آیا جهان دارد به سوی جنگ بزرگ میرود؟ دو سه سالی است که روز به روز هر چه بیشتر باور میکنم که یک جنگ فرا منطقهای بزرگ، جنگی کم و بیش از نوع جنگ جهانی نزدیک است. روند معادلات و تعاملات بین الدولی نشان میدهد که منافع قدرتهای جهانی و منطقهای کمتر همپوشی داشته و بیشتر در تعارض و تقابل است. ترتیبات امنیتی و منطقهای دیگر چندان بازدارنده نیست. این نظم بی نسق در روابط بین الملل بر اصطکاک منافع قدرتها برای تعریف و تحدید حوزه نفوذشان افزوده است. از اینرو، کشورها و از جمله ایران با سرعت و جدیت تلاش میکنند تا توان نظامی خود را افزوده و به آزمایش بگذارند. این نظامی گری افسار گسیخته زمینه ساز بروز و گسترش نزاعها و جنگهای منطقهای بوده است.
روسیه و چین بدجوری به پر و پای غرب افتادهاند. شاید دیری نپاید که هند و ترکیه در شرق و نیز بازیگرانی از آمریکای جنوبی- اگر نه بی پرده در برابر تمدن غرب، آرام و گام به گام راهشان را جدا کنند و شاید گرفتار توهم شده به بیراهه بروند. خبر بد اینکه در این گذار شکننده، دیپلماسی دولت رئیس جمهور بایدن در آرام سازی تنش در خاورمیانه و در رویارویی با رژیم ایران موفق نبوده است. واشنگتن نه در مواجهه و نه در مماشات با رژیم یاغی ایران سیاست قاطع ندارد. گذشته از این، پشتیبانی تمام قد آمریکا از اوکراین برای کمک به یک کاسه کردن جنگ، به امنیت و تمامیت اروپا و نیز به بحران در مرزهای جنوبی قاره گره خورده است. خبرها از کشانده شدن بحران از غزه و لبنان و دریای سرخ به عمق دریای مدیترانه در قبرس، زنگ خطری است که دو سوی آتلانتیک را بسیار نگران ساخته است. تا این لحظه، بنظر نمیآید سیاستمداران و تصمیم سازان در واشینگتن پیرامون سطح و سبک تقابل با مسکو به درک مشترک رسیده باشند. ماجراجویی پر خطر و پر هزینه روسها به تهدید روزافزون چینیها پیوند خورده است. به هر روی، ثبات شکننده امروز تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مدیریت خواهد شد.
درباره انتخابات ریاست جمهوری ایران، اگر مردم یکبار دیگر قهرشان با صندوق رأی را نشان بدهند، روند گفتگو بین ایران و آمریکا شاید تنگ تر و سخت تر شود. تا این لحظه، به نظر نمیآید رئیس جمهور بایدن حرف معنا دار و قانع کنندهای برای مردم ایران و مردم خود در سیاست خارجی داشته باشد. دست کم ملتهای ایران و آمریکا، درباره ایران، منافع مشترک دارند.
اگر تضادها و تعارضها را در چهار سوی دنیا کنار هم بگذاریم شاید بتوانیم محکم تر بگوییم که درگیری جدی تر قدرتها بین دو تا چهار سال آینده در چند منطقه بحرانی جهان یعنی خاورمیانه، ورای قفقاز، منطقه بالتیک و کنارههای شرقی و جنوبی اروپا و شاید منطقه پاسیفیک اجتناب ناپذیر باشد.
در ایران و در راستای چشم انداز یک جنگ فراگیر منطقهای، جابجایی قدرت نظام دارد به سمت سپاه گرایش میگیرد. بعنوان نمونه، در همین انتخابات فرمایشی، شخصیت- به اصطلاح- اصلاح طلب، پزشکیان، کسی جز چهره سایه یک سپاهی نیست. نظام آخوندی-سپاهی دارد کم کم رنگ سپاهی-آخوندی میگیرد.
تصمیم دولت کانادا در تروریستی شناختن سپاه، همسو با اراده مشترک قدرتهای غربی، گواه فوریت و اهمیت خطر نظامی رژیم ایران در کانتکست امنیت جهانی است.
در پایان، بنظرم اراده دولت نخست وزیر ترودو در گذاشتن سپاه در لیست سازمانهای تروریستی، بیشتر از فرصت طلبی حزبی در سال آخر دولت و یا تحت تأثیر فشار کامیونیتی ایرانی کانادایی و جدال و جنجال حزب اپوزوسیون، در واقع تصمیمی در سطح گروه ۷ بوده است. این یعنی کانادا جدا از آنکه کدام حزب در قدرت باشد تنها و سرخود دریاره موضوعی جهانی که میتواند تهدیدهایی را بدنبال بیاورد تصمیم قاطع رسمی نمیگیرد. باری، زمینه این رأی در کانادا، در سایه کشتن هموطنان ایرانی کانادایی بدست سپاه تروریستی فراهم بود. این شد که دولت کانادا در گروه ۷ پیشقدم شد؛ البته بعد از آمریکا. بنظر میآید در چند ماه آینده و یا شاید زودتر استرالیا و دولت هایی در اروپا سپاه را بیاندازند در لیست خودشان. هر گاه قدرتهای کلیدی اروپا دست به چنین کاری بزنند، نشان آن خواهد بود که رژیم ایران یا باید برود و یا ناگزیر از دست زدن به واکنشهای عصبی پر ریسک به جنگ کشیده خواهد شد. نشانهها در یک کانتکست اوراسیایی میگوید، ایران، اینبار خود خواسته، نمیتواند در جنگ جهانی پیش رو بی طرف باشد. باید دید آیا مردم ایران قهرشان با حکومت را سخت تر میکنند و آیا آمریکا در کدام سو میایستد. کانادا، نظر به توان جمعیتی و امنیتی، باید خودش را در حاشیه امن جنگ نگاه بدارد تا در آتشی که هیچ نقشی در بپا کردن آن نداشته نسوزد. کانادا، در کنار آمریکا، باید نقش خود را در آینده پس از جنگ ببیند. اتحاد آمریکای شمالی میتواند کانون ثقل نظم، ثبات و امنیت فردا و قدرت قابل اتکا برای کشورها باشد.
سیروس فیروزیان
رهبران آینده از کجا میآیند؟ اکبر کرمی