انقلابیهای امروز اصلاحطلبها را که سرشان به سنگ انقلاب اسلامی خورده است؛ و از انقلاب در برابر انقلاب میگریزند، با انگ خیانت مینوازند! آنها میخواهند بگویند: انقلابی راستین ما هستیم! (۱)
اما انگ خیانت با هیچ استدلالی به مردم نمیچسبد؛ حتا اگر انقلابی باشند؛ نه انقلابیها ی دیروز و نه انقلابیها امروز؛ چه، مردم صاحب حق، و مالک این کشور هستند و میتوانند خطا کنند؛ و مگر غیر از آزمون و خطا راهی هم به رهایی هست؟! خیانت توصیف رفتار سیاستمداران بزدل و جاهلی است که در برابر توسعه ی سیاسی و ملیکردن آزمون و خطا ایستادهاند.
در نادانی ی انقلابیها ی امروز همین بس که دریافتی نمادین و نهادین از انقلاب ندارند؛ و به آسانی میتوانند انقلاب را هرگاه آنها در آن درگیر باشند، خوب و هرگاه دیگران، بد بخوانند. اما انقلاب، انقلاب است! و کسانی که انقلابی هستند از آسیب مشترکی رنج میبرند. (۲)
شوربختانه امروز بسیاری از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی به ویژه سلطنتطلبها و براندازان به فرآیندی که برآیند شکست و گسست از جمهوری اسلامی است، همانند پیروزی نگاه میکنند؛ و آن گسستها و ریزشها را به حساب خود میریزند؛ و توهم و بدپنداری ی پیروزی درو میکنند.
مردمانی که از جمهوری اسلامی کنده میشوند و به صف ایستادهگان در برابر استبداد میپیوندد، به ضرورت همانند منتقدان اصلاحطلبان و مخالفان جمهوری اسلامی نیستند. آنها همان جریان خاکستری هستند که به هیچ سو هنوز اعتماد ندارند؛ و دور است که به تب بازگشت به گذشته تسلیم شوند.
گذار از جمهوری اسلامی و گذار دمکراتیک تنها برآمد ناامیدی از جمهوری اسلامی نمیتواند باشد؛ به امیدی که مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی در برساختن یک جامعه دمکرات و همهپذیر برمیانگیزند، هم میرسد.
شوربختانه جریانها ی راست و گذشتهگرا در این میدان بیش از بزککردن گذشته، رومانتیسم، پوپلیسم و دموگاگری چیزی برای پیشگذاشتن ندارند.
با همه ی نقدهایی که به اصلاحطلبان وارد است، اصلاحطلبان بهداشتیترین جریان برای رهبری امروز ایران هستند. (۳) آنها برآیند فرهنگ و سنت بسیار کمجان اصلاحطلبی در ایران هستند. یعنی اگر درک نمادین در حسابوکتاب سیاست در کار باشد، اصلاحطلبی اهمیت دارد و نه اصلاحطلبان. (۴)
هرگاه پا ی نقد اصلاحطلبان در میان است، حق با منتقدان است؛ اصلاحطلبها در ایران هنوز از خودپایی و خودخواهی و خودبسندهگی لازم برای سیاستورزی آفرینشگرانه و کارآمد برخوردار نیستند؛ و در بازیسازی ی سیاسی بسیار جاماندهاند. در نقد اصلاحطلبها شوربختانه حرف بسیار است و من هم همانند منتقدان دلی پر دارم؛ اما و صداما این اصلاحطلبها، فشرده ی اصلاحطلبها ی ما و در قواره ی ایران ما هستند. و نمیتوان اصلاحطلب از کشورها ی دیگر وارد کرد. ایران همین است؛ با این اصلاحطلبها باید به دیدار و همآوردی با محافظهکاران ایرانی رفت! اصلاحطلبی و اصلاحطلبها را ارادهگرایانه نمیتوان تغییر داد.
اگر توسعه و گسترش اجتماعی و سیاسی روی دهد، اصلاحطلبها هم تغییر میکنند. یعنی برای رسیدن به آماجی که دلخواه جریانها ی پیشرو است، یا باید جریانها ی پیشرو (به باور من جمهورخواهان) دست بالا پیدا کنند و توپ و میدان را از اصلاحطلبها بگیرند؛ یا باید به همین قدرمقدور اصلاحطلبی امید بست، تا شاید توپی هم با بازی اصلاحطلبها در آینده زیر پا ی جریانها ی پیشرو قرار گیرد. در چنین شرایطی که نیروها ی پیشرو اندک و اصلاحطلبها کمتجربه یا نادان هستند، بدترین کار خالی کردن میدان به سود محافظهکاران است. محافطهکاران استاد بازی در زمین خالی و بیهمآورد هستند! (به همین دلیل و فرنود است که در جعبه ابزار خود جز پتک، دیلم و باروت چیز دیگری ندارند.)
خبر بدتر آنکه حتا اگر محافظهکاران داخلی از زور نادانی زمین بخورند، در زمین خالی از اصلاحطلبی، بازی و توپ به جریانها ی پیشرو نخواهد رسید، محافظهکاران آن سو ی میدان (سلطنتطلبها) جا ی خالی آن ها را پر خواهند کرد. برای ایستاندن گشتاور تسلیم و خشم در ایران جریانها ی پیشرو باید بتوانند بر
خشونت آرام (Passive aggression) خود که روانشناسی دوران واماندهگی است؛ چیره شوند. خشونت آرام پس از دو سده پسماندهگی و واماندهگی قابل درک است، اما کمکی به تغییر توازن نیروها در میدان نمیکند. خشونت آرام قابل توضیح است، اما به فرآیند توزیع قدرت و سامانش آن کمک نمیکند.
برای چیره شدن بر خشونت در ایران (که نام دیگر توسعه است) و از رومانتیسم و محافظهکاری سنت ایرانی میآید، جریانها ی پیشرو باید از خشونت آرام بگذرند؛ و به میدان سیاست بازگردند. «قهر سیاسی» و «شهیدبازی» ریختی از شکست و گسست از سیاست است. (۵) جریانها ی پیشرو باید به معجزه ی آزمون و خطا اعتماد کنند و از سیاستورزی شکستخورده بگسلند!اکبر کرمی
پانویسها
۱) عجیب نیست اگر علی خامنهای هم خود را انقلابی راستین میداند.
۲) از این که انقلاب حق مردم است، نمیتوان به آنجا رسید که انتخاب مردم درست و بهحق است؛ یعنی میان حقبودن و حقداشتن فاصله است. یعنی ما با دو گفتمان همراستا روبهرو هستیم؛ حقبودن و حقداشتن؛ در نخستین گفتمان کارشناسی چیره است و در فرآیندها ی تصمیمسازی کار میکند، اما گفتمان دوم گفتمانی حقوقی است و توضیح میدهد چه کسانی میتوانند تصمیم بگیرند. هر دو گفتمان لازم است که امکانی برای انتخابها ی کارآمدتر و تصمیمها ی مناسبتر شکل بگیرد. توسعه و گسترش سیاسی دریافت این فرآیندها و نهادمندیدن آنها هم هست.
۳) این ادعا را نباید به حساب خودپسندیها ی اصلاحطلبانه گذاشت. من به عنوان یک منتقد جدی و قدیمی ی این جریان که هم در درون و هم در بیرون از ایران از این جریان انتقاد کردهاست، چنین داو و ادعایی را دارم. چنین ادعایی حتا به معنا ی پسندیدن اصلاحطلبان نیست! اصلاحطلبی برای من یک نماد و نهاد است. برای گذار از این اصلاحطلبان نباید بت گذار از اصلاحطلبی خطر کرد؛ باید اصلاحطلبان مناسبتر و روزآمدتری آفرید.
۴) اگر پای کارنامه ی شکست درمیان باشد سلطنتطلبها، پهلویطلبها و حتا جمهوریخواهان هم کارنامه ی درخشانی ندارند. پهلویطلبها بیش از یکصد سال ناکامی و دمکراسیخواهان بیش از دویست سال شکست و فلاکت روی دست خود دارند. سیاستورزی چرتکه انداختن بر ناکامیها ی گذشته نیست، امید به پیروزی در آینده است.
۵) این انگاره را در سرنام «سیاست، شکست وگسست» کاویدهام.
کرمی، اکبر، سیاست، شکست وگسست، تارنما ی گویانیوز، فوریه ی ۲۰۲۴.