Friday, Mar 29, 2024

صفحه نخست » مردمان آویزان سیاست را آویزان می‌کنند (شکست، گسست و گستره ی فرهنگ)، اکبر کرمی

Akbar_Karami_4.jpgپیش‌آورد
اگر دریافت مناسبی از دش‌واره ی انحطاط، فرومانده‌گی، درمانده‌کی یا جامانده‌گی ایرانیان در رودررویی با جهان‌ها ی جدید و نوینش (مدرنیته) در میان باشد؛ و اگر بهره‌ای از خرد و سازوکارها ی خردورزی در جهان‌ها ی نو هنوز مانده باشد، نبود قانون و بنیادی‌تر، نبود انگاره‌ای در خور برای دریافت قانون و ناگزیری قانون‌مداری و‌ کاربست آن به عنوان میوه ی ممنوعه ی سیاست‌ورزی در شرق میانه را باید بنیاد انحطاط و درمانده‌گی دید و‌ کاوید. در این فشرده در تکاپو ی آن هستم که فرآیند‌ها ی پیچیده ی شکست و ‌گسست را در گستره ی فرهنگ پی‌گیرم و نشان دهم بنیاد انحطاط و درمانده‌گی در ایران کجاست؟ و‌ چرا گسست از سیاست به گستره ی فرهنگ رسیده است؟ و در ریخت نادانی و بددانی به قانون برآمده است؟
به زبان دیگر از آن‌جا که در این منطقه هنوز خدایان حکومت می‌کنند، گسست از سیاست‌ها و سیاست‌مدارها دریافت نمی‌شود و امکان نیافته نمی‌یابد، شکست‌ها روی هم انباسته شده است؛ و ناگزیر به گسست گسترده ی مردمان ایران از باره ی سیاست رسیده است. چنین گسستی است که آرام‌آرام به پایین آمدن کرکره ی سیاست رسیده است و به گستره ی فرهنگ هم کشیده شده است. و عجیب نیست که در تعطیلی سیاست به جا ی قانون که بنیاد‌ سیاست‌ورزی در جهان جدید است، اخلاق، دین، شعر و بدپنداری (توهم) در مورد سیاست (که شاه‌نشان جهان‌ها ی سپری‌شده است) بالاآمده است.
چه‌گونه لویاتان رام می‌شود؟
دمکراسی‌ها (هم در تجربه ی لیبرال‌دمکراسی و هم در تجربه ی جمهوریت) برآمد فرآیندها ی تاریخی بسیاری هستند که به شهر، شهرنشینی و زنده‌گی شهری می‌رسند. شهرنشینی در هر معنایی در جایی به فرایندها ی آزمون و خطا (شکست و گسست) می‌رسد؛ و از این راه پیش می‌رود. پیش‌رفت که خود یکی از بنیادها ی نوینش است، برآمد فلسفه‌ها و سازوکارهایی است که شکست و گسست را سامانیده‌اند. (۱)
به زبان دیگر، دمکراسی ریختی از مدنیت و شهرنشینی است که بر آزمون و خطا سوار و استوار است؛ یعنی شکست و گسست در شهر به هم چسبیده‌اند؛ و عجیب نیست اگر سوار و استوار شدن فرآیندها ی شکست و گسست بر پهنه ی گردانش و مدیریت شهر (سیاست)، در سامانه‌ها ی سیاسی کشورها ی دمکراتیک چسبنده‌ترین چسب انسجام اجتماعی و ملی را فراهم آورده است. برای دریافت بنیادها ی این مدنیت جدید، باید آن‌ را با مدنیت‌ها ی دیگر هماندید؛ تا فاصله‌ها و ناهمانندی‌ها آشکار شود.
در مدنیت‌ها ی باستانی، سنتی و پیشانوین خدایان حاکم هستند؛ و از آن‌جا که خدایان شکست را نمی‌پذیرند، شکست و گسست به زور جبر تاریخ به سامانه‌ها ی اجتماعی چپانده می‌شود؛ در حالی که در سامانه‌ها ی نوین و دمکراتیک، شکست و گسست انتخاب شهروندان است؛ و‌ همانند شهرسازی مهندسی می‌شود. یعنی آزمون و خطا (شکست و گسست) بنیاد دمکراسی و شهرها ی جدید است. دمکراسی ریختی ویژه از هرم‌ها ی قدرت و داوری است؛ این هرم‌ها را تامس هابز لویتان نامیده است. در دمکراسی ما با لویاتان ویژه‌ای روبه‌رو هستیم؛ لویاتانی که رام و آرام و مدنی شده است.
لیبرالیسم جان لاک همان لویاتان تامس هابز است که رام، آرام و مدنی شده است. لیبرالیسم لاک فرآیندی است که استاندارها ی شکست و گسست را در جامعه (به‌ویژه در پهنه ی سیاست) پایدار می‌کند. هرچه این سازوکارها پایدارتر و کارآمدتر، سامانه ی سیاسی و اجتماعی استوارتر و مانده‌گارتر. در دمکراسی‌ها هرم‌ قدرت و داوری می‌شکند و می‌پراکند. به زبان دیگر دمکراسی هرمی از قدرت و داوری است که دیگر هرم نیست. در دمکراسی‌ها هم «هرم‌ها» جا ی «هرم» می‌نشینند؛ و هم کله‌ها ی هرم‌ها به کف هرم‌ها نزدیک می‌شود. این هرم‌ها ی پخ‌شده یا پخیده نماد دمکراسی هستند؛ نماد آزمون و خطا. نمادی که در پهنه ی سیاست با تفکیک و جدایش قدرت شناخته می‌شود؛ و در پهنه ی اجتماع با تفکیک و جدایش پهنه ی همه‌گانی از پهنه ی خصوصی و ی‌گانی.(۲) در عالی‌ترین ریخت ما با مرکززدایی (Polyarchy) روبه‌رو هستیم.
گستره ی فرهنگ کجاست؟
دمکراسی و پراکنش (Entropy) آن (۳) چه نسبتی با گستره ی فرهنگ دارد؟ و این نسبت چه‌گونه باید باشد تا زنده‌گی شهری به‌سامان و آرام شود؟ آیا گستره ی فرهنگ بخشی از سیاست (و پهنه ی همه‌گانی) است؟ و باید به آزمون و خطا ی همه‌گانی و پسینی سپرده شود؟ یا بخشی از پهنه ی ی‌گانی و خصوصی است؟ و باید بگذاریم آرام‌آرام راه خود و جا ی خود را بیابد و بپاید؟ (همانند آن‌چه بر تک‌تک شهروندان می‌گذرد.)
پویش (Dynamism) شکست و گسست در گستره ی فرهنگ چه‌گونه کار می‌کند؟
گستره ی فرهنگ پیوندی تنگاتنگ با پهنه ی خصوصی و ی‌گانی دارد؛ هرچند در جایی به رفتارها و پسندها ی همه‌گانی هم می‌رسد؛ و به‌ناچار هر جا خطر رودررویی و جنگ هست، باید به ریختی از دمکراسی و تعادلات آن تن دهد. نوینش تا حد بسیاری کشف این گستره و آزاد کردن آن از کمند سیاست و سیاست‌مدارهایی است، که در قامت خدایان در گستره ی فرهنگ هم دست‌اندازی می‌کنند. گستره ی فرهنگ همانند چتری است که بالا ی سر همه ی هرم‌ها (که دیگر هرم نیستند) ایستاده است و فرآیندها ی ایستاده‌گی را در شهر استوار می‌کند. گستره ی فرهنگ سنگر آخر دمکراسی‌ها است. (قانون و نهادها ی پشتی‌بان آن، همانند نهادها ی مدنی و سیاسی سنگرها ی نخستین هستند.)
پهنه فرهنگ را در ادبیات سیاسی نوین «جای خالی قدرت» نامیده‌اند. و بسیار عادی است که وقتی هرم‌ها ی قدرت و داوری ازهم‌پاشیده می‌شود، دیگر سیاست‌مدارها نمی‌توانند به آسانی در این گستره دست‌اندازی کنند. و گستره ی فرهنگ به آزادی وجدان و آزادی بیان (که هر دو نامحدود و بی‌کرانه هستند) سنجاق می‌شود. گستره ی فرهنگ را نمی‌توان و نباید بخشی از پهنه ی همه‌گانی دید و حتا به سازوکارها ی دمکراتیکی که پهنه ی سیاست را سامان می‌دهد، سپرد. گستره ی فرهنگ، پهنه‌ای است که پهنه ی ی‌گانی و خصوصی را به پهنه ی همه‌گانی و سیاسی پیوند می‌دهد.
در گستره ی فرهنگ آزادی در جای‌گاه خواهش جاری است. یعنی همه‌گان آزاد هستند؛ و آزادی بی‌کران (نامحدود) است؛ یعنی همه‌گان آزاد اند که در گستره ی فرهنگ ترک‌تازی کنند. پهنه ی فرهنگ برآمد داوری‌ها ی تک تک شهروندان است و بر برون‌ده داوری‌ها ی سیاسی هنایا و کارگر است. پیش از دمکراسی و در جای‌گاه شهربندی، که ذهنیت پیشادمکراتیک چیره است، نه تنها آن جدایی‌ها و تفکیک‌ها دریافت و رعایت نمی‌شود، که دریافت مناسبی از پهنه ی فرهنگ هم در میان نیست. این نادانی به امر فرهنگ و پویایی آن را می‌توان بدفرهنگی خواند که همیشه به سرهنگی و سرکوب می‌رسد.
شاه‌نشان سرهنگی و بدفرهنگی محدود شدن آزادی‌ها و برچیدن آزمون‌ها و خطاها ی فردی و ی‌گانه است. (در این حالت انگار جست‌وجوی خوش‌بختی تنگ و بند شده است.) چنین آسیبی به دست‌اندازی سیاست به پهنه ی فرهنگ می‌کشد؛ قانون گذاری برای پهنه ی فرهنگ خوش‌خیم‌ترین ریخت این دست از دست‌اندازی‌ها است؛ این ریخت از بدخیمی حتا در ساختارها ی دمکراتیک هم (اگر پویش شکست و گسست نادیده بماند) گاهی دیده می‌شود. (قانون‌گذاری برای پوشش، سکس، سقط جنین و ..)
سیاست آویزان به فرهنگ
دمکراسی در بنیادها به آزادسازی گستره ی فرهنگ از دست‌اندازی‌ها ی سیاسی می‌رسد؛ و این فرآیند‌ها ی آزادسازی در گستره ی فرهنگ است که جاها ی خالی از قدرت را گسترانیده و امکان‌ها ی کاربست شکست و‌ گسست را بر پهنه ی سیاسی فراهم می‌آورد. شوربختانه هرگاه سیاست و سیاست‌مدارها کم می‌آورند، آویزان فرهنگ می‌شوند. چنین سیاست آویزانی در دوران چیره‌گی این بددانی‌ها و نادانی‌ها در پی پوشش شکست‌ها و ناکامی‌ها به ضرب زور و خیره‌گی فرهنگ است؛ و به گاه ناچیره‌گی، سیاست‌مدارها می‌خواهند با سیاسی کردن فرهنگ شکست و خیره‌گی خود را پنهان کنند! در برابر جریان‌ها ی بیرون از سراپرده ی قدرت و داوری‌ هم هرگاه کم می‌آورند، حتا خودخواسته از پهنه ی سیاست به پهنه ی فرهنگ می‌کوچند! ریختی از ایستاده‌گی و رفتار خودپایانه در این جا دیده می‌شود. با این همه، برآمد هر دو یکی است؛ تعطیل باره و امر سیاست. (۴)
هرگاه فرهنگ‌ عمده و چیره می‌شود، «حق بودن» بر «حق داشتن» پیشی می‌گیرد؛ و ناگزیر حق خطا کردن محدود به دیگری بزرگ می‌شود؛ در چنین جای‌گاهی تنها شکست و‌ گسست در پهنه ی سیاست تعطیل نمی‌شود، که در بنیادها حق خطا کردن تعطیل می‌شود. این آسیب با برچیدن جاها ی خالی از قدرت در گستره ی فرهنگ نهادینه می‌شود؛ و پیش می‌رود.
نبود قانون، نبود قانون‌گرایی، نبود دریافت ژرف از ناگزیری و ناگریزی قانون و قانون‌گذاری و درهم‌آمیزی شرع و قانون در اجتماع/جامعه‌ها ی توسعه‌نایافته از ریخت‌ها ی آشنا ی گسست از سیاست است. هرگاه گسست از سیاست مزمن می‌شود، آسیب‌ها ی بالا در اجتماع/جامعه بالا می‌آید و نهادینه می‌شود.
شعر و سیاست
فربهی و فریبنده‌گی شعر فاربی (فارسی‌عربی) ریخت دیگری از گسست از سیاست است که برای ما بسیار عادی شده است؛ گسستی که اگر به درستی و تا پایان کاویده شود، آشکارا می‌آشکارد که شعر در جای‌گاهی که آدمی شهربند است و نه شهروند، گستره‌ای می‌آفریند برای ایستاده‌گی در برابر هرم‌ها ی قدرت و داوری چیره، از یک‌سو و گسست از پویش شکست و گسست در پهنه ی سیاست از دیگرسو.
هرگاه سرکوب و سکوت چیره شده‌ است، بسیاری از جریان‌ها تنها در دل شعر مانده‌گار یا ایستاده‌اند! و از این راه آموزه‌ها و میم‌ها (Mime) ی خود را پراکنده‌اند و ادامه یافته‌اند.
مذاهب و دین‌ها را باید تجربه‌ها ی پیشانوین شکست‌خورده در پهنه ی سیاست دید، که در گستره ی فرهنگ، شعر و شاعرانه‌گی ادامه یافته‌اند. یعنی بسیاری از شکست‌خورده‌گان پهنه ی سیاست (به ویژه دین‌ها) به گستره ی فرهنگ و شعر کوچیده‌اند و نسخه ی ادامه ی کار خود را با هزینه‌هایی کم‌تر در آن‌جا پیچیده‌اند.
از این چشم‌انداز فرآیند کوچ سیاست‌مدارها به گستره ی فرهنگ و شعر (که جهان دل‌خواه بازی‌ها‌ی زبانی است) تنها گسست از سیاست نیست، فرآیندای است که فرآیند گسست از سیاست را در گستره ی فرهنگ نهادینه می‌کند.(۵)
فرآیند شکست و گسست همیشه در جایی به گستره ی فرهنگ هم می‌رسد و در آن‌جا ادامه می‌یابد؛ شکست و گسست در گستره ی فرهنگ و در ریختی از ادبیات (به‌ویژه ادبیات داستانی، رمان، ادبیات نمایشی و حتا سینما) ادامه ی گفت‌وگو است و سازوکاری برای غنی‌سازی سیاست و سیاست‌ورزی؛ اما وقتی راه‌بندان‌ها ی سیاسی در ریخت سانسور و سرکوب (که ستم و بی‌دادی چندباره است) به گستره ی فرهنگ سریز می‌شود، ادامه ی پوست‌کنده ی گفت‌وگو امکان‌پذیر نخواهد بود.
مردمان آویزان (و منتظر) سیاست آویزان
بخشی از گستره ی فرهنگ‌ را باید گستره ی ناخودآگاهی جمعی و همه‌گانی دید؛ هرگاه در گروه‌ها ی انسانی امکانی برای گفت‌وگو ی شفاف فراهم نباشد، گفت‌وگو به ناخودآگاه جمعی (و زبان شعر) کشیده می‌شود، و در ریختی نمادین و رمزآمیز و شاعرانه پی‌گرفته می‌شود؛ و به بدپنداری‌ (توهم‌)ها و خواب‌ها ی جمعی و فرهنگی می‌انجامد. فربهی و فراوانی شعر را در گستره ی فرهنگ فاربی باید نماد پایان سیاست و شکست نمادین در سیاست هم دید. پایان و شکستی که روی دیگر انحطاط، فرومانده‌گی، جامانده‌گی و نهادینه شدن شکست در سیاست‌ورزی است که به جا ی واداشت گسست به سیاست‌ها و سیاست‌مدارها، گسست از سیاست را به جامعه‌ ی مدنی می‌چپاند. (۶) و مردمان یک شهر را آویزان، منتظر و شهربند می‌کند.
شاه‌نشان چنین گسستی در ایران بی‌گانه‌گی ما با قانون و قانون‌گرایی است. قانون و قانون‌گرایی برآمد پیروزی‌ها ی مدام و کام‌یابی‌ها ی پایدار و گسترش شهرنشینی در آرامش است. عصبیت قومی با شهرنشینی و قانون‌گرایی بی‌گانه است.
عصبیت قومی و انحطاط هم‌زاد یک‌دیگر و روی دیگر گسست از سیاست هستند. گسستی که به آویزانی و انحطاط «انتظار» می‌رسد.
فشرده کنم؛ پهنه ی سیاست آزمایش‌گاه تاریخ است؛ و داوها و داوری‌ها ی ما (به‌ویژه در تاریخ اندیشه) در پهنه ی سیاست آزموده می‌شود. شوربختانه اما تن دادن به برآمد این آزمایش‌ها در پهنه ی سیاست چندان ساده و آسان نیست. و بسیاری به جای گسست از داوها و داوری‌ها ی خود ( سیاست‌ها و سیاست‌مدارها ی دل‌خواه) به گسست از سیاست تن می‌دهند.
چنین گسستی همیشه سرراست و آشکار نیست؛ گاهی بسیار پیچیده است؛ و‌ هرزگاهی به سیاست‌زدایی هم کشیده می‌شود. یکی از ریخت‌ها ی عادی گسست از سیاست و سیاست‌زدایی، بازگشت به پیشاسیاست (۷) است؛ ریخت دیگر که در ایران بسیار عادی شده است، دگردیسی دش‌واری‌ها ی سیاسی به دش‌واری‌ها ی فرهنگی (۸) است؛ و «فرهنگ انتظار» فشرده ی همه ی این نکبت‌ها و آسیب‌ها است.
هرچه سیاست در ایران لاغرتر شده است، فرهنگ انتظار چاق‌تر شده است. فرهنگ انتظار و قهرمان‌گرایی و دیدن خمینی در ماه و پهلویی‌ستایی که ام‌روز در میان گروهی از ایرانیان سکه شده است همه به یک‌جا می‌رسد. مردمان آویزان، سیاست را آویزان(۹) می‌کنند.
اکبر کرمی
پانویس‌ها
۱) استاندار و روش علمی (Scientific Method) یکی از این سامانش‌ها و سامانه‌ها است. در این هم‌سازی بنیادی استوار و پسینی برای برساخت و‌ پیش‌رفت دانش‌ها بالا آمده است. در نوشته‌ای پیش‌تر آورده‌ام که چرا «خدایان شکست را نمی‌پذیرند» و تن‌به استاندارد نمی‌دهند. ر‌ک‌ب: خدایان شکست را نمی‌پذیرند، کرمی، اکبر، تارنما ی گویانیوز، ۸ مارچ ۲۰۲۴
۲) در پهنه ی ی‌گانی (خصوصی و ویژه) آزادی امری پیشینی است و به جای‌گاه خواهش می‌رسد. یعنی خواست آزادی و خواست یک‌یک و تک‌تک شهروندان اهمیت دارد؛ و در بنیادها نامحدود و بی‌کرانه‌ است. در پهنه ی همه‌گانی اما آزادی به جای‌گاه سازش چسبیده است؛ و بنیاد کار کرانیدن و‌ محدود کردن پسینی آن است.
۳) در ساختار سیاسی آمریکا این پراکنش در هرم‌ها ی قدرت و داوری چنان پیش رفته است که رابرت ا. دال (Robert A. Dahl) آن را پلی‌آرکی می‌نامد.
۴) از این گوشه اگر به چیره‌گی شعر و دین در سنت ایرامی نگاه کنیم، دریافت استبداد طولانی همانند تکاپویی برای گسست از شکست در هر دو سو دیده می‌شود. چنین رفتارهایی در زودآمد گواردنی و پشت‌سرگذرادنی است؛ اما در دیرآمد آسیبی می‌شود که در ایران به انحطاط شناخته شده است. انحطاط در بنیادها تعطیلی سیاست است.
۵) شکست و گسست هرگاه به گستره ی فرهنگ می‌رسد؛ و در قامت کوتاه شعر و عرفان خودنمایی می‌کند، ریختی از شکست در شکست یا گسست در گسست است. زیرا هم شعر و هم عرفان در بنیادها با جنگ که بنیاد سیاست است، بی‌گانه‌اند؛ و این از خود بی‌گانه‌گی ژرف سیاسی است که به کمک شعر و عرفان سرانجام نظام شهربندی و شبان‌رمه‌گی را پایدار می‌کند؛ نظامی که گاهی انحطاط و فرومانده‌گی و گاهی جامانده‌گی در تاریخ (پس‌مانده‌گی، عقب‌مانده‌گی) خوانده می‌شود.
۶) شکست سیاست و گسست از سیاست در مدنیت ایرانی امری تاریخی است. اگر بتوان مدنیت ایرانی را در همانندی با مدنیت یونانی که قانون‌پایه است، دید و کاوید، انگار مدنیت ایرانی دین‌پایه است. در سنت یونانی حتا خدایان با هم جنگ می‌کنند؛ بر هم خدعه می‌ورزند؛ خیانت می‌کنند؛ مجازات می‌شوند؛ و قراداد می‌بندند. در دل چنین سنتی جنگ هسته ی سخت جامعه است و مدنیت سازوکاری برای آسیب‌شناسی ژرف جنگ و گریز از آن است. در مدنیت ایرانی ی‌گانه‌گی (توحید) جایی و امکانی برای اندیشیدن به این باره‌ها (امور) نگذاشته است. و دیگری بزرگ در قامت شاه/ولی/امام/انسان کامل بنیاد جامعه و جمع و هسته ی سخت مدنیت است. در چنین جامعه‌ای در بنیادها اختلاف دریافت نمی‌شود؛ و انکار می‌گردد. مدنیت ایرانی مدنیتی است که با فرمان گسترانیده شده است و نه با قانون.
۷) پیشاسیاست بازه‌ای از تاریخ، تاریخ اندیشه و مدنیت است که در آن، گوناگونی‌ها و دش‌واری‌ها به جا ی حل‌وفصل‌ها ی سیاسی به ضرب زور فرآیندها ی پیشاسیاسی همانند زیان، دین، قوم و ... سپرده می‌شود. در پیشاسیاست هنوز لویاتان قدرت و داوری (سیاست) تمایزیافته نیست. ریخت‌ها ی گوناگون توسعه‌نایافته‌گی، ریخت‌ها ی گوناگون پیشاسیاست هستند.
۸) هم اسلام‌گرایی و هم اسلام‌ستیزی ریخت‌ها ی گوناگون گسست از سیاست هستند، که در جایی دش‌واری‌ها ی سیاسی را به دش‌واری‌ها ی فرهنگی دگردیسیده‌اند. این پیچش‌ها که دوباره به پهنه ی سیاست می‌رسند، هم‌چنان که تجربه ی سیاه جمهوری اسلامی در ایران نشان می‌دهد، چندان کم‌هزینه نیستند. به زبان دیگر جمهوری اسلامی را باید برآمد تجربه ی شکست در دوران مشروطه دید؛ تجربه‌ای که در گام نخست به گسست از سیاست و تعطیل سیاست انجامید؛ و سپس دش‌واری‌ها ی سیاسی را به دش‌واری‌ها ی دینی و فرهنگی دگردیسید. از دل تین تجربه بود که اسلام‌سیاسی همانند یک نسخه ی شفابخش بالا آمد و بی‌مهابا به کار بسته شد. زیرا پیش‌تر آزمایش‌گاه تاریخ یعنی سیاست تعطیل شده بود.
۹) «آویزان» در ادبیات کوچه به کسی گفته می‌شود که تکلیف او روشن نیست. این واژه را هوشنگ امیراحمدی در گفت‌وگویی که با او داشتم، در توصیف دیکتاتورهایی همانند علی خامنه‌ای و محمدرضاشاه در پایان کار خود به‌کار برده است. من واژه ی آویزان را از او گرفته‌ام و برای نگیخت فرهنگ انتظار و مردمان منتظر و تعطیلی سیاست در ایران در دوران انتظار به کار برده‌ام. برای دیدن و شنیدن آن گفت‌وگو که با سرنام «جمهوری اسلامی چه‌گونه سرپا مانده است؟» منتشر شده است، به آدرس زیر که سنجاق شده است بروید.


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy