پاسخ فشرده به این پرسش آنست که در اثر وقایع دهشتباری که در چهار دهۀ اخیر رخ دادند، ارزشها به یکباره وارونه شدند و دستاورد هایی که کمابیش در زمینه تجدد و قانون و عدالت و آزادی به دست آمده بودند، همه یکی پس از دیگری ویران، مسخ یا از معنا تهی شدند، مشروطیت بارِ دیگر تسلیمِ مشروعه خواهان شد.
از این رو خواستهها و آرمانهای امروز ما ایرانیان همانهایی ست که در عصر مشروطه، متفکران، سیاستمداران بزرگ و البته شاعران در پی آن بودند و در پی آن بودند و برای آنها به قلم و قدم میکوشیدند.
میدانیم که در نبردی که حدود صد و بیست سال پیش میان اندیشه مشروعه خواهی و سنگ اندازیهای خونین مشروعه وجود داشت، مشروطه - اگرچه نا کامل و موقتی - سرانجام پیروز شد.
زیرا همچنان که دیدیم و میبینیم، در روزگار ما کشور گرفتار آشوب و فتنۀ مشروعه خواهان جدیدی شد که همراهان ناهمگون و نا هم جنسی با خود داشتند.
ازین رو اتحاد نامقدسی بر ضد منافع تاریخی و ملی ایرانیان برای کسبِ قدرت به هر قیمت صورت گرفت که طیّ آن هرکسی «از ظنّ خود یارِ» به اصطلاح «انقلاب ۱۳۵۷» بود!
طیّ این ماجراهای ویرانگر و خونین چنانکه میدانیم و میبینیم بار دیگر نیروهای واپس گرای سُنّتی که قدرت ویرانگرشان متّکی به جهل و خرافات انباشته شدۀ چندین قرنی بود، با زور و نیرویی صد بار بیشتر بر نوگرایی و تجدد و آزادی خواهی و قانون طلبی و حق حاکمیّت مردم پیروز شد و ارزشهای ارجمندی را به حاشیه راند و سرکوب کرد که همه آنها از آرمانها وآرزوهای نویسندگان و شاعران بزرگ آن دوران محسوب میشدند.
جهنمی که هم اکنون ۴۵ سال است ملّتِ ایران در آن میسوزد، حاصلِ این پیروزی مشروعه خواهان و سنّت گرایانِ زورمندو هم پیمانان ناهمگون و نامتجانس و به ظاهر آشتی ناپذیر آنان در دوران ماست، که میباید آنرا پیروزی جهل بر عقلانیت نامید!
در باره این که شاعران مشروطه چه میگفتند، اندکی بعد سخن خواهم گفت!
اما در اینجا لازم میدانم اشاره کوتاهی به این نکته داشته باشم که شعر مشروطه به چه مکتب ادبی و به چگونه جریان شعری تکیه داشت؟ و زبان گویا و تأثیر گذاری که به دست آورده بود، بر چه سنّت ادبیای استوار بود؟
پیداست که پیچیدگیهای عصر جدید و مسایل و مشکلات عظیمی که در اثر ظهورِ مدرنیته و برخورد جامعه سنّتی ما (که طی صدها سال تکان چندانی نخورده بود)، شاعران را نیازمند به زبان گویا و رسایی کرده بود که بتوانند به مضامین و درونمایه هایی بپردازند که نیازهای دوران تجدد را پاسخگو باشند و بتوانند پیام خود را به مردم منتقل کنند!
در اینجا اشاره به چگونگی پیدایش این زبان رسا و بلیغ برای بیان، توصیف و تشریح و ستایش ارزشهای جدید که آرمان مشروطه خواهی بر آنها تکیه داشت ضروری ست:
تا پیش از اواخر دوران زندیه و اوایل قاجار، سبک هندی رواج داشت و زبان و شیوۀ شعری شاعران بزرگ کلاسیک که در سبک خراسانی و عراقی بیان میشدند، از رواج افتاده بود و قرنها بود که دیگر شاعران بزرگی به جامعۀ فارسی زبان معرفی نکرده بود.
اما سبک هندی هرچند شاعرانِ بزرگی چون صائب و بیدل دهلوی داشت، اما به دلیل ویژگیهای خاص خود - که جای بحثش در اینجا نیست - گرفتار مضمون یابی و نکته گوییهای پیچیده و در خیلی جاها غیر قابل فهم شده بود و بیشتر سرودههای این سبک به معما شبیه شده بودند.
از این رو زبان شعر سبک هندی کمتر مناسب بیان مسایل روزمره و مضمونهای اجتماعی و سیاسی بود.
چنین بود که شاعران بزرگ دوران اواخر زندیه و قاجار، مراجعه به سبک خراسانی و عراقی را پیشنهاد و به تآثیر از شیوۀ بزرگانی همچون فردوسی خاقانی و منوچهری و فرخی و سعد سلمان و ناصرخسرو و البته سعدی و حافظ سرودن آغاز کردند.
در واقع با رجوع به بزرگان شعر کلاسیک، شیوۀ سرایش سبک خراسانی را بازآفرینی کردند.
این جهت گیری ادبی، اگرچه نگاه به شعر گذشته داشت و زبان و شیوۀ دوران طلایی شعر فارسی را سرمشق قرار میداد، انقلابی در زبان و شیوۀ بیان شعر فارسی ایجاد کرد.
زیرا مسیر سرایندگان شعر فارسی را از سبک هندی که دشوار فهم شده بود و توانایی بیان واقعیتهای اجتماعی و سیاسی را نداشت به سوی بیان رسا و بلاغت شعری سرایندگان بزرگ پیشین تغییر داد.
با بازگشت به سبگ شعر خراسانی و عراقی، یعنی با مراجعه به دورانی که شاعران، زبانی رسا و قابل فهم داشتند و در همۀ زمینهها به زیبا ترین شکل و بلیغ ترین سبک سخنوری میراث عظیمی از خود بر جای نهاده بودند، و زبان شاعرانۀ آنان هم در زمینههای توصیف طبیعت و گله و شکایت و بیان عشق و زیبایی و خطابه و اخلاقیان و اندرزها و حتی در بیان مسائل اجتماعی و گهگاه انتقاد سیاسی زبان شعر فارسی را ورزیده کرده بود و بیان شاعرانه روشن و صریح و بلیغ آنان را به اوج رسانده بود، زمینه برای بازگشت به جویبار اصیل شعر فارسی فراهم شد.
پیداست که چنین فرصتی با تداوم سبک هندی به دست نمیآمد.
بهار شعر بلندی در نقد و معرفی سبکهای گوناگون شعر فارسی دارد که ضمن آن در بارۀ تعقید و نارسایی و انحطاط سبک هندی چنین سروده است:
سبک هندی گرچه سبکی تازه بود
لیک او را ضعف بی اندازه بود
سست و بی شیرازه بود
فکرها سست و تخیلها عجیب
شعر پرمضمون ولی نادلفریب
وز فصاحت بی نصیب
شعر هندی سر به ملیون میکشید
هر سخنور بار مضمون میکشید
رنج ِ افزون میکشید
....
زان سبب شد سبک هندی مبتذل...
من نیز جنبشی را که به نام سبک بازگشت در شعر فارسی رخ داد زمینه سازی ک انقلاب ادبی و فرهنگی میدانم که در دوران مشروطیت به ثمر رسید و این باور خود را در ابیات زیر بیان کردهام:
شعر دری چون ملول گشت و تن آسان
آمد، از هند زی عراق و خراسان
روی سرایش ز سبک هندی برتافت
روح خراسانی و عراقی دریافت
ذوق و هنر را به روشنی و رسایی
کرد بدین «بازگشت»، راهگشایی
ذهن و زبان را ز نهر گم شدهای خُرد
جانب رود بزرگ شعر دری برد
گرچه به مضمون و نکته از پی تقلید
رخ ننمود آستان شعر اساتید،
لیک زبان زنده گشت و ناطقه آزاد
شاعر آینده را مجال سخن داد...
به هر حال این تحول بزرگ ادبی و زبانی که مدل و راهنمای خود را در گذشته یعنی در دوران طلایی شعر فارسی جستجو میکرد، در دوران قاجاریه موجب پیدایش شاعرانی همچون: فتح الله خان شیبانی، میرزا ابوالقاسم فراهانی. ادیب الممالک فراهانی شد که هریک به نوبۀ خود، زمینه زبان و فضا و مضمون شعر فارسی را برای پرداختن به مفاهیم اجتماعی و سیاسی و نقد فکری و فرهنگی فراهم کردند و توسعه دادند!
این شاعران ادیب و توانا از جمله به انتقاد از نا بسامانیهای سیاسی و اجتماعی پرداخته، به شکوهها و گلایهها از اوضاع زمانۀ خود زبان گشودند.
به جاست نمونههای کوتاهی از شعر یکی از مهم ترین آنها را به یاد بیاوریم:
میرزاابوالقاسم قائم مقام که سیاستمداری بزرگ، و در دوران فتحعلی شاه و محمد شاه وزیرالوزراء خود، از ادیبان و شاعران و نویسندگان بزرگ دوران قجری ست، شعرهای فراوانی در شکوه از زمانه و گلایه از بدعهدیها و پیمان شکنیها دارد برخی از شکوائیههای او که یاد آور زبان شعر و شکوههای سعد سلمان است به وسیله بهار استقبال شده است مثلا در قصیدهای چنین میسراید:
ای بخت بدای مصاحب جانم
ای وصل تو گشته اصل حرمانم
ای بی تو نگشته شام یک روزم
وی با تو نرفته شاد یک آنم
که بهار این قصیده بلند را با قصیده شکوائیه و آزادی خواهانه معروف خود جواب گفته است
تابر زبر ری است جولانم
آزرده و مستمند و نالانم
تا آنجا میرسد به دوبیت معروف
آزادیای خجسته آزادی
از وصل تو روی بر نگردانم
تا آن که مرا به نزد خود خوانی
یا آنکه ترا به نزد خود خوانم
این هم سه بیت معروف دیگر از ابوالقاسم قائم مقام فراهانی
روزگارست آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر ازین بازیچهها بسیار دارد
مهر اگر آرد بسی بی جا و بی هنگام آرد
قهر اگر دارد بسی ناساز و ناهنجار دارد
گه به خود چون زرق کیشان تهمت اسلام بندد
گه چو رهبان و کشیشان جانب کفار دارد
لشکری را گه به کام گرگ مردمخوار خواهد
کشوری را گه به دست مرد مردم دار دارد...
چنین بود که ازین پس شعر فارسی برای بیان دردها و معضلات اجتماعی و سیاسی زمینه مساعد تری یافت.
شاعران دوران مشروطیت زبان بازتری برای بیان ایدههای نو و طرح مسایلی که پیش از آن نه میسّر بود و نه ممکن پرداختند.
یعنی شاعران، هم نوا و همرا ه با اندیشمندان بزرگ دوران مشروطیت همچون آخوند زاده، ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، حاج سیاح، مستشار الدوله و دیگران، دست به تلاشهای ذوقی و ادبی و فکری تازهای زدند و به زمینه سازی و ترویج مفاهیمی که انقلاب مشروطه به آن نیاز داشت پرداختند.
اگرچه مفاهیم نو و بی سابقهای همچون قانون، آزادی، حق حاکمیت مردم، وطن، ملت، و ملت باوری و ایران دوستی و عدالت و برابری کمابیش زیر تأثیر فرهنگ مدرنیته و انقلابات بزرگ فکری و سیاسی و فرهنگی اروپایی در آثار برخی نویسندگان و اندیشمندان و کوششگران بزرگ سیاسی تا حدودی طرح شده بود و به گوش برخی از سرآمدان کشور و سیاستمردان ایران رسیده بود، با این حال، کسانی که این مفاهیم را به میان مردم ایران بردند بیش ازهمه و پیش ازهمه، شاعران بودند.
زیرا شعر، از دیرباز، زبان فرهنگ ایران و مهم ترین رسانۀ فکری و فرهنگی بود.
مردم ایران بیش از آن که به سخنرانیها و خطابههای این و آن توجه کنند به شعر شاعران توجه میکردند.
شاعران ایران در عصر مشروطه هریک به فراخور ذوق ادبی و گرایش فکری و سیاسی خود، جنبههای گوناگون اندیشههای تجدد خواهی را که نسیم آن از غرب، به سمت شرق وزیده بود، در شعرهای خود برجسته میکردند، اما در هر حال مفاهیم وطن و قانون و آزادی و نیز ستیزه با تحجّر و خرافات بومی در اشعار آنان محوریت داشت.
از دهخدا گرفته تا بهار و عارف و عشقی و فرخی و نسیم شمال، هریک بنا به گرایشات و ارمانهای عمیق خود، به ستایش آزادی، وطن، عدالت، قانون میپرداختند و با افکار خرافی و کهن ریشه دار که نمایندگان آن اهل شرع بودند، در میآویختند.
میدانیم که درونمایۀ سخن شاعران این عصر، سابقهای طولانی در ایران استبداد زدۀ قجری نداشت.
اما آنها با شور و شوقی که حاصل اندیشههای تجدد خواهی بود، این مفاهیم را میستودند و به زبان شعر و حتی به زبان موسیقی و آواز (مثل عارف و تاحدودی عشقی که اوپرت میسرود) به میان مردم میبردند!
جنگ میان سنت و مدرنیته در دوران آنان مغلوبه شده بود و این شاعران در جبهۀ مشروطه باشجاعت و بی باکی کم نظیری در برابر «مشروعه» قد عَلَم کرده بودند!
مشروطیت ایران چه میخواست؟
به طور فشرده میتوان آرمانهای بنیادین مشروطیت را در عبارات زیرخلاصه کرد:
- قانون، آزادی، برابری،
- محو استبداد و خود رآیی،
- محوجهل و خرافه و سوء استفاده ازعقاید عامه،
- ازادی زنان و رهایی آنان ازبندهای سخت سنت و قراردادها و روابط استبداد مذهبی وعرفی کهن.
- بیرون آوردن دستگاه قضا ازچنگ شبکه دیرپا و کهن روحانیت شیعه
- آموزش مردان و زنان برای توسعه فرهنگ آزادی در خدمت دولت - ملتی که میباید به سوی پیشرفت گام مینهاد و با مقابله و درجا زدنها دراز مدت واپس ماندگی از قافله تمدن را جبران میکرد!
همۀ شاعران دوران مشروطه (آنهایی که به این عنوان شهرت و اعتبار یافتند)، کمابیش و بدون استثناء برای این آرمانها و در جهت نیل به این آرزوها قلم میزدند و قدم برمی داشتند و برخی از آنان تواناییهای هنری و ذوقی دیگر یا استعداد سیاست ورزی خود را نیز به میدان این نبرد برده بودند! (مثل دهخدا و بهار)
همۀ آرمانهای تجدد خواهانه که شاعران با دل و جان به آن گرویده بودند ارزش هایی بودند که اهل شرع نه تنها با آنها میانهای نداشتند بلکه برطبق سنت تحجّر گرایی و تعصبات خطرناک بازمانده از عصر صفوی و قاجاری با آنها مقابله میکردند!
از این رو شاعر عصر مشروطه درگیر مبارزه با همۀ عناصر بازدارنده و واپس گرایانهای بود که قانون خواهی و آزادی طلبی و رهایی زنان به ویژه برچیده شدن حجاب را از تلقینات شیطانی و کفرآمیز میشمرد و بر علیه آنها فتوی صادر میکرد.
پرداختن دقیق تر و مبسوط تر به تلاشهای تک تک این شاعران در راه رواج و گسترش ارزشها و مفاهیم عصر، نیازمند فرصت بیشتری ست.
کما بیش ایرانیان امروز با سرود هاو ترانههای عارف که ستایش وطن و آزادی و ملت باوری در آنها بارز اشت آشنایی دارند.
همچنین است در بارۀ آزادی خواهی بهار.
نیز در باره خرافه ستیزی دهخدا. در بارۀ ظلم ستیزی و عدالت طلبی فرخی یزدی.
و دربارۀ وطن دوستی لاهوتی (کمونیست وطنپرست استثنایی)!
و درباره میهن پرستی پرشور و خرافه ستیزی و نقدهای کوبندۀعشقی!
همچنین در بارۀ خرافه ستیزی ایرج و مبارزات شاعرانۀ او به زبان طنزی جذاب و زبان شعری روان در زمینه حجاب و آزادی زنان!
برای دسترسی به این مضامین به سادگی میتوان به سراغ آثار و دیوانهای این شاعران رفت و شعرهای فراوانی را مرور کرد که اغلب آنها در زبان و فرهنگ بسیاری از مردم ایران جای خود را بازکردهاند.
خلاصۀ کلام آن که شاعران مشروطیت برای اعتلا و گسترش آن ارزشها و آرمانهایی میسرودند و سخن میگفتند که در دوران ۴۵ سالۀ تسلط مجدد ملایان و تحمیل مشروعه ویرانگرآنان (که از همان دوران مشروطیت در برابر پیشرفت و آزادی ملت ایران قد برافراشته بود) ضربات مهلکی خوردند و بسیاری از آنها به انحطا و افول و حتی به محو و نابودی گراییده و مثل سیمرغ و کیمیا از عرصۀ ایران رخت بربستند!
امروز که روزگار تهاجم و تسلط خونبار و ویرانگر مشروعۀ شیخ فضل اللهی زیر نام نظام ولایت فقیه و جمهوری اسلامی ست، هم، آن ارزشها وارونه شدند.
مفهوم ملت از مفاهیم حرام شمرده شد و هرچه توانستند برای کوبیدن و لجن مال کردن آن تلاش و تبلیغ کردند تا بتوانند مفهومی ضد ملی و موهوم و بیرون از منافع حیاتی ایرانیان را خرج یک ایدئولوژی من درآوردی جهان وطن کنند و هست و نیست ملت ایران را به پای صدور یکی ایدئولوژی واپس گرایانه ضد ایرانی (که ایدئولوگ هایی خرد باخته و متوهّم سرهم بندی کرده بودند) بریزند!
افکاری مخرّب و ضد وطنی که طی ۴۵ سال ملت ایران را به روز سیاه نشانده است.
ارزشهای اصیل و آرمانی دیگر مشروطه خواهان آگاه و ازخود گذشتۀ ایران در قرن نوزدهم و بیستم از نوع قانون خواهی که از خواستهای اساسی مشروطه بود زیر ضربات نعلین ارتجاع کوبیده شدند.
قانون و آزادی و حق حاکمیت مردم و معنای پارلمان وتفکیک قوا همه مسخ و از معنا تهی شدند!
با یک پسوند اسلامی، همۀ ارزشهای انسان گرا ومدرن را مسخ کردند و به خدمت یک حاکمیت من درآوردی و شترگاوپلنگی به اسم جمهوری اسلامی و ولایت مطلقۀ فقها (که در ترکیبی از ملاها و اوباش معنا مییافت)، بر مردم ایران تحمیل کردند.
اکنون ۴۵ سال است که همۀ این ارزشها مسخ و منکوب شده و همچنان در صدر خواستهای مردم ایرانند!
یعنی مطالبات مردم امروز کشورما، در قرن بیست و یکم، همان مطالباتی هستند که در اوخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، برنامه و هدف مبارزات تحول خواهان و وطن دوستان ایران بود.
حاکمیت مردم، عدالت، آزادی، قانون، ضرورت حفظ منافع ملی، تأکید بر ارزشهای فرهنگ ملی، همه اینها در شعر مشروطه به شکل زیبا و برجستهای تبلوریافته و ستایش شدهاند!
زبان شعر مشروطه برای بیان و توضیح و تفسیر همۀ این ارزشهای مدرن پرورانده شده و آمادگی کامل برای پرداختن به آنها را یافتهاند و میراث زبانی و فکری بزرگی برای شاعران دوران ما به یادگار نهادهاند!
این میراث مانع رشد و توسعۀ نوآوری هایی که تا امروز در شعر فارسی رخ داده و شاعران برجستهای نیز عرضه کرده است نیستند.
برعکس در پیوند و هم پیوند با برخی نوآوریهای اصیل، میتوانند در خدمت آرمان آزادی و رهایی ایران از چنگال استبداد سیاه دینی و جهل بومی قرار گیرند!
چنین است که در این چند دهۀ اخیر، در میان شاعران نسل جدید کسانی پیدا شدهاند که هم بنیۀ ادبی و ذوقی کافی دارند و هم اعتنای بیشتری به شعر کلاسیک و از آن جمله به شعر دوران مشروطه نشان میدهند!
حتی میتوان گفت که زبان شعر مشروطه در قیاس با برخی مدرنیگریهای افراطی که در اثر تقلید از شعر معاصر غربی رواج یافته، آمادگی و امکانات زبانی بیشتر و بهتر و اصیل تری دراختیار شاعران مینهند. وچنین است که طلیعه نوعی بازگشت یا دست کم اعتبار یابی شعر کلاسیک و زبان شعر مشروطیت کاملا پیداست و بسیاری از شاعران جوان را میبینیم که بر خلاف چند دهۀ پیش به سرودن در اوزان کلاسیک و به خصوص به نقد اجتماعی و فکری و فرهنگی و به مضامینِ عصر روشنگری یعنی خرافه ستیزی و مقابله با نادانی و جهالت که از ویژگیهای شعر دوران مشروطه بود، روی آورده و از این میراث شعری و زبانی و فکری و زیباشناسانه نیک بهره میبرند!
و چنین است که بدون مبالغه میتوان گفت که سخن و زبان شعر مشروطه، زبان حال مردم امروز اسیر و دربند ما نیز هست و میباید صمیمانه این حقیقت را دریافت و در جبهۀ ادبیات، خاصه در شعر و موسیقی از آن بهره گرفت!
م. سحر
ژوئیه ۲۰۲۴
https://msahar.blogspot.com