در آستانه سالگرد کودتای نافرجام ۱۸ تیر ۲۵۳۹ ایرانی (۱۳۵۹ هجری) هستیم. ۴۴ سال پیش در چنین روزهایی سدها (۱) افسر و درجه دار ارتش همراه با دهها غیرنظامی، برای از بین بردن آیت الله خمینی و حکومت اسلامی برنامه ریزی میکردند و قصد داشتند شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پیشین، را به حکومت بازگردانند؛ برنامهای که حکومت اسلامی «کودتای نوژه» مینامد.
آن کودتا لو رفت و در پی آن، بیش از سد افسر و درجه دار، از سپهبد تا گروهبان و همچنین دهها غیرنظامی به دست اسلامگرایان کشته شدند. هدف این نوشتار، بازگو کردن داستان کودتا نیست بلکه تنها به توضیح علل ناکام ماندن آن میپردازیم.
درباره چگونگی لو رفتن کودتای ۱۸ تیر ۲۵۳۹ (۱۳۵۹ هجری) گزارشهای گوناگون وجود دارد که، اگر نه همه، بیشتر آنها میتواند راست باشد.
فرمانده نظامی کودتا، سرهنگ محمد باقر بنی عامری، که افسری دلاور، درستکار و میهن پرست بود، همه سالهای خدمتش را در ژاندارمری گذرانده بود و هیچ تجربه فرماندهی عملیات نظامی نداشت. او از دانش و توانایی لازم برای مدیریت و اجرای چنین طرح پیچیده و خطرناکی برخوردار نبود. همین جا باید یادآوری کرد که چگونگی انجام کودتا را در هیچ دانشکده نظامی آموزش نمیدهند و نسبت کودتاهای موفق به برنامههای شناخته شده کودتا، از یک به ده بیشتر نیست.
در طرح کودتای ۱۸ تیر، تدابیر ایمنی و حفاظتی با جدیت و به درستی رعایت نمیشد. برای مثال: از آغاز قرار بر این بود که هیچکس بیش از سه نفر را نشناسد؛ یک رابط در بالادست و دو نفر در پایین دست. ولی در جریان کار، بارها و بارها شرکت کنندگان در کودتا در نشستهای ده-دوازده نفره با یکدیگر رایزنی میکردهاند. یا، از تلفن محل کار، اقامت یا خانه امنشان مستقیماً با دفتر و شخص شاپور بختیار در پاریس تماس میگرفتند. در این گفتگوها، رمزی به کار گرفته نمیشد که کشف آن دشوار باشد.
حجت الاسلام محمد محمدی نیک، معروف به محمدی ریشهری، حاکم شرع وقت دادگاههای انقلاب ارتش که حکم اعدام افسران شرکت کننده در کودتا را صادر کرد، در خاطرات خود مینویسد: «نزدیک غروب آفتاب روز ۱۷/۴/۱۳۵۹ (۲۵۳۹ ایرانی)، آقای سعید حجاریان که با کمیته [انقلاب اسلامی] اداره دوم ارتش همکاری داشت به دفترم آمد و هیجانزده گفت کار خصوصی دارم. ظاهراً چند نفر در دفتر بودند، به من نزدیک شد و گفت: امشب قرار است کودتا شود.» (۲)
خود سعید حجاریان، که در آن زمان مسئول «کمیته انقلاب اسلامی» در اداره دوم (اطلاعات و ضد اطلاعات) ارتش بود، میگوید سه روز مانده به کودتا، چند نفر از افسران کودتا را لو دادند. پس از لو رفتن کودتا سعید حجاریان و گروهی از بازجویان که اکبر گنجی نیز یکی از آنان بود، مأموریت بازجویی از دستگیرشدگان را بر عهده داشتند.
حزب توده نیز لو دادن کودتای ۱۸ تیر را از جمله خدمات ارزشمند خود به حکومت اسلامی بر میشمارد. محمدعلی عمویی، از اعضای سازمان نظامی حزب توده ایران معتقد است که حزب توده «اطلاعات ارزشمندی» در اختیار رهبران انقلاب قرار میداد. از جمله این اطلاعات، طرح کودتای نوژه بود. او توضیح داد خودش با نام مستعار "دکتر تبریزی" مستقیماً به جماران میرفته و با حمید انصاری، «محافظ شخص آقای خمینی» دیدار میکرده است.
حجت الاسلام هادی خسروشاهی، نماینده وقت خمینی در «وزارت ارشاد اسلامی» هم تائید کرد که نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده ایران، طرح کودتا را به او اطلاع داده بود. او میگوید: «آقای کیانوری به دفتر من آمد و گزارش و تاریخ و محل اجتماع افسران در پارک لاله، بمباران جماران و غیره را به من داد.» حجت الاسلام خسروشاهی میگوید که این خبر را به احمد خمینی منتقل کرده است.
حزب توده چگونه از طرح کودتا با خبر شده بود؟ سعید حجاریان همچنین گفت: «تودهایها اطلاع داده بودند. حزب توده فقط از یک بخش کودتا که شاخه سیاسیاش بود، اطلاع داشت. آنها مثلاً در یکی از زیرشاخهها منبع داشتند و اخبار جلسات آنها را میدادند». (۳)
سرهنگ هادی عزیز مرادی، از افسران شرکت کننده در کودتا، با سرهنگ بیژن کبیری، عضو سازمان نظامی حزب توده دوست بود. البته عزیز مرادی از ارتباط کبیری با حزب توده آگاهی نداشت. سرهنگ عزیز مرادی به نگارنده گفت که به سرهنگ کبیری پیشنهاد کرده بود که به کودتا بپیوندد ولی کبیری نپذیرفته بود. از سوی دیگر میدانیم که بسیاری از درجه داران و افسران نیروی ویژه هوابرد (کلاه سبزها)، از جمله سرهنگ عزیز مرادی، را استوار یکم محمد مهدی حیدری به شرکت در کودتا جذب کرده بود. هیچ بعید نیست که حیدری هم جداگانه از سرهنگ کبیری برای شرکت در کودتا دعوت کرده باشد. به این ترتیب، سرهنگ کبیری مطمئناً از وجود طرح کودتا اطلاع داشت و این اطلاع را با حرف کشیدن از زیر زبان درجه دارانی که در طرح کودتا شرکت داشتند، و با او هم در ارتباط بودند، به روز میکرد و به اطلاع حزب توده میرساند.
سازمانهای انقلابی مجاهدین خلق و فدائیان خلق هم از طرح کودتا اطلاع داشتند. سعید تیموری، از اعضای شورای سیاسی کودتا، به نگارنده گفت که نصرالله قادسی، رئیس آن شورا، به سروان ناصر رکنی مأموریت داده بود تا با آن دو سازمان وارد گفتگو شود. رهنمود قادسی این بود که کودتاگران نیازی ندارند که مجاهدین و فدائیان با طرح کودتا همراهی کنند همین قدر کافیست که پس از آغاز عملیات، به رویارویی مسلحانه با کودتاگران برنخیزند. در برابر این بی طرفی، به آنها قول داده شد که در رژیم آینده آزادی فعالیت سیاسی داشته باشند.
چنین شیوه ارزیابی از نقش و ماهیت سازمانهای مجاهدین خلق و فدائیان خلق را به چیزی مگر ساده لوحی نمیتوان تعبیر کرد. این دو سازمان به سروان رکنی قول دادند در جریان کودتا بی طرف بمانند ولی بلافاصله به هواداران خود در بخشهای گوناگون ارتش مأموریت دادند تا در سازمان کودتا گران رخنه و آنها را شناسایی کنند و از جزئیات طرح کودتا آگاه شوند. بر پایه برخی گزارشها، استوار ایرج بهی و گروهبان یکم حمیدرضا ترکپور و چند تن دیگر از ارتشیان شرکت کننده در کودتا، از عناصر نفوذی سازمان مجاهدین خلق در تشکیلات کودتا گران بودهاند. (۴)
سیروس لطیفی از اعضای بلندپایه سازمان مجاهدین خلق، که بعد از دستگیری جزء توبهکنندگان در آمد، فاش کرد که در جریان کودتای نوژه (۱۸ تیر) سازمان به تمام نیروهای خود آمادهباش داده بود تا در سطوح بالا، افرادی در سطح تهران و یا در خانهها یا مکانهای مختلف ۲۴ ساعته آماده باشند تا به محض وقوع کودتا وارد عمل شوند. در واقع سازمان میخواست از این کودتا استفاده کند و در جهت گرفتن مراکز و حتی در انتها، در صورت امکان، در جهت گرفتن قدرت از دست کودتاگران عمل کند. (۵)
علاوه بر حزب توده و سازمانهای مجاهدین خلق و فداییان خلق، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (کومله) نیز از برنامه کودتا باخبر بود. استوار سیاوش گودرزی و استوار رضا تمیزمنش، دو تن از درجه داران بخش تعقیب و مراقبت اداره دوم ارتش (سازمان اطلاعات ارتش) به یکی از همکارانشان به نام استوار عیسی پایهبندی پیشنهاد کردند که به طرح کودتا بپیوندد. آنها از عضویت عیسی پایهبندی در کومله خبر نداشتند. پایهبندی درخواست کرد به او مهلت داده شود تا پیش از اتخاذ تصمیم، در این باره خوب بیندیشد. او بلافاصله رهبری کومله را در جریان قرار داد و در اجرای رهنمود رهبری کومله، به کودتاگران پیوست و "اخبار و اطلاعات و سازماندهی و فعالیت این کودتا را مرتب و دقیق" به رهبری کومله گزارش میداد. (۶)
ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهوری وقت، نیز مدعی شد مسئول حفاظت او، شخصی به نام ذوالفقاری، از روی یک شعار، خط نویسنده آن، استوار یکم محمد مهدی حیدری، را شناخته بود و اداره اطلاعات ارتش او را تحت تعقیب قرار داد و گردانندگان کودتا را شناسایی کرد. اکبر هاشمی رفسنجانی هم در خاطراتش تائید میکند که بنی صدر این مسئله را به اطلاع شورای انقلاب رسانده بود.
منابع حکومت اسلامی روایت علی خامنهای، رهبر حکومت، را رسمی میدانند. در کتاب خاطرات ریشهری و کتاب «کودتای نوژه» نوشته عبدالله شهبازی هم این روایت بازگو شده است. بر پایه این روایت، یکی از خلبانان شرکت کننده در کودتا موضوع را با مادرش درمیان گذاشت. مادر او که از هواداران انقلاب اسلامی و از پیروان آیت الله خمینی بود، از فرزندش خواست تا برود و کودتا را لو بدهد و اگر این کار را نکند، او شیرش را حلال نخواهد کرد. این خلبان، در سحرگاه ۱۶ تیر به پایگاه پاسداران در پادگان عشرت آباد (ولی عصر کنونی) مراجعه کرد و خواستار گفتگو با حجت الاسلام علی خامنهای، معاون امور انقلاب وزارت دفاع، شد و طرح کودتا را لو داد. (۷) همین منبع میگوید در همان روز ۱۶ تیر یکی از درجه داران تیپ نوهد [نیروی ویژه هوابرد] به "کمیته انقلاب اسلامی" مستقر در اداره دوم ستاد ارتش [به ریاست سعید حجاریان] مراجعه کرد و ضمن لو دادن کودتا، پاکت حاوی بخشی از طرح عملیاتی کودتا را در اختیار کمیته قرارداد. (۸) آیا آن درجه دار، از عوامل نفوذی مجاهدین خلق یا فدائیان خلق نبود؟
هویت خلبانی که کودتا را لو داده بود، هیچگاه به طور رسمی فاش نشد ولی سالها بعد، دانسته شد که او ستوان یکم خلبان کامبیز آنت (Ānt) بوده است. سرتیپ خلبان محمد اسماعیل محترم امیدی، در گفتگویی با خبرگزاری مهر، در تاریخ ۳ آبان ۲۵۸۰ (۱۴۰۰ هجری) این موضوع را تائید کرد. کامبیز آنت پسانتر، از ایران به آمریکا مهاجرت کرد. در سال ۲۵۶۵ (۱۳۸۵ هجری) گروهی از خلبانان ایرانی در یک مهمانی خصوصی در شهر دالاس تکزاس گردهم آمده بودند. وقتی کامبیز آنت، برای دیدار با همقطاران پیشین، به خانه میزبان رفت، خلبانان او را خائن، آدمفروش و مسئول مرگ سدها ایرانی میهن پرست خطاب کردند و از مهمانی بیرون انداختند. او اکنون (سال ۲۵۸۳/۱۴۰۳) در دالاس تکزاس زندگی میکند.
داستان آن سگی هم که آیت الله خمینی میگفت، به خواست الله، پاسداران اسلام را به پناهگاه کودتاگران رهنمون شد، درست بود ولی نه به آن شکلی که خمینی میگفت. حقیقت این بود که گروهی که برای تصرف رادیو تلویزیون در خانه سرهنگ امیر هوشنگ نور گردآمده بودند، پس از اینکه از لو رفتن کودتا آگاه شدند، سلاحهایی را که در اختیار داشتند، در زیرزمین پنهان کردند و متفرق شدند. پاسداران وقتی وارد خانه سرهنگ نور شدند، کسی آنجا نبود ولی سگ سرهنگ نور نمیگذاشت کسی به در زیرزمین نزدیک شود. پاسداران سگ را کشتند، به درون زیرزمین رفتند و سلاحها را یافتند. ولی همانگونه که خواندید، کشتن سگ و یافتن سلاحها پس از لو رفتن کودتا بود، نه پیش از آن.
هوشنگ طالع، نماینده پیشین مجلس شورای ملی و از رهبران حزب پان ایرانیست، پیش از بازگشت به ایران، در پاریس به نگارنده میگفت (نقل به مضمون): «... کودتای ۱۸ تیر اصلاً برای پیروزی طراحی نشده بلکه هدفش ضربه زدن به ارتش نیمه جان ایران، و در درجه اول، نابود کردن لشکر ۹۲ زرهی خوزستان بود. عراقیها میخواستند از فرصت تاریخی که انقلاب اسلامی برایشان فراهم کرده بود، بهره ببرند و خوزستان را از ایران جدا کنند. به این منظور، و با همدستی شاپور بختیار، آنها طرح کودتا را به راه انداختند، سدها نظامی و غیرنظامی در این تشکیلات گرد آوردند و در زمان مناسب، خودشان طرح را لو دادند. در نتیجه، حکومت برآمده از انقلاب، تصفیه ارتش را گسترش دهند تا جایی که، به گفته سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران، در مدتی کمتر از یک سال و نیم، بیش از دوازده هزار ژنرال و افسر ارتش ایران اعدام، زندانی، فراری، اخراج یا پیش از وقت بازنشسته شده بودند. دو ماه و نیم پس از کودتای نافرجام ۱۸ تیر، وقتی سر ارتش ایران زده شده بود، عراق به ایران حمله کرد. این طرح از آغاز تا پایان در جهت هدفهای عراق بود». آنچه هوشنگ طالع میگفت، دریافت و تحلیل او بود ولی او هیچ مدرک و سندی نداشت تا برای اثبات دیدگاهش ارائه کند. بابک تقوایی، کارشناس نظامی و دفاعی، نیز نظر هوشنگ طالع را تائید میکند و مینویسد: «... منابع اطلاعاتی غربی عامل افشای کودتا را سرویس اطلاعاتی عراق به طور مستقیم و به واسطه سرویس اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی سابق یعنی کا گ ب (KGB) میدانند». (۹)
با اینهمه، سرهنگ محمدباقر بنی عامری، فرمانده نظامی کودتا، لو رفتن کودتا از درون کشور را رد میکند و به شکلی درهم و آشفته کوشش میکند به خواننده بفهماند که تاریخ شروع عملیات از تهران به پاریس و از پاریس به دو افسری که در اطلاعات ارتش با کمیته انقلاب اسلامی سعید حجاریان ارتباط داشتند، اطلاع داده شده و یکی از آن دو افسر، طرح کودتا را به سعید حجاریان لو داده است (۱۰). آن دو افسر اطلاعاتی را سرهنگ عطاالله بای احمدی، که خود، پیش از انقلاب اسلامی، در اطلاعات ارتش کار میکرد، با نام مستعار به بنی عامری معرفی کرده بود. نام این دو افسر را سرهنگ بای احمدی به بنی عامری نگفته بود ولی شاداب عسکری در کتاب «قدر یک توطئه» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نام آنها را سرهنگ حسن صدقیانیفر و سرگرد امامقلی ساوه درودی ذکر کرده است.
بنی عامری در کتاب خاطراتش مینویسد: «... آن مرد جوان ریش دار [مهران کلبادی] تا شب شروع عملیات با حالتی صمیمی و خودمانی در کلیه جریانات سیاسی شرکت داشت و حتی زمانی که من خداحافظی کردم و به سمت پایگاه شاهرخی حرکت نمودم، در دفتر مهندس [سعید] تیموری حضور داشت و پس از لو رفتن او هم موفق شد به همراه دو نفر از اعضای شورای سیاسی، پروین شیبانی و مهندس تیموری از راه غیرمجاز به خارج برود. در پاریس چند نفر از اعضای شورای سیاسی به من گفتند که همان شب عملیات از دفتر آقای تیموری تلفنی با پاریس تماس میگیرد و جریان عملیات آن شب را به اطلاع شخصی که با بختیار نزدیک بود، میرساند». (۱۱)
در گفتگو با نگارنده، مهران کلبادی روایت بنی عامری را رد کرد و گفت در شب پیش از شروع عملیات هیچ تماس تلفنی با پاریس نداشته و تنها پس از لو رفتن کودتا و آغاز دستگیریها، به شخص شاپور بختیار تلفن کرده و او را از شکست کودتا آگاه کرده است.
ولی از همه اینها مهمتر نقش منوچهر قربانی فر در این کودتاست. او عضو شورای سیاسی و مسئول تدارکات آن بود. از همین جایگاه، او با شورای نظامی هم تماس نزدیک و همکاری تنگاتنگ داشت. قربانیفر را سرتیپ جواد معین زاده (۱۲)، از دوستان قدیمی شاپور بختیار، به او معرفی کرده بود. چرا و برای انجام چه کاری؟ دانسته نیست. بنی عامری مینویسد: «زمان به سرعت میگذشت و ما هنوز نتوانسته بودیم اسلحه تهیه کنیم... آقای قادسی این مسئله را با آقای قربانی فر در میان گذاشت». (۱۳)
اکنون ببینیم منوچهر قربانی فر کیست. برای معرفی کامل منوچهر قربانیفر میتوان یک کتاب جداگانه نوشت ولی به طور خلاصه اینکه؛ منوچهر قربانیفر، پیش از انقلاب اسلامی، مدیر عامل شرکت کشتیرانی استارلاین Starline بود. محسن کنگرلو، رایزن اطلاعاتی و امنیتی میرحسین موسوی در روزگار نخست وزیری او، در گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۹ دی ۲۵۷۳ (۱۳۹۳ هجری)، گفت که شرکت استارلاین چندین کشتی داشت که نفت خط لوله ایلات - اشکلون را او به اسرائیل میبرد. صاحبان این شرکت مقامات آمریکایی و اسرائیلی بودند. (۱۴) در چنین مسئولیتی، قربانیفر نمیتوانست از اعتماد ساواک و مسئولان امنیتی اسرائیل برخوردار نباشد. در آن روزگار، او با سپهبد منوچهر هاشمی، رئیس اداره هشتم (ضد جاسوسی) ساواک دوستی نزدیک داشت. ولی در همان حال و در همان زمان، او با اسلامگرایان مخالف رژیم محمد رضا شاه هم در ارتباط بود و به آنها کمک میکرد. آیت الله حسینعلی منتظری در خاطراتش مینویسد: «... آقای قربانیفر با مرحوم امید نجف آبادی (۱۵) از پیش از انقلاب مربوط بود. مرحوم امید میگفت من قبل از انقلاب میخواستم «تحریر الوسیله» و «حکومت اسلامی» امام [خمینی] را چاپ کنم و پول نداشتم. همین آقای قربانیفر دویست هزار تومان به پول آن وقت به من داد که برای این کار خرج کردم». (۱۶)
حسین قاسمی، مورخ و پژوهشگر، در گزارشی که در ۳۰ آذر ۲۵۷۴ (۱۳۹۴ هجری) در سایت خبری پارس (۱۷) منتشر شد، منوچهر قربانیفر را از عناصر و سرشاخههای اصلی حمله امریکاییها به طبس در ۴ اردیبهشت ۲۵۳۹ (۱۳۵۹ هجری) معرفی کرد ولی نه توضیح بیشتری داد و نه مدرکی ارائه کرد.
کمتر از دو ماه بعد، منوچهر قربانیفر عضو شورای سیاسی یک سازمان پنهانی بود که برای کودتا علیه حکومت اسلامی آیت الله خمینی و بازگرداندن شاپور بختیار به قدرت برنامه ریزی میکرد؛ سازمان نقاب (نجات قیام ایران بزرگ). در این سازمان، تامین تدارکات برای کودتا، از جمله بخشی از اسلحه مورد نیاز، به منوچهر قربانیفر محول شده بود. بنی عامری در خاطراتش مینویسد: «... قادسی مسئله تامین اسلحه را با قربانیفر که مسئول تدارکات شورای سیاسی بود، در میان گذاشت. قربانیفر گفت اجازه دهید بررسی کنیم. چون اسلحههای زیادی در دست مردم است، امکان تهیه و خرید وجود دارد». (۱۸) سرهنگ بنی عامری از خود نپرسید به فرض آنکه در دست مردم اسلحههای زیادی به صورت پراکنده وجود داشته باشد، چگونه میتوان در فرصت کوتاه، به اندازه مورد نیاز اسلحه و فشنگ خرید. بنی عامری ادامه میدهد که: «چند روز پس از این گفتگو، قربانی فر گفت که سی و پنج قبضه اسلحه از نوع ژ سه و پنج تیر با فشنگ خریده است و قرار است پنجاه قبضه اسلحه هم از نیشابور تحویل بگیرد». در فضای امنیتی یک سال و چند ماه پس از انقلاب اسلامی که "کمیتهها" سرشان را در هر سوراخی میکردند، چگونه امکان داشت که "ظرف چند روز" ۸۵ قبضه از سلاحهایی را که " در دست مردم" بود، خریداری کرد؟ اسلحه را که در خیابان نمیفروشند! مگر اینکه قربانیفر آنها را یکجا و از منابعی که میشناخت تهیه کرده باشد. کدام منابع؟
روایت مهران کلبادی با روایت بنی عامری تفاوت دارد. کلبادی به نگارنده گفت که تا ۱۶ تیر، یعنی تنها تا دو روز پیش از کودتا، اسلحه نداشتیم. ۱۶ تیر او [کلبادی] شمار اندکی، تقریباً ۳۰ قبضه، از شخصی به نام عکاشه (کدام عکاشه؟) تحویل گرفت و به خانه سرهنگ امیر هوشنگ نور، در نزدیکی مرکز رادیو تلویزیون برد.
و همچنان به نقل از مهران کلبادی، سلاحهایی که قربانیفر میگفت فراهم کرده است، قرار بود در کامیونی در سه راه آذری تهران در اختیار چتربازانی گذاشته شود که عازم پایگاه هوایی شاهرخی (نوژه) بودند. آن کامیون سر قرار حاضر نشد و چتربازها بی سلاح به سوی کبودراهنگ (پایگاه شاهرخی) رفتند.
کودتا لو رفت و آنها که دستگیر نشده بودند، از هر راهی که توانستند، از ایران گریختند. منوچهر قربانیفر هم در استانبول به آنها پیوست، به پاریس رفت و به همکاری با تشکیلات شاپور بختیار پرداخت.
مدتی از منوچهر قربانی فر خبری نبود تا حدود یک سال بعد، در پاییز ۲۵۴۰ (۱۳۶۰ هجری) همراه با سرتیپ منوچهر هاشمی، رئیس پیشین اداره هشتم (ضد جاسوسی) ساواک و سرلشکر خلبان عبدالحسین مینوسپهر در اطراف ارتشبد بهرام آریانا گرد آمدند تا جنبش تازهای برای سرنگونی حکومت اسلامی به راه بیندازند. شاپور بختیار هم از این جنبش پشتیبانی کرد و به افسرانی که هنوز با او مانده بودند، دستور داد با آریانا و هاشمی همکاری کنند. سرهنگ بنی عامری در خاطراتش نوشته است که سپهبد هاشمی به او گفت که برای آغاز کار، شیخ قطر دو میلیون دلار به او پرداخت کرده و این کمک تا ۱۵ میلیون دلار افزایش خواهد یافت. (۱۹) این جنبش به جایی نرسید و هریک از بازیگران آن به راه خود رفتند.
باز از منوچهر قربانیفر خبری نبود تا ماجرای ایران گیت یا رسوایی ایران کنترا پیش آمد. در اوایل دهه هشتاد قرن پیشین میلادی، تروریستهای وابسته به حکومت اسلامی ایران شمار قابل ملاحظهای از اتباع کشورهای غربی، از جمله چندین آمریکایی، را در لبنان به گروگان گرفته بودند. دولتهای غربی در تلاش بودند راهی برای آزادی آنها بیابند. داوید کیمخی David Kimche، معاون وقت رئیس سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) و یاآکو نیمرودی Yaakov Nimrodi، عنصر اطلاعاتی و سوداگر اسلحه، منوچهر قربانیفر را به عنوان کسی که روابط خوبی با رهبران حکومت انقلاب اسلامی دارد، به مایکل لدین Michael Ledeen، رایزن رابرت مک فارلین Robert McFarlane، مشاور امنیت ملی در دولت رونالد ریگان، معرفی کردند. (۲۰) قربانیفر به آسانی توانست اعتماد کامل مایکل لدین را جلب کند و توسط او با بالاترین مقامات ایالات متحده ارتباط بگیرد.
از سوی دیگر، ماموران حکومت ایران، زیر تحریم به سبب گروگانگیری و تروریسم، در به در، در جستجوی سلاح، مهمات، و به ویژه قطعات یدکی جنگ افزارهای آمریکایی، بودند که نیروهای مسلح ایران در جنگ علیه عراق به آن سخت نیازمند بودند. فریدون مهدوی، وزیر بازرگانی در دولت امیرعباس هویدا، که با حکومت اسلامی ارتباط داشت، منوچهر قربانیفر را به عنوان یک دلال بین المللی اسلحه که ممکن است بتواند در تهیه اسلحه کمک کند، به محسن کنگرلو معرفی کرد. محسن کنگرلو از سال ۲۵۴۱ تا ۲۵۵۶ (۱۳۶۱ تا ۱۳۷۶ هجری) جمعاً به مدت ۱۵ سال، رایزن امنیتی میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت، و سپس اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری اسلامی بود. ارتباط قربانیفر با محسن کنگرلو نخستین گامی بود که در سال ۲۵۴۵ (۱۳۶۵ هجری) به رسوایی ایران گیت Irangate یا ایران کنترا Iran-Contra در آمریکا معروف شد.
در اینجا قصد بازگو کردن داستان ایران گیت و نقش قربانیفر در آن ماجرا در میان نیست. درباره رسوایی ایران گیت کتابهای زیادی نوشته شده. در این جا، سخن به کوتاهی، درباره منوچهر قربانیفر است. پیش از آغاز داد و ستدی که پسانتر به ایران گیت معروف شد، به درخواست شورای امنیت ملی آمریکا (National Security Council or NSC)، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا CIA، برای راستی آزمایی قربانیفر، یک مصاحبه زیر دستگاه دروغ سنج با او انجام داد. آزمونی که به هیچ وجه رضایت بخش نبود. پسانترها، لورا روزن Laura Rozen، خبرنگار حوزه امنیت ملی در شماره ژوئیه/اوت ۲۰۰۶ دوماه نامه American Prospect فاش کرد که زیر دستگاه دروغ سنج از منوچهر قربانیفر ۱۵ سئوال پرسیده شد و او تنها در پاسخ دو سئوال راست گفته بود، نام و محل تولد خود او. با اینهمه، به سفارش ویلیام کیسی (William J. Casey)، مدیر وقت CIA، همکاری با قربانیفر به عنوان رابط با حکومت اسلامی ادامه یافت. (۲۱) در درون حکومت اسلامی، رابطه منوچهر قربانیفر با میرحسین موسوی، نخست وزیر و غلامرضا آقازاده، وزیر نفت، بود. (۲۲)
محسن کنگرلو در گفتگویی با «روزنامه جمهوری اسلامی» به تاریخ ۲۹ دی ۲۵۷۳ (۱۳۹۳ هجری) گفته است: «... حتی چند باری که به تهران آمد ما او را وصل کردیم به آقای یونسی [حجت الاسلام علی یونسی، وزیر پیشین اطلاعات] که آن زمان دادستان ارتش بود. با آنها همکاریهای بسیار خوبی کرد. خیلی خیلی به ایران خدمت کرد. آقای یونسی و دادستانی ارتش و پروندههای آنجا، سند ادعای من است».
این سخن محسن کنگرلو با آنچه خود او ۱۶ روز پیشتر، در ۱۳ دی ۲۵۳۷ (۱۳۹۳ هجری) در مصاحبه با روزنامه شرق گفته بود، در تضاد قرار میگیرد. او گفته بود: «... درست است که او آدمی بود که در کودتای نوژه دست داشت و فراری بود اما قبل از این قضایا آمده بود و اطلاعات زیادی به آقای یونسی، دادستان ارتش داد. او این خدمات را کرده بود که ما به او اعتماد کردیم، به سادگی نبود که از راه رسیده به او اعتماد کنیم». به این ترتیب، کنگرلو به همکاری قربانیفر با علی یونسی پیش از کودتای نوژه و دادن اطلاعات به دادستان ارتش خبر میدهد و عامل همکاریهای بعدی با قربانیفر را این همکاری اطلاعاتی ذکر میکند. اعتماد سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی حکومت اسلامی به منوچهر قربانیفر تا آنجا بود که، به نوشته خودش، در آذر ۲۵۴۵ (۱۳۶۵ هجری) محسن کنگرلو " ۲۵ میلیون دلار به طور دربست و بدون سند " در اختیار او گذاشت تا از آمریکا برای حکومت اسلامی اسلحه بخرد. (۲۳) شش سال پیش از آن، همین آدم قرار بود برای کودتا علیه حکومت اسلامی اسلحه فراهم کند.
آیا وجود کسی با این مشخصات و مختصات در هسته اصلی کودتای ۱۸ تیر دیگر بختی برای پیروزی کودتا باقی میگذاشت؟
آرمان مستوفی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - هیچ دلیلی وجود ندارد که ۱۰۰ فارسی را با صاد بنویسیم.
۲ - محمدی ریشهری، محمد، خاطرههای آموزنده، مؤسسه علمی و فرهنگی دارالحدیث، قم، ۱۳۹۲
۳ - خبر آنلاین به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۲۵ تیر ۱۴۰۲،
https://www.khabaronline.ir
۴ - همان جا.
۵ - همان جا
۶ - پایهبندی، عیسی، از تهران تا زَرگِویز: (خاطرات یک پیشمرگه کومهله)، ناشر: نویسنده، فروردین ۱۳۹۲، ص ۱۴۶ تا ۱۵۳
۷ - شهبازی، عبدالله، کودتای نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، چاپ دوم ۱۳۶۸، ص ۱۸۹ - ۱۹۱
۸ - همان ص ۱۹۲
۹ - سایت ایندیپندنت فارسی، ۱۸ تیر ۲۵۸۰ (۱۴۰۰ هجری) https://www.independentpersian.com
۱۱ - همان، ص ۳۷۶ و ۳۷۷
۱۲ - سرتیپ جواد معین زاده از مسئولان بلندپایه ساواک بود. پیش از انقلاب اسلامی، او که نمیتوانست با سپهبد ناصر مقدم، کار کند، از ساواک به ارتش بازگشت و معاون رکن دوم (اطلاعات و ضد اطلاعات) نیروی زمینی شد.
۱۳ - همان، ص ۲۷۹ و ۲۸۰
۱۴ - نگارنده نتوانست درباره شرکت کشتیرانی استارلاین اطلاعات بیشتری به دست آورد.
۱۵ - حجت الاسلام فتح الله امید نجف آبادی، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی، در سال ۲۵۷۳ (۱۳۶۷ هجری) به جرم همجنس گرایی اعدام شد ولی آیت الله حسینعلی منتظری نوشته است که او قربانی ماجرای مک فارلین شد.
۱۶ - خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری، اتحادیه ناشران ایرانی در اروپا (نشر باران، نشر خاوران، نشر نیما) چاپ دوم، دی ۱۳۷۹، ص ۳۳۵
۱۷ - https://www.parsnews.com
۱۸ - بنی عامری، محمد باقر، نقاب، انتشارات ساتراپ، لندن، آذر ۱۳۹۴، ص ۲۸۰
۱۹ - همان جا، ص ۳۲۹
۲۰ - The Tower commission report, joint publication of Bantam books & Times booms, New York 1987, p 202
۲۱ - همانجا ص ۴۰
۲۲ - همانجا ص ۲۱۰
۲۳ - نامه مورخ ۱۹/۰۴/۱۳۶۵ منوچهر قربانیفر به محسن کنگرلو، به نقل از خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری، اتحادیه ناشران ایرانی در اروپا (نشر باران، نشر خاوران، نشر نیما) چاپ دوم، دی ۱۳۷۹، ص ۴۹۹