سیاسی (Political sciences) مربوط می‌شود؛ و نه سیاست (Politics). آن‌ها می‌خواهند نشان دهند که ماشین سیاست چه‌گونه کار می‌کند؛ و سیاست‌مدار و اراده‌ی معطوف به قدرت، چه‌گونه می‌تواند به این مهم بپردازد. در این پندار اسب قدرت (در نگاه و پندار سنت) به ماشین قدرت همانند می‌شود، تا تنگ‌ناها و امکان‌ها و ناامکان‌ها‌ی نوین بسیار محدودتر شود.

به زبان دیگر ماشین سیاسی تاحد بسیاری زمین بازی و سازوکارها و قوانین بازی را برای سیاست‌مدارها تنگ می‌کند. زاده شدن قانون (Rule of law)، قرارداد اجتماعی (Social contract) قوانین اساسی (Constitution)، تفکیک قوا (Separation of powers)، دمکراسی و حقوق بشر همه و همه تکاپویی است برای سامانیدن این فرآیندها. تکاپویی که سرانجام جهان هابزی و ماکیاولیستی را به جهان جان لاک و جان رالز پیوند می‌دهد. در این پیوند جهان‌هایی زاده می‌شوند که در آن‌ها شکست‌ها و پی‌آمدها‌ی آن هرچه بیش‌تر از گسست دور می‌ماند.

مرکززدایی و توسعه

توسعه سیاسی و برآمد آن دمکراسی و حقوق بشر با توزیع قدرت و شکستن سامانه به سامانه‌ها‌ی کوچک‌تر و پویاتر (Decentralization) به پایداری‌ی سیاسی می‌رسد.
پیوند دمکراسی و حقوق بشر با سیاست است که با نهادنیدن آزمون و خطا در پهنه‌ی سامانه‌ی سیاسی و حکومت (Polity)، سیاست و سیاست‌گذاری (Policy) را از سیاست‌مدارها جدا می‌کند. (۶)

پذیرش آزمون و خطا در پهنه‌ی سیاسی، پایان فرافیزیک‌سالاری‌ و فرابودگرایی در پهنه‌ی سیاست هم هست؛ تن دادن به ریختی از خودبسنده‌گی دوگانه؛ پنداری که هم به خودبنیادی و خودپایی آدمی می‌رسد (که در گرو ریختی از انسان‌شناسی نوین است)؛ و هم به خودبنیادی و خودپایی سیاست (که نیازمند دریافتی نوین از سیاست است).

چنین دریافت نوینی از سیاست بسیار گران‌سنگ است؛ و راه خودبسنده‌گی زیرسامانه‌ها (همانند اقتصاد، فرهنگ، علم، هنر، ورزش، دین، زبان و ...) را هم‌وار می‌کند. در چنین مدار و ساختاری است که سیاست به هسته‌ی سخت خود، یعنی پرهیز از هرج‌ومرج و گردانش پراکنش (مدیریت آنتروپی) نزدیک می‌شود. یعنی مرکززدایی هسته‌ی سخت توسعه است.

سامانه‌ی قضایی آزاد و استوار

در چنین جهانی همه دعواها و داوها اگر در دل زیرسامانه‌ها پایان نگیرد و با دادوستدها و ترازها‌ی هم‌ساز‌شده هماهنگ نشود، به پهنه‌ی سیاست می‌رسد. در پهنه‌ی سیاست بر همه‌ی این دعواها داوری و رسیده‌گی خواهد شد.

با این همه هنوز امکان برآمدن دعواها‌ی سیاسی بسیاری هست؛ چه هم‌آوردی‌ها‌ی سیاسی هیچ‌گاه پایان نمی‌گیرد؛ و از اتفاق با مرکززدایی از سیاست، ریحان‌ها‌ی جدید از هم‌آوردی و کش‌مکش به سامانه سرریز می‌شود. هم آزادی و هم دمکراسی و هم‌ فدرالیسم بسیار درهم‌ریخته (Messy) می‌ماند.

سیاست‌مدارها قوانین اساسی، دمکراسی و حقوق بشر، قوانین عادی و هر چیز کوچک و بزرگ سیاسی را آن‌گونه می‌پسندند و می‌خوانند که با آماج و فاصله‌ی آن‌ها با مرکزها‌ی قدرت هماهنگ‌تر باشد. برساختن یک نهاد داتیکی (دادیک) و حقوقی که بتواند این دعواها را به تراز دل‌خواه سامانه‌ی دمکراتیک برگرداند، بخش ناگزیر هم‌ایستاری سامانه‌ی نوین سیاسی است.

مرکززدایی پایان سنت است

سنت با هرچه بتواند کنار بیاید با خودبنیادی، خودپایی و خودبسنده‌گی کنار نخواهد آمد. برای در آمدن به جهان‌ها‌ی جدید و مناسبات تازه باید با سنت وداع کرد. هیچ راه آسان و کوتاهی وجود ندارد. برای پرهیز از شکست‌ها‌ی ژرف و گسست‌ها‌ی بنیادین و بی‌پایان و گشتاوری باید به گسست از سنت و‌ گذار از سنت خطر کرد. (۷) هیچ میان‌بر (Short circuit) در کار نیست؛ باید از همه‌ی سنت گذشت. (۸)

اکبر کرمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانویس‌ها
۱) همه‌ی این ریخت‌ها‌ی گسست در سنت ایرانی‌اسلامی (ایرامی) دیده می‌شود. حتا می‌توان خطر کرد و این داو را پیش گذاشت که به جهت شکست‌ها‌ی بسیار ایرانیان گرفتار ریختی از گسست از سیاست شده‌اند؛ و آن‌چه در گفتمان انحطاط آمده است نگیختی بر این گسست در گسست است.
۲) هم‌آمیزی دین و سیاست؛ یا اخلاق، عرفان و علم با سیاست از ریخت‌ها‌ی نوین گسست از سیاست است که در ایران این روزها بسیار برجسته شده است.
۳) بدخیمی سکوت، سانسور و سرکوب چنان در سنت عادی و حتا ناگزیر است که به‌طور چیره چندان به چشم نمی‌آید. در جهان‌ها‌ی جدید چشم‌ها‌ی ما به این بدخیمی‌ها گشوده شده است؛ و ساختارها‌ی سنتی را در توزیع آن‌ها با دش‌واری‌ها‌ی بسیار هم‌راه کرده است.
۴) برآمدن و فروافتادن (اقبال) جمهوری اسلامی ایران نمونه‌ی برجسته‌ و زنده‌ای است که می‌آشکارد چه‌گونه شکست‌ها آرام‌آرام به گسست از جمهوری اسلامی ایران و بنیادها‌ی آن می‌رسد. اما در تاریخ ایران و کشورها‌ی دیگر چنین گسست‌هایی فراوان است. آن‌چه در نمونه‌‌ی جمهوری اسلامی ایران بسیار برجسته است، آن که، هم‌آمیزی دین و سیاست که به‌گاه برآمدن جمهوری اسلامی پرکشش و کنش‌یار (کاتالیزور) این فرآیند بود، در عصر شکست هر روز ژرف‌تر می‌شود؛ و تنها به سامانه‌ی سیاسی محدود نمی‌شود. جریان‌ها‌ی بسیار این گسست را به گسست از اسلام، جمهوری و حتا ایران‌ هم می‌کشانند. نکته‌ای که من در نقد اسلام‌ستیزی، ایران‌ستیزی و جمهوری‌ستیزی گاه‌وبی‌گاه به آن پرداخته‌ام، آن است که این آسیب‌شناسی هنور دقیق به اندازه عمیق و ژرف نیست. به داوری من این گسست باید به گسست از سنت ایرامی برسد، تا کارآمد و رهایی‌بخش شود.
۵) برای نمونه در سنت پادشاهی که در سنت چیره است، گسست به‌طور چیره اگر بشود به گسست از شاه، و اگر نشود به گسست از خاندان شاهی محدود خواهد شد. گسست از سنت شاهی آسان و در گلو‌ی سنت چندان گواردنی نیست. نمونه‌ی مخالفت با جمهوریت در دوران برآمدن رضاشاه بسیار گویا است. با تلم‌بار شدن این شکست‌ها و‌ گسست‌ها‌ی انبوه بود که آرام‌آرام گسست از سنت و سامانه‌ی پادشاهی در ایران امکان‌پذیر شد.
۶) ریختی از گسست از سیاست که در ایران بسبار فراوان است؛ دگردیسی شکست‌ها‌ی سیاسی به گسست از واقعیت و فربود سیاسی و بنیادها‌ی آن است. در این گسست نخست شکست به پیروزی دگردیسی می‌کند و سپس سیاست‌مدار ناکام به شهید برکشیده می‌شود.
۷) در گسست از جمهوری اسلامی هیچ چیز خطرناک‌تر از بازگشت به سنت پادشاهی در ایران نیست. بازگشت به سامانه‌ی پادشاهی هم نادرست است؛ و هم خطرناک. نادرست است؛ زیرا چیزی بیش از عصبیت قومی و تکرار تاریخ نیست. و خطرناک است زیرا بازگشت به گذشته در هیچ نگیخت و توضیح ژرفی گسست از جمهوری اسلامی ایران نیست. در فرآیند بازگشت به گذشته، هیچ گزینشی ممکن نیست. بازگشت به گذشته همه یا هیچ است. یعنی سنت یک سامانه‌ی تمام و بسته است. بازگشت به گذشته در هر ریختی بازگشت به سنت و دین و تن دادن به مناسبات سنتی است که در بنیادها با نیازها و خواست‌ها‌ی نوین و ترازها‌ی جدید هماهنگ نیست و نمی‌شود.
۸) آلبالوچینی از سنت که در همه مدنیت‌ها‌ی دیگر هم کم‌وبیش دیده می‌شود، زمانی امکان دارد و بهداشتی است که گزینش‌گران در جهان‌ها‌ی جدید ایستاده باشند و دماغ آن‌ها از هوا‌ی تازه و ترازها‌ی نوینش پر شده باشد. پیش از گذار از سنت، آلبالوچینی از سنت ممکن نیست. برای کسانی که در سنت گرفتار هستند و به وسوسه‌ی «آن‌چه خود داشت» آلوده، آلبالوچینی ممکن نیست، بوسه‌ی مرگ در کار است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy