Friday, Jul 26, 2024

صفحه نخست » آقای پزشکیان آرزوهای قبل از انقلاب اسلامی شما زمانی‌که دانشجوی دانشگاه تبریز بودید چه بود؟ (بخش نخست)، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_4.jpgنمی‌دانم درهای ورودی دانشگاه تبریز بعد از نیم قرن که من از آن‌جا خارج شدم چه فورمی دارد. اما آن دروازه‌ی بزرگ با میله‌های آهنی سال‌های پنجاه را خوب به‌خاطر می‌آورم. هنوز قادرم در میان خیال و واقعیت درون آن دانشگاه بگردم. چهره‌های جوان وشادابی را به‌خاطر بیاورم که از سرتاسر ایران به‌خصوص از مناطق محروم با دنیایی آرزو وامید پا در این چهار دیواری جادویی می‌نهادند.

چه رؤیاهایی درسر داشتند. چگونه برای رسیدن به رؤیاهای خود از جان مایه می‌گذاشتند. کسانی که بدنه‌ی اصلی جنبش دانشجویی را تشکیل می‌دادند.

حضوری قاطع که هیچ‌کدام از مذهبی‌های آن روز دانشگاه از جمله همین آقای پزشکیان هرگز آن فضا و فعالان دانشجویی آن روز‌ها را فراموش نمی‌کنند. کینه و زهری که با انقلاب فرهنگی بر پیکر جنبش دانشجویی ریختند ناشی از ضعف‌های همان روز‌هایشان بود در برابر جنبش دانشجوئی.

آن تصفیه‌های تلخ، دردآور و گسترده در حق هزاران دانشجوی آرزومند یک جامعه‌ی سالم و دمکراتیک.

آقای پزشکیان هرگز طی تمامی این سال‌ها از نقشی که در جریان انقلاب فرهنگی و تصفیه‌هایی که انجام دادند. حتی یک عذرخواهی کوچک نکردند. آن مشت عتاب‌آمیز و پرتاب‌شده روز‌های اخیر ایشان به سوی رأی ندادگان تداوم همان نگاهِ عبوس و کینه‌ورز مردی است که برعکس ادعای خود رئیس جمهور همه مردم این سرزمین نیست.

چرا که او هرگز نمی‌تواند آن سال‌های دانشگاه تبریز و آن چهره‌های شجاع را فراموش کند. در فرهنگ غلیظ مذهبی او جایی برای نگاه فارغ از تعصب یک ولایت‌مداررئیس‌جمهور شده توسط رهبر برای تداوم جمهوری اسلامی به هر قیمت نیست. رأی‌ندادگان به او یادآورهمان اکثریت دانشجویایی هستند که مایه‌ی دغدغه‌ی خاطرش قبل از انقلاب فرهنگی بودند.

مبارزانی که بر تمام فشار‌ها طاقت آورده و نقش خود را در مشروعیت‌زدایی از جمهوری اسلامی و نرفتن مردم به پای صندوق‌های رأی ولو اندک ایفا کرده‌اند. انتخاب‌شدن آقای پزشکیان بار دیگر مرا به آن سال‌های جوانی برمی‌گرداند. به دانشگاهی که از استاد تا دانشجویش، غرق در رؤیا‌های انسانی بودند. دانشگاهی با چنان فضای آزادی‌خواهی وعدالت‌طلبی که هر روح جوانی را که از این دروازه‌های بزرگ عبور می‌کرد در خود می‌کشید. فضایی که محسورت می‌کرد. نیروی جوانیت را آزاد می‌ساخت. قدرتی به تو می‌بخشید که فکر می‌کردی قادری کوه‌های بزرگی به عظمت سبلان را جابه‌جا کنی.

جوانی که برای اولین بار پا از حریم بسته‌ی خانه بیرون نهاده بود حال خود را قادر مطلقی می‌دید که می‌توانست آزادانه تصمیم بگیرد برای تصمیم گرفته‌شده‌اش که افسانه‌ی شخصی‌اش بود مبارزه کند.

هیچ چیز زیباتر از منظرانسانی، به‌خصوص جوانی نیست. که پرده‌های کهنه‌شده سال‌های کودکی، نوجوانی و بخشی از جوانی خود را بالا می‌زند با شور و انرژی یک کوه آتش‌فشان بر خود می‌شورد و آرزوی ساختن جهانی نو، خالی از استبداد، رنج، زشتی وابتذال می‌کند. آرزوی خود به‌بهای رنج، به‌بهای مبارزه پی می‌گیرد و برای رسیدن به این آرزو‌های زیبای انسانی از بذل جان نیز دریغ نمی‌کند.

تاریخ این دانشگاه لبریز ازاین قهرمانان بود. هر دانشکده هر دوره قهرمانان خود را داشت. من قصدی بر نقد، درستی و یا غلط بودن راه ندارم. کاری که به‌دفعات نقد تفکر آن روز را کرده‌ام. نه! نه! سخن امروزم از پایمردی‌ست. از رهروانی است که از صمیم قلب غم‌خواری مردم زحمتکش، مردمانی که هرگز دیده نمی‌شدند، می‌کردند. جان‌های آزادی که با همان آگاهی اندک برای آرمان‌های انسانی خود برای آرزو‌های نیکشان می‌جنگیدند. نه ترس زندان داشتند، نه چانه برای زندگی می‌زدند و نه ترس از دست دادن مقام داشتند. اگر آرزویی داشتند برای آن آرزو‌ها با تمام وجود می‌جنگیدند.

چرا که جنس آرزویشان آلوده به هیچ تمنا و ارادتی جز عشق واقعی به مردم نبود....

ادامه دارد

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy