Wednesday, Mar 27, 2024

صفحه نخست » "می‌خواهم زنده بمانم"، مسعود نقره کار

Masoud_Noghrehkar.jpgکتاب" تراژدی رنج‌های خلاق" - نگاهی به خودکشی هنرمندان - را به دوست و رفیق خوب و هنرمندم، زهره خالقی، پیشکش کردم. برایش نوشتم " زهره جان این کتاب را می‌فرستم به شرط اینکه خودکشی نکنی‌ها! ". می‌دانستم که می‌داند این شوخی تلخ " ترس مؤلف" تعریف شده است.

وقتی این کار را می‌نوشتم و تالیف می‌کردم زندگی‌ام سراسر کابوس و رنج شده بود. شیده که خبرۀ روانشناسی ست همراه با تعجب و حیرت بارها پرسیده بود" تو چه ت شده؟ " و تا کتاب تمام نشد به او علت را نگفتم. من این کتاب را با نگرانی و ترس منتشر کردم و با دلشوره به دوستان نزدیک‌ام هدیه داده‌ام، نمی‌دانم، ساید ترس و نگرانی و دلشورۀ بی موردی باشد.

Zohreh_Khaleghi.jpgزهره خالقی: نقاش، شاعر و نویسنده


فکر کردن به خود کشی، خودکشی دوستان، و از خودکشی دخترکی ۱۰ ساله تا پا به سن گذاشته‌ها، گمنام و بنام، فقیر وغنی، شاعر و نویسنده وهنرمند و اهل سیاست آنهم در اوج شهرت و ثروت، کلافه‌ام کرده بود. نه، نمی‌توانستم از دست واقعیتی به بزرگی خودکشی علی اکبر داور، صادق هدایت، غلامرضا تختی، هوتن نجات، غزاله علیزاده، اسلام کاظمیه، حسن هنرمندی، علیرضا پهلوی، ناصر یگانه، بهروز سلیمانی و... بی تفاوت بگذرم.
شاهد خودکشی هایی ویرانگر بودم واشک ریزان چشم‌ها و دهان‌های‌شان بستم، و به عنوان پزشک اورژانس جوازهای دفن صادر کردم و.... نه، چگونه می‌توانستم از بیان این رنج‌ها بگذرم.
آن شب، به سال ۱۳۵۸ در اورژانس بیمارستان سوانح سوختگی تهران، وقتی پلک‌ها و مژه‌های بلند زیبا روئی ۱۸ ساله به نام شهلا را روی چشم‌های درشت آبی‌اش کشیدم با خودم عهد کردم عطای طبابت را به لقایش ببخشم، اما نتوانستم. شهلا خودسوزی کرده بود، و هنوز، بعد ار ۴۶ سال، آن چشم‌های شهلا به من خیره‌اند، شهلایی که در آخرین لحظه‌های زندگی‌اش از جنجره‌ای سوخته نجوا کرد، "می خواهم زنده بمانم".
*****
از فیس بوک مسعود نقره کار



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy