در شرایطی که چینش کابینه پزشکیان صدای خود اصلاحطلبان را هم در آورده و حتی ظریف، یقه درانیدهترین حامی او برای فرار از مسوولیت، رندانه استعفا داده از ملت خطاپوش! طلب عفو میکند،
تصمیم به رای دادن هنور هم میتواند بسته به موقعیت و شرایط برای برخی از مردم به عنوان انتخابی از سر ناچاری و ناامیدی گزینهای قابل دفاع باشد.
اما با نگاه تحلیلی میتوان گفت که کل این فرایند اجرای برنامهای با اهداف مشخص توسط نظام و در کنترل او بوده است که در ادامه به آن میپردازیم:
نظام پس از مرگ رئیسی، برای ادامه روند خالص سازی در انتخاباتی خلوت و بدون مشروعیت-مثل ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲- مانعی پیش رو نداشت، اما به دلیل بحرانهای منطقهای و جهانی خصوصا وقایع پس از ۷ اکتبر، امکان به قدرت رسیدن ترامپ، انجام پروسه جانشینی با کمترین چالش و در حالیکه پوستهی مشروعیتش را پس از جنبش "زن زندگی آزادی" آسیبدیده تر از همیشه میدید، از این اتفاق، برای نرمش قهرمانانه و کسب مشروعیت حداقلی با بالا بردن مشارکت، استفاده کرد.
البته هسته قدرت طی دو دهه اخیر ساختارهای ذیل خود را آنقدر ضعیف کرده که تنها به نرمشی که خود برنامهریزی نموده، تماما در کنترل خودش باشد، تن میدهد. چنانکه نرمش قهرمانانه قبل و حاصلش برجام نیز در کنترل خودش بود و حتی کلمات آن مستقیما با بیت هماهنگ میشد.
قوای سه گانه در مسیر اجرای این نرمش، فقط نقش امربران وفادار را دارند.
به همین خاطر در حالی که که تصویب برجام برای مردم زیر فشار تحریم غنیمت بود و دولت برای به سامانتر کردن شرایط کشور، برنامههایی برای برجام دو و سه تهیه کرده بود، نظام یک نه محکم به آن گفت؛ چرا که بقای خود را با همان برجام تضمین شده میدید و نمیخواست قدمی بیشتر در باز کردن فضا و به زعم خود عقب نشینی بردارد.
برنامه ریزی نرمش قهرمانانه سال ۱۴۰۳ هم به همین شکل و حتی کنترل شدهتر بود.
اینطور که هرچند چینش صحنه و قرار دادن پزشکیان در کنار سه نامزد تندرو شانس او را برای انتخاب بالا میبرد و به نوعی تکرار روش انتخابات سال ۹۲ بود اما تایید صلاحیت کاندیدایی که اولویت سوم اصلاحطلبان و شخصیت سیاسی درجه دو -نسبت به فردی چون روحانی- بود، نیز کشتن گربه دم حجله و نشانی از این بود که نظام جز به کارگزاری مخلص و بله قربانگو راضی نخواهد بود.
خواست نظام بیرون آمدن پزشکیان یا قالیباف از صندوق بود که برای اجرای برنامه نرمش به یکی از آنها نیاز داشت، اما در عین حال برگ جلیلی را نیز با هدف افزایش مشارکت رو کرد تا مصالح لازم برای اصلاحطلبان را در اجرای نقشهی دو مرحلهای همیشگیشان فراهم کند.
بنابراین جلیلی بنا نبود رئیس جمهور شود (شاید به خاطر اینکه دار و دستهاش پا را قدری از گلیمشان درازتر و خصوصا در انتخابات قبلی آن را تا حدی علنی کرده بودند)،بلکه قرار بود غولی باشد که اصلاحطلبان در اجرای پرده اول نمایش خود مردم را از او و گروهش بترسانند و برای محافظت در برابر این غول به آنها رای بدهند.
وانگهی اگر تصمیم نظام رئیسجمهوری جلیلی و ادامه خالصسازی بود، نفس تایید کاندیدایی اصلاحطلب نیز امری بلاموضوع بود.
پرده دوم نمایش اصلاحطلبان پس از رسیدن به قدرت اجرا میشود؛ به این صورت که با پیش کشیدن بهانهی تکراری "این غول [همان غول موقع انتخابات] نمیگذارد ما کار کنیم" صحنه عمل و پشت مردم را خالی کرده، به سراغ مواهبی میشتابند که بنا بوده در ازای اجرای وفادارانه نقشه نظام از سفره انقلاب نصیبشان گردد.
پس میتوان چنین جمعبندی کرد که قصد نظام انجام یک نرمش قهرمانانه محدود و کنترل شده برای اهداف مشخص ذکر شده بوده و دولت نیز فقط ابزار کار اجرایی این تصمیم است و به همین خاطر انتظار گشایش یا اقدامات مستقل چندانی از آن در زمینههای دیگر نمیتوان داشت. چینش کابینه پیشنهادی با افراد دگم و تندرو خصوصا در وزارت کشور و اطلاعات و سپس آموزش و پروش، علوم و ورزش و جوانان نیز موید همین رویکرد است.
هرچند بسته به اتفاقات -مثلا انتخاب هریس به جای ترامپ- نظام دوز این تندروی را بیشتر هم خواهد کرد.(و البته برعکس)
در این بستر امثال زیدابادی، رنانی ، عبدی و... که نقش دلال اجارهای نظام برای افزایش مشارکت را بازی کردهاند نیز چارهای جز والایش این شکست و تفسیر یک موفقیت از آن ندارند، البته موفقیتی! که جز در ذهن خودشان قرینهی دیگری ندارد.
استعفای ظریف را هم میتوان شروع پرده دوم نمایش تلقی کرد که طی ۴ سال آینده مکررا شاهد آن در فرار از مسوولیت خواهیم بود تا موعد انتصابات بعدی که این افراد دوباره در قامت روزنهگشایان غول شکن! روی صحنه خواهند آمد.
این نمایش دو پردهای در حالی طی سه دهه اخیر مدام اجرا میشود که اصلاحطلبان هرگز به این سوال ساده پاسخ ندادهاند که اگر غولی چنان قوی وجود دارد که مانع کار آنها است، چرا در موسم انتخابات به مردم وعده حمایت و حفاظت در برابر آن را میدهند؟!