Friday, Aug 9, 2024

صفحه نخست » وطن‌فروش کیست؟ به بهانه‌ رویارویی ناهید کیانی و کیمیا علیزاده، کیقباد یزدانی

kymiya.jpgما در جمهوری اسلامی شاهد پدیده‌های ویژه و منحصر به فردی بودیم و هستیم. یکی از این پدیده‌ها شادی‌های خیابانی بخشی از ایرانیان برای باخت‌های تیم‌های ملی ایران و دیگری خروج بعضی از ملی پوشان از تیم‌های ملی و پیوستن آن‌ها به تیم‌های ملی کشورهای خارجی و گاه به تصادف یا به عمد، رو در رو قرار گرفتن نماینده‌ی رسمی تیم ملی ایران (از جمهوری اسلامی) با ملی پوش پیشین است که اینک تیم ملی کشوری دیگر را نمایندگی می‌کند. این دو پدیده بحث‌های زیادی را در جامعه و رسانه‌های گروهی پیش کشیده‌اند که از جمله‌ی آن‌ها موضوع وطن دوستی و وطن فروشی است. آنچه که اما در این میان مثل همیشه به عمد یا به سهو نادیده گرفته می‌شود، - جدای از اینکه چه درک و تعریفی از مقوله‌ی "وطن" داریم و یا چه جایگاهی این مقوله در روزگار کنونی دارد-، علت یابی و ریشه یابی ماجرا و برخورد با معلول‌ها و قربانیان است. به جای اینکه پرسیده و ریشه یابی شود که چرا مردمی که همیشه و تا اکنون، طبیعتاً از بردهای تیم‌های ملی خود شاد و از باخت‌های آنان غمگین می‌شدند، حال برعکس شده؟ و چرا ملی پوشان ما، با آن همه افتخاراتی که برای کشور آفریدند، جامه‌ی کشوری دیگر را بر تن می‌کنند؟ و آیا این کار را با میل می‌کنند یا به ناگزیر؟ اگر برای این پرسش‌ها پاسخی بیابیم، شاید برای ما روشن شود که "وطن فروشان" واقعی چه کسانی هستند؟

واقعیت این است که ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، دولت‌ها و حکومت‌ها در عرصه‌ی جهانی قاعدتاً نمایندگان رسمی کشورها و ملت‌های خود به شمار می‌روند؛ اما در عمل، همیشه این طور نیست. یکی انگاشتن وطن و مردم با نظام سیاسی حاکم، آن هم از نوع غیرمردمی آن، استفاده‌ی ابزاری از آن است و بس. جدای از اینکه برخی دولت‌ها و حکومت‌ها نمایندگان همه یا اکثریت جامعه‌ی خود نیستند، برخی از آن‌ها حتی ضد انسانی هم هستند. رژیم‌های فاشیستی، توتالیتاریستی و اقتدارگرا، نه فقط علیه مردم خود عمل می‌کنند، بلکه خطری برای همه‌ی جهانیان محسوب می‌شوند. در تاریخ معاصر نمونه‌های چندی از این گونه حکومت‌ها وجود داشته و دارد که یا از حضور آنها در مسابقات جهانی جلوگیری شده و یا مردمِ خودشان، حمایت خود را از تیم ملی خود دریغ کرده‌اند. در بعضی جوامع، افزون بر دلایل یاد شده، شرایط ویژه نیز نقشی تعیین کننده ایفا می‌کند. در جوامعی که مسابقات جهانی با سرکوب‌های خونین جنبش‌های اجتماعی-اعتراضی مردم همزمان می‌شود؛ در کشورهایی که نظام سیاسی حاکم از تیم‌های ملی بهره برداری سیاسی می‌کند و در سرزمینی که مردم آن هیچ راه و ابزاری برای ابراز عقاید و اعتراضات خود ندارند، طبیعی است که از این فرصت‌ها برای بازتاب اعتراضات خود بهره ببرند. آنها با این حرکت اعتراضی و نمادین، هم نارضایتی خود از وضع موجود را بیان می‌کنند و هم آن را برای جهانیان به نمایش می‌گذارند و در این میان البته از ملی پوشان خود نیز انتظار دارند که در کنار مردم خود بایستند، نه در جبهه‌ی سرکوبگران.
از سوی دیگر باید ریشه‌ی این رفتارها را در سیاست گذاری‌ها و عملکردهای نهادهای دولتی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، آموزشی، فرهنگی-هنری و ورزشی نیز دید. در کشوری که از فعالیت هنرمندان فقط به دلیل اینکه در رژیم سابق فعالیت کرده‌اند و خوشنام بودند، و یا حتی از فعالیت هنرمندانی، فقط برای اینکه به ستاره‌ی مردمی و چهره‌ی ملی بدل نشوند، جلوگیری به عمل می‌آمد و می‌آید؛ در کشوری که دانشمندان و نخبگان آن فقط به دلیل اینکه از سیاست‌های نادرست نظام حاکم حمایت نمی‌کنند، به دلایل واهی رانده و یا به شکل‌ها و بهانه‌های مختلف حذف می‌شوند؛ در کشوری که ورزشکاران آن هزار محدودیت و محرومیت دارند و نمی‌توانند در شرایط برابر و عادلانه با حریفان خود رویارو شوند و یا به دلیل سیستم مافیایی حاکم بر آن نمی‌توانند از امکانات رشد و پیشرفت طبیعی برخوردار شوند، چگونه می‌توان از آنان انتظار تحمل این همه ستم، محرومیت و تحقیر را داشت، در حالی که وطن برای آنان به زندان و یا زنجیرهای بندگی بدل شده است؟
حال با توجه به وضعیت و شرایطی که توصیف شد، شاید بتوان واقعی تر و منصفانه تر به این پرسش پاسخ داد که کدام یک خائن و وطن فروشند؟ آنانی که قدرت در دستشان است و با سیاست گذاری‌هایشان دانشمندان، هنرمندان و ورزشکاران ما را به فرار از زادگاه خود وامی دارند یا دانشمندان، هنرمندان و ورزشکارانی که با بی میلی و به ناگزیر، برای حفظ عزت، حرمت و کرامت خود به مهاجرتی ناخواسته تن می‌دهند و برآوردن آرزوهای خود را در جامعه‌ای دیگر جستجو می‌کنند؟
و اساساً آیا مهاجرت مترادف با وطن فروشی است؟! آیا کسانی که در مخالفت با سیاست‌های نادرست و ضد ملی و ضد مردمی و مملکت برباد ده، با نظام‌های حاکم همراهی و همگامی نکرده و ناگزیر، همه‌ی هستی و گذشته‌ی خود را وامی گذارند و تن به مهاجرت و زندگی در غربت می‌دهند، وطن فروشند یا کسانی که در وطن مانده‌اند و - به هر دلیل و انگیزه‌ای - با سیاست‌های حاکم همراهی و همگامی می‌کنند و آن را تحکیم می‌بخشند؟ آیا کسانی که برای نجات جان خود و خانواده‌ی خود به اجبار وطن را رها می‌کنند، وطن فروشند یا کسانی که با نظام سرکوب در سطح‌ها، حوزه‌ها و کیفیت‌های مختلف همراهی و همکاری کرده و دیگران را وادار به ترک وطن می‌کنند؟ و آیا اساساً مهاجرت برای حفظ عزت، حرمت و کرامت انسانی و فرار از اسارت و بندگی و زندگی بهتر وطن فروشی است؟
و دردناک تر از همه این که، کسانی در چنین شرایطی دَم از وطن دوستی می‌زنند و مهاجران را به وطن فروشی متهم می‌کنند که وطن در جهان بینی و اعتقادات آنان هیچ نقش و اهمیتی نداشته و تنها سکو و ابزاری بوده برای رسیدن به اهداف سیاسی و ایدئولوژیک آنان؛ ولایتمدارانی که سرمایه‌های مملکت را به آسانی در راه اعتقادات دینی و یا اهداف سیاسی خود برای کشورها و مردم دیگر هزینه و مردم خود را به حال خود رها می‌کنند. این‌ها حتی یا از فقه خود بی خبرند یا آن را به عمد نادیده می‌گیرند؛ چرا که در فقه شیعی در کنار "وطن اصلی" که زادگاه و محل اقامت فرد است، از "وطن اختیاری یا اتخاذی" نیز سخن می‌رود که شخص برای زندگی انتخاب می‌کند و حتی اصطلاحی چون "اعراض از وطن" و یا "داشتن چند وطن" نیز وجود دارد که بر اساس آن، فرد می‌تواند از وطن اصلی و عرفی خود روی‌گردان شود و تصمیم بگیرد که هیچ‌گاه برای سکونت به وطن خود بازنگردد و یا دو یا سه وطن دیگر داشته باشد (توضیح المسائل آیت الله بروجردی).
به نظر می‌رسد که وطن دوستی چنین افرادی جنبه‌ی ابزاری دارد و فقط برای تخریب دیگران، توجیه عملکردها و پوشاندن ستم‌ها و جنایت‌های خود به کار می‌رود، نه برای وطن و مردمانش.

کیقباد یزدانی
مرداد ۱۴۰۳



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy