درست یا نادرست گروهی در قامت نیکخواه از چهارشنبهسوری یک تصویر آخرالزمانی (Apocalyptic) پیشگذاشته اند! آنها میگویند این جشن را باید ایرانی کرد؛ جشن زندهگی، شادی، رقص، شادنوشی و شادخواری و پایکوبی.
امید که چنین شود؛ و باشد.
اما این نیکخواهان از این نیکپنداری بریدهاند و گریختهاند که نمیتوانند از خود بپرسند، چه شده است، که جشن شادی و پایکوبی و رقص در ایران نکبتزده به محنت و میدان جنگ دگردیسیده است؟ پاسخ به این دست پرسشها و آسیبشناسی ژرف این وضعیت دردناک است که میتواند ایران را دوباره ایران و جشن چهارشنبهسوری را دوباره جشن شادکامی کند.
در دویست سال گذشته (به طور چیره با نیت خیر) ایرانیان از پهنه ی عمومی هر روز بیشتر از دیروز رانده شدهاند؛ نهادها ی مدنی خود را باختهاند؛ و نهادها ی جدید هم نساختهاند. در دوران نکبتبار جمهوری اسلامی این نهادستیزی به اوج خود رسیده است؛ تا از جامعه ی ایرانی یک جسد کامل بسازد؛ جسدی که پذیرنده ی کامل و بیاراده ی سیاستها ی نکبتبار کله ی بیکله ی هرم باشد. میدان جنگی که در چهارشنبهسوری در ایران امروز برپاشده است، پاسخی به این ویرانی است، که به اوج خود رسیده است؛ ریختی از ایستادهگی در برابر آن کله ی بیکله است.
ما با ریختی از ایستادهگی در برابر تعطیلی سیاست روبهرو هستیم که دویست سال پیش کلید خورده است. جامعه اکنون بهکلی بیتراز و بیتوازن شده است، و از این بیترازی و بیتوازنی و بیتوانی (در پهنه ی همهگانی) رنج میبرد. فروکاهیدن این دشواری عظما به بازار ترقهها ی چینی در ایران، تنها یک بیسلیقهگی نیست! یک نادانی تمام عیار است. انگار کسی بخواهد بگوید مردم نادان هستند! اما فربود و واقعیت به کلی دیگر است؛ این حکومت است که بسیار نادان است؛ و همه روزانهها ی بالندهگی جامعه ی مدنی را بسته است؛ و جامعه ی مدنی را به گوشه ی مرگ یا زندهگی رانده است. حکومتها (در غیبت مردم و نهادها ی مدنی) با توزیع سرکوب، سانسور و سرب ممکن است بتوانند فرآیند مرگ را سامان دهند، اما در سامانیدن فرآیندها ی زندهگی و شادی و جشن ناکام خواهند ماند. (همانند کنید حضور مردم را در جشنها ی ملی با جشنها ی حکومتی)
مردم معیار و متر هر داوریای هستند؛ و باید باشند. نیکخواهی در نبود نیکپنداری و نیککرداری، ایستادن کنار آن کله ی بیکله است. به جا ی این حرفها ی مفت و سدتایکغاز بگذارید جامعه نفس بکشید؛ و ایستادهگی را تجربه کند. به جا ی این درخششها ی تیره، از آن کله ی بیکله بخواهید بگذارد جامعه نفس بکشد؛ انداممند و اندامدار شود؛ دستوپا پیدا کند؛ از خود دفاع کند. در برابر آن کله ی بیکله سکوت کردن و با مردم بادرشتی گفتوگو کردن شرط جوانمردی نیست.
جشن وقتی جشن میشود که جامعه آزاد باشد. در نبود آزادی و امکان آزاد جستوجو ی خوشبختی هر فرصتی کمینگاهی است برای یورش بر ستم؛ و زمین زدن آن کله ی بیکله. چهارشنبه در نبود نهادها ی مدنی سنتی و نو ،بار همه را یکجا به دوش گرفته است. اگر هنری دارید این میدان جنگ را مدیریت کنید؛ تا پس از آزادی ایران بتوانید جشن را هم مدیریت کنید.
اکبر کرمی