www.javanbakht.net
در زندگی همه ما انسانها کسی است که به ذهن ما در میزند که وارد زندگی ما شود و نحوه برخورد ما با او زندگی ما را شکل میدهد. بعضی از ما در را به روی او باز میکنیم و از وقتی او را میپذیریم زندگی ما به سمت بهترینها دگرگون میشود اما برخی دیگر از ما هرگز در را باز نمیکنیم. این گروه دوم در دو دسته قرار میگیرند یا کسانی هستند که او را میبینند اما نمیپذیرند یا کسانی هستند که او را نمیبینند و نمیپذیرند. دسته اول از گروه دوم ممکن است با گذر زمان به اشتباهشان پی ببرند و تغییر مسیر بدهند اما دسته دوم به احتمال زیاد تا پایان عمر در وضعیتی که خودشان مسبب آن هستند میمانند مگر آن که در لحظه خاصی با نهیب یا هشدار متوجه مهمان پشت در شوند شاید با باز کردن آن زندگی جدیدی برای خودشان و همراهانشان رقم بزنند.
دلایل زیاد برای باز نکردن ذهن به روی حقیقت وجود دارد. اگر زندگی ما مدتهای مدیدی است که بدون پذیرفتن حقیقت بوده دچار عادت، ریا یا ترس از مواجهه با آن هستیم و این مشکل ما را برای پذیرفتن آن بیشتر میکند. دانستن این که چند درصد از ما ایرانیها در گروههای اول و دوم هستیم با سنجیدن نوع نگاهمان به زندگی از نتایج کارهایمان در این موارد مشخص میشود.
مورد اول این که چند درصد از ما ایرانیها اهل شاد کردن و بهروزی خودمان و دیگران هستیم و چند درصد از ما در جستجوی غم و تباهی سیر میکنیم.
مورد دیگر این که چه تعداد از ما نظرات دیگران را حتی اگر مخالف نظرات ما باشد میشنویم و چه تعداد از ما حتی از شنیدن نظرات مخالفمان عاجز هستیم.
مورد آخر این که چند نفر از ما مشکلاتی که در کشورمان وجود دارد را به عهده میگیریم و چند نفر از ما آنها را نتیجه افکار و اعمال دیگران میدانیم.
هیچ یک از ما تافته جدابافته نیستیم. ما حلقههای یک زنجیر هستیم که همگی در وضعیت به وجود آمده برای خود و هم وطنانمان مقصریم.
متاسفانه آن عده که در باورهای نادرست گرفتارند حق زندگی عده دیگر را که به آن باورها تمایلی نداشتهاتد گرفتهاند. اگر غیر از این بود امروز ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی، ستار بهشتی، پویا بختیاری، مهسا امینی، نیکا شاکرمی و بسیاری دیگر از هم وطنان ما که در این چهل و پنج سال با بی عدالتی جانشان را از دست دادند زنده بودند و میتوانستند زندگی دلخواهشان را داشته باشند.
اگر گروه دوم از افراد بشر را در یک سرزمین با ابوبکر بغدادی و محمد اموازی و دیگر یارانشان بگذاریم نه تنها احساس نارضایتی نمیکنند بلکه از این افراد برای خودشان الگو میسازند. در واقع سردسته داعش و بازوهای اجرایی او بدشانس بودند که نتوانستند به روشهای خود یعنی بریدن سر انسانها و تجاوز جنسی به آنها و غارت اموالشان ادامه دهند وگرنه اگر به جای قرن اخیر در قرنهای گذشته بودند با افزایش تعداد قربانیانشان علاقمندان بسیاری هم پیدا میکردند. تعداد این علاقمندان در ایران کم نیستند. کافی است شما از مردم شهرها و روستاهای ایران بپرسید گردن زدن انسانها در قرنهای گذشته کار درستی بوده یا نه؟ تعداد بسیاری از مردم در ایران به این پرسش پاسخ مثبت خواهند داد. آنها نتوانستهاند این حقیقت را که کشتن انسانها به هر دلیلی که باشد عملی غیرانسانی است بپذیرند و چون حقیقت را نپذیرفتهاند امروز با اعدامها و کشتارهای وسیع مواجه هستند. این عده همانهایی هستند که کسانی که اجداد ما را به قتل رساندند و آنها را به بردگی گرفتند و اموالشان را غارت کردند پذیرفتند و امروز هم فرزندان و نوههایشان را قربانی خودشان کردهاند.
مردم ما باید بتوانند حقیقت را ببینند و اگر عدهای تا امروز ندیدهاند یا نخواستهاند که ببینند زندگیشان را با دیدن و پذیرفتن حقیقت به سمت انسانگرایی و بهروزی پیش ببرند. باید این شهامت را داشته باشیم که بر سردر منزلمان* درج کنیم: " ما داعشپرست هستیم" مگر آن که از کسانی باشیم که برایمان انسانیت مهمترین و اصلیترین ملاک زندگی است.
وقتی ریاکاری فرهنگ بارز یک کشور میشود و مردم رفتارهایی از قبیل همخوابی با کودکان و تجاوز به حقوق یکدیگر را دارند ولی انکار میکنند شبیه بیمارانی میشوند که بیمار بودنشان را انکار میکنند غافل از این که بیماری همچنان در میانشان قربانی میگیرد. متاسفانه فقط ریاکاری فرهنگ بارز در ایران نیست بلکه خودخواهی نیز تا آنجا پیش رفته که پیرمردها و پیرزنهایی که مسبب وضعیت کنونی ایران هستند نوههایشان را در جنبشهای اعتراضی قربانی خودشان کردند و نه تنها هیچ اعتراضی نکردند بلکه کشته و ناقص شدن آنها را به چشم دیدند و دم برنیاوردند. اینها همان کسانی هستند که خودشان را برترین مردم دنیا میدانند با وجود قربانی کردن نوهها و فرزندان خودشان.
حقیقت را هرچند تلخ باشد بپذیریم. تا زمانی که گروه دوم در ایران به آنچه در این سالها اتفاق افتاده درست فکر نکنند و درباره آن علتیابی نکنند خودخواهی و کوتاهی آنها باز هم از هموطنان ما قربانی خواهد گرفت و عدهای جانشان را از دست خواهند داد. زندگی بدون دریافتن حقیقت ارزش ندارد. حقیقت را دریابیم تا زندگیمان ارزش زیستن داشته باشد.
ترانه جوانبخت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* منظور از این سطر درج حقیقت در منزل ذهن است.
چهارشنبهسوری تکاپویی برای رهایی، اکبر کرمی