خودآگاهی مردم از قدرت خویش و شناخت از عنصر پیونددهنده هویت ملی، بار دیگر، سرچشمه انسجام افکار پراکنده شد و با کاهش فاصله میان سیاست و جامعه مدنی، گستردهترین نافرمانی مدنی شکل گرفت و شکست سختی به جمهوری اسلامی در سیرک انتخاباتیاش وارد کرد که هم سبب بحرانهای عمیقتر آتی در دستگاه ولایت فقیه خواهد شد و هم، به حاکمان شیاد و فاسد فهماند که در میان اقیانوسی از خشمها و نفرتها، چه آیندهای در انتظار آنها است.
در یازده اسفند بار دیگر گفتمان براندازی در برابر رژیم اسلامی تمام قد ایستاد و با رو نمایی از اقتدار گفتمان غالب، تسلط جامعه مدنی تجلی یافت و با پدید آوردن بیشترین انسجام و هماهنگی میان مردم و نمایان نمودن کانالهای ارتباطی، توانست حرکت جداگانه قشرهای گوناگون جامعه را به یکدیگر پیوند دهد تا تحریم سیرک انتخابات رقم زده شود.
همگامی آگاهانه و تصمیم هوشمندانه مردم در گورستانی کردن خیابانها چنان رژیم نکبت اسلامی را در تله مشروعیت گرفتار و سرگردان ساخت که مهندسی «انتخابات» را به ضد خودش بدل کرد و نشان داد در برخی مواقع تغییر یک راهکنش (تاکتیک) چگونه میتواند به بزرگترین میدانی که در آن گفتار و عمل یکی میشوند، تبدیل گردد، تا افکار عمومی به صدا درآید.
اهمیت سیاسی این پیروزی که میلههای محافظ حفظ وضعیت موجود را در هم شکست، سبب ساز تخاصم و شکافهای آتی میان نهادهای حکومتی و اختلافات بیشتر میان قطبهای گوناگون سیاسی و مذهبی خواهد شد، و همین امر، انسجام گروههای موجود در ساختار قدرت را به هم خواهد زد و دیگر وفاق مسلکی مولد اشتراک منافع نخواهد بود. اهمیت سیاسی دیگر این پیروزی، سست شدن اقتدار رهبر نظام اسلامی را آشکار ساخت. برای رژیمی که در جاده پر خطر جانشینی رهبر بعدی تلو تلو گام بر میدارد، این فترت، پایگاههای تصمیم گیری حکومت را فلج خواهد کرد و سنگینی تضادهای ساختاری رژیم، نگهداری از داربستهای نظم سیاسی را نا ممکن میسازد. دستکاری چهل و پنچ درصدی ترکیب خبرگان رهبری، نشان میدهد که مسئله تنها بر سر جانشینی رهبر بعدی نیست، بلکه چالشی به مراتب بزرگتر، یعنی بیعت با رهبر آینده است. تعارضهای درونی حاکی از آن است که مراکز قدرت در رژیم اسلامی که خالص سازی انقلاب اسلامی را از چند سال پیش در دستور کار خود قرار دادهاند، «بیعت» را به لقایش بخشیدهاند، زیرا با توجه به بی ثباتی روزافزون سیاسی و اختلافاتی که هر روز عمیقتر میشوند، زمینههایش موجود نیست، و تنها در پی مطیع کردن حلقههای دورتر از هسته اصلی قدرت برای «تبعیت» از رهبر بعدی هستند.
اهمیت راهبردی پیروزی مردم در یازدهم اسفند در کنار افزایش اعتماد به نفس ملی، همبستگی و هماهنگی بیشتر میان آنها، قلمرو کنش ورزی مردم را گسترش داده است، چنانکه از فرصت بدست آمده به بهترین شکل ممکن در راستای مشروعیت زدایی حکومت ضد ایرانی استفاده شد و اهرمی که سه دهه در خدمت بقای یک رژیم مفلوک قرار داشت به ابزاری برای فنای آن تبدیل گشت.
با وجود این، پیروزی و حوزه نفود مردم در یازدهم اسفند باید بسیار فراتر از تجلی نافرمانی مدنی نگریسته شود و نباید تنها به «رأی ندادن» محدود، و جدا از فرایندی که از دی ماه ۹۶ آغاز شده است، ملاحظه شود. میدان تاثیرگذاری مردم که نیرومندتر از گذشته عمل کرد، از یک سو، تلاش رهبر درمانده را کمرنگ ساخت و مردم فریبی دستگاههای تبلیغاتی را به حاشیه راند، از سوی دیگر، با برجسته سازی قدرت خود، در دو قالب مثبت و منفی، یعنی بازداشتن خویش از اقدامی نامطلوب (رأی دادن) و واداشتن یکدیگر به اقدامی مشترک (عدم حضور در خیابانها)، موجب شکلگیری مفهوم جدیدی از هویت جمعی شد که هم به روند انحطاط حکومت ورشکسته اسلامی و زوال رهبرش شتاب خواهد بخشید و هم، محرک و تسریع کننده خیزشهای آینده خواهد بود.
پایه اقتدار یک حکومت بر مقبولیت استوار است که خود به میزان مشروعیت سیاسی بستگی دارد. هر اندازه که مقبولیت مردمی از یک حکومت کمتر باشد، به همان نسبت حکومت از اقتدار کمتری برخوردار است و میزان آسیب پذیریش افزایش مییابد، در نتیجه در توجیه قواعد قدرتش دچار بی ثباتی، و در دستگاه سرکوبش دچار ریزش و ناهمگونی بیشتر خواهد شد، زیرا سرکوب هم به حداقلی از مشروعیت نظام سیاسی نیاز دارد.
از ضروریات و نیازهای بنیادی جنبشهای اجتماعی، دستیابی به منابع متنوع، به ویژه لایههای اجتماعی و بسیج آنها در راستای دستیابی به هدفهای مورد نظر است. بسترهایی که در کارزار تحریم انتخابات ایجاد شد سبب تغییر نگرش بسیاری از قشرهای اجتماعی گردید و طیف وسیعتری از مخاطبان منفعل را به کنشگران فعال، به دیگر سخن، از تماشاچیان صرف به بازیگران مؤثر در پیکار ملی تبدیل کرد.
مردم اینک با آگاهی از نقش محوری خویش بعنوان بازیگر اصلی سپهر سیاسی، دریافتهاند که نه تنها توانایی شکل دادن به سیاست را دارند، بلکه با برجسته کردن روشهای معنادار مبارزاتی و معیارهایی که قدرت جامعه را منعکس میکنند، میتوانند زمینههای مشارکت طیفهای بیشتری از شهروندان را در روند سرنگونی رژیم نکبت اسلامی فراهم کنند تا در همراهی و همیاری با یکدیگر سرنوشت مشترک ملی را رقم زنند: طیف خاموشی که با خانه نشینی صدادار شد و همچون آب بر آسیاب سرنگونی رژیم اسلامی جاری شد؛ قشر خاکستری که با چرخش گفتمانی و عدم مشارکت در بازی انتصاباتی و با فاصله گرفتن از حکومتی پنج درصدی و بی آینده، موجودیتی ساختارشکن و براندازانه پیدا کرد؛ طبقه کارمندان دولتی که به ناچار و به زور به حوزههای رأی گیری فراخوانده شده بود، اما با رأیهای باطله، قواعد بازی را چنان دگرگون ساخت که میدان تاثیرگذاری سیاست، مفهوم و معنای تازهای یافت.
صفحه شطرنج سیاست ایران از یازدهم اسفند به سود مردم تغییر کرده است و به دگرگونی در اولویتهای سیاسی و معیارهای مبارزه خواهد انجامید. ساختار فرسوده و شکننده رژیم اسلامی، توزیع منابع قدرت در آینده را با موانع و تکانههای بسیار پیچیدهای روبرو خواهد ساخت. گسست عمیق میان مردم و رژیم اسلامی، به تعبیری دقیقتر، میان ملت و امت، از یک سو، و گسلهای بی شمار و پر مخاطره سیاسی ـ اجتماعی، از سوی دیگر، فرایند جانشینی رهبر حکومت را دستخوش تلاطمهای غیر قابل کنترل خواهد کرد و سناریوهایی که بر اساس محاسبات اشتباه و نتایج دلبخواه نوشته شدهاند، در تندباد حوادث و گرداب سیاسی پشیزی ارزش ندارند و بده بستانهای سیاسی دست بالا را نسبت به تصمیمات راهبردی مییابند که آن هم بیشتر بر حجم معضلات و ابهامات خواهد افزود.
با این همه، پارامترهای مبارزاتی تازهای که به جنبش یراندازی راه یافتهاند، ابزارهای مهمی برای برانگیختن و شکل دادن به نارضایتیها در اختیار مردم قرار داده است که پیشبرد امر گذار از جمهوری اسلامی را مهیاتر ساخته است. هوشمندی مردم در یازدهم اسفند که چهره سیاست را برای همیشه تغییر داد، دستاورد مهمی است که به فرسایش سیاسی و فروریزی از درون در ساختار نظام اسلامی شتاب میبخشد و بزودی شاهد پس لرزههایش در تشکیلات حکومت ضد ایرانی خواهیم بود.
امیر امیری